ـــــــــکُمِـشـــــــــــــــــــــــــــ

ـــــــــکُمِـشـــــــــــــــــــــــــــ

بایگانی

با دخترم داستان اسباببازی میدیدیم. یه جا باز(آدمک فضایی) تو تلوزیون تبلیغ خودش رو میبینه و متوجه میشه یه مامور فضایی نیست و یه اسباببازیه. ضربه سختی میخوره...  تو همین لحظه گوینده می‌گه:

" میون درخشش ستاره‌ها و نور مهتاب بودن احساس عجیبی داره ولی واقعیت اینه که تو اسباب‌بازی هستی و نمی‌تونی پرواز کنی و ماه و ستاره‌ها رو از نزدیک لمس کنی... با این که این دور از حقیقت به نظر می‌رسه ولی حقیقت داره.... با این حال آدم دلش می‌خواد پرواز کنه، پرواز..."

و باز برای این‌که به خودش ثابت کنه یه مامور فضایی واقعیه از نرده‌ی راه پله بالا میره و به سوی بینهایت و فراتر از آن پرواز میکنه اما به سختی زمین میخوره و دستش از بدنش جدا میشه. دوباره گوینده میگه:" بله با اینکه دور از حقیقت به نظر میرسه ولی حقیقت داره."...



ــ ـکمشـــ
۲۶ اسفند ۹۷ ، ۰۰:۴۰ ۲ نظر

سالها پیش به زوج جالبی برخوردم. با هم تفاهم نداشتند. بعد از چند سال بحث و دعوا به یک نقطه تفاهم رسیدند. این‌که بحث و دعوا رو کنار بگذارند و تا وقتی دو فرزندشون رو به سر و سامون نرسوندند کنار هم زندگی کنند. بعدها شنیدم دو فرزندشون ازدواج کردند و بعد از زمان کمی این دو نفر هم از هم جدا شدند.

این که فضای اون کنار هم بودن مصلحتی چی بود و آیا با درد و رنج و تحمل بود یا بدون غم و غصه، نمیدونم. این‌که هر روز با دیدن هم حرص میخوردند و یا نوع خاصی از زندگی برای خودشون ساختند تا اذیت نشند و اذیت نکنند، نمیدونم.  فقط میدونم کار عاقلانهای کردند....

این یه مورد خاص بود که طرفین به نتیجه قطعی رسیده بودند به درد هم نمی‌خورند و تکلیفشون مشخص بود. اما در اغلب موارد طرفین به درد هم می‌خورند اما کم و کاستی‌هایی وجود داره و نمی‌تونند تمام نیازهای همدیگه رو پوشش بدند. به نظرم شرایط دنیای امروز طوری شده که بهتره شیوه سنتی ازدواج رو کنار بگذاریم و نوع جدیدی از تعهد و کنار هم بودن رو ایجاد کنیم. خانواده یه شابلون نیست که روی تمام زوجها بگذاریم و ازشون بخوایم در اون چارچوب باشند و ذرهای ازش خارج نشند. ازدواج یه قرارداده و باید به صورتی تنظیم بشه که طرفین و اشخاص ثالث بیشترین راحتی رو داشته باشند. به نظر من از مقتضیات امروز اینه که قراداد ازدواج رو شخصی‌سازی کنیم. باید هر کس متناسب با امکانات و تواناییها و موقعیت خودش تعهداتی بده و تعهداتی بگیره. و هیچ کس نباید زندانی دیگری باشه. 


ــ ـکمشـــ
۰۳ اسفند ۹۷ ، ۱۶:۵۶ ۱ نظر

به نظر من می‌شه «اختلاف روایت» رو شگرف‌ترین کشف بشر دونست. بسیار مهم‌تر از فتح ماه و مریخ و مهم‌تر از تمام اختراعات بشر.

اختلاف روایت رو باید مفصل بخونم. برداشت فعلیم اینه که هر فرد متاثر از مجموعه شرایط جسمی و روانی خودش با پدیدهها مواجه می‌شه  و چیزی از پدیده برداشت میکنه و متاثر ازمجموعه شرایط جسمی و روانیش اون برداشت رو پردازش میکنه و متاثر از همون مجموعه شرایط وارد دیالوگ با دیگران می‌شه. دیگرانی با مجموعه شرایط جسمی و روانی متفاوت. یعنی شرایط جسمی و روانی فرد در چند مرحله یک پدیده رو از صافی خودش عبور می‌ده و بر اون تاثیر می‌گذاره...

حالا مجموعه شرایط جسمی و روانی چی هستند؟

شرایط جسمی هر فرد متاثر از نحوهی کارکرد اندامها و خصوصا مغزه. ترشح هورمونها، خون رسانی قلب، شکل و کارکرد اندامها و... شرایط روانی هم تاثیرات فرد از محیطه. شرایط فرهنگی و تربیتی و....

می‌شه تصور کرد که یک شام سنگین و پرچرب چه تاثیری بر جسم فرد داره و این تاثیر چه تاثیری بر روایت فرد از پدیدهای که بعد از اون شام باش مواجه می‌شه. می‌شه تصور کرد افسردگی مادر شیرده چه تاثیری بر نحوه بغل کردن و کیفیت شیری که به نوزاد میده داره و اون تاثیر چه اثری بر تربیت روانی نوزاد و نوع روایتش از پدیدهها. می‌شه تصور کرد شجاع بودن و یا ترسو بودن چه اثری بر جهان‌بینی و روایت فرد داره و ....

....

موضوع خیلی گسترده و عمیق و ناامید کنندهست. اگر قرار باشه اختلاف روایت رو در تمام شئون زندگی مورد ملاحظه قرار بدیم لازمه تمام علوم انسانی و شاخههای مرتبط رو از نو بنویسیم....

 

کتاب روایت و ذهن نویسا از کورش علیانی در این زمینه نوشته شده. منتظرم بخونمش.



ــ ـکمشـــ
۲۷ آذر ۹۷ ، ۱۲:۰۱ ۵ نظر

یکی از لذت‌بخش‌ترین کارهای دنیا گوش دادن کتاب صوتی تو اتوبوس بین شهریه. چند روز پیش قسمتم شد. وانهاده.. 

یکی از تلخ‌ترین لذت‌های دنیا بود. داستان زنی ترک شده در بدترین موقعیت ممکن. اونقدر تلخ که تو ربع آخر کتاب به نویسنده فحش می‌دادم که چرا زودتر تمومش نمی‌کنه..

و تلخی بیشتر رو وقتی چشیدم که بعد از اتمام کتاب دوباره قسمت اول رو گوش کردم....



ــ ـکمشـــ
۲۱ آبان ۹۷ ، ۲۳:۱۱ ۲ نظر
تو ساندکلود می‌چرخیدم که با Empty Note مواجه شدم. 
اسم قشنگیه برای یه ترانه.. به خاطر اسمش گوش دادم ببینم چیه و دیدم چه قدر زیباست..


ــ ـکمشـــ
۱۵ آبان ۹۷ ، ۲۲:۴۷ ۰ نظر

معمولا با تعمق و دقت مختصری می‌تونم دلیل دل‌شوره‌ رو پیدا کنم. معمولا نگرانی بابت مسایل شخصی، نگرانی برای اطرافیان، نگرانی‌های اجتماعی و... دلیل دل‌شوره هستند اما گاهی هر چی فکر می‌کنم و تجزیه و تحلیل می‌کنم نمی‌فهمم مشکل کجاست. تمام مشکلات احتمالی رو بررسی می‌کنم و دونه دونه بهشون می‌پردازم اما دلیلی برای نگرانی و دل‌شوره پیدا نمی‌کنم.. این بدترین نوع دل‌شوره‌ست. دل‌شوره رو می‌تونم رفع کنم و اگر رفع شدنی نیست تحمل کنم به شرطی که بدونم منبعش کجاست....



ــ ـکمشـــ
۳۱ شهریور ۹۷ ، ۲۲:۱۵ ۲ نظر

امسال حس محرم ندارم. حس لذت بردن از غرق شدن تو امواج محرم؛ امواج هیئت‌ها و دسته‌ها، اسب‌ها و شترها و علم‌ها و کتل‌ها...

امروز زورکی خودم رو کشوندم تو متن جامعه. همه چیز مثل هر سال بود، حتی با شکوه‌تر. مردم مشتاق و پرشمار و پرچم‌های بزرگی که دوستشون دارم.. بوی اسپند و شتر و شربت آب‌لیمو و چای. صدای طنین‌دار و باشکوه موسیقی حماسی و مداح‌. و رنگ و روی شهر که سیاه بود و سبز و قرمز....

چیزی که نظرم رو جلب کرد بی‌تفاوتی حسی مردم نسبت به روضه‌ی مداح بود. مداح از آخرین ترفندهای گریه‌گیری استفاده می‌کرد اما به جز معدودی پیرمرد و پیرزن که گریه می‌کردند و تباکی، کسی حسی بروز نمی‌داد. همه خیلی عادی نگاه می‌کرند. نمی‌دونم چشمه‌ی اشکشون رو دیشب خالی کرده بودند یا این حرف‌ها براشون عادی شده...




ــ ـکمشـــ
۲۸ شهریور ۹۷ ، ۱۳:۳۰ ۳ نظر

به نظر من مذاکره با ترامپ نه نیازه و نه مطلوب.

قراره تو مذاکره چی بگیم و بشنویم که تو برجام نگفتیم و نشنیدیم؟ و بر فرض که مذاکره کردیم؛ چی گیرمون میاد که ترامپ بتونه ضمانت کنه خودش و یا رییس جمهور بعدی زیرش نزنند؟ ترامپ با رفتن از برجام ناخواسته لطفی به ما کرده و عیوب ساختارهامون رو نشون داده. ترامپ باعث شده فشار نقدینگی وحشتناکمون تخلیه بشه. ترامپ به ما خوبی کرده و حالا ماییم که باید از این فرصت استفاده کنیم و جراحی تاریخیمون رو انجام بدیم.

به نظرم با چند سیاست شجاعانه میشه این جراحی اقتصادی(و به تبعش اجتماعی) رو انجام داد. وقتی جراحی لازمه بهتره بهش تن بدیم. به بعد موکول کردن جراحی مشکل رو بیشتر میکنه. به نظرم روحانی مناسبترین فرد در مناسبترین زمان برای انجام این کاره. امیدوارم قدر این فرصت رو بدونه و امیرکبیر واقعی ایران بشه.

به نظر من تنها راه آزادسازی حمایتیه. تو اولین قدم می‌شه نرخ دلار رو آزاد کرد و هر جا مشکلی ایجاد شد حمایتهای دولتی انجام داد.

تو قدم بعد باید نرخ سوخت رو به مقدار موثری بالا برد و از محل این افزایش، یارانهها رو افزایش داد. این کار بدون ایجاد اثر تورمی بالا، باعث کنترل مصرف سوخت و باز توزیع ثروت از غنی به فقیر میشه و قدرت خرید مردم رو بالا می‌بره.

هم‌زمان باید پروندههای رانت و فساد رو به جد پیگیری کرد و بدون ملاحظه حساب همه رو رسید. و مهمتر از همه پروژه شفافسازی رو با سرعت بیشتر به پیش برد.

ما مردم هم باید با پاک کردن ذهنیتها سعی کنیم مثل یک ملت عمل کنیم و با جراحان همکاری کنیم. این همکاری از پذیرش زندگی تو یه سیستم شفاف شروع میشه و میتونه تو زندگی شخصی و مراعاتهای اقتصادی و اجتماعی خودش رو نشون بده. و در نهایت اگر عضو جمعی هستیم، میتونیم با ایجاد گفتگوی همدلانه، تعداد بیشتری از مردم رو به همراهی اجتماعی تشویق کنیم.

 

 

پ.ن: این کارها به قدری دشوارند که نزدیک به محال به نظر میرسند اما این نباید باعث بشه بهشون فکر نکنیم و براشون تلاش نکنیم. وضعیت فعلی وخیمه و قابلیت وخامت بیشتر رو هم داره. وقتی بالای پرتگاهی بلند بر لب دریا ایستادیم و گلهای گرگ پشت سرمونند باید بپریم توی آب حتی اگر ترس از ارتفاع داریم...




ــ ـکمشـــ
۱۰ مرداد ۹۷ ، ۱۵:۱۳ ۶ نظر

حتما ازپدربزرگ‌ها و مادربزرگ‌ها خاطره‌های سال وبا رو شنیدید. یا خاطره‌های سال قحطی. یا سال‌های خشکسالی. دست کم از پدر و مادرها خاطره‌های سال انقلاب و سال‌های جنگ رو شنیدید. اون سالها به آدمهای اون موقع سخت گذشته. زندگی تو شرایط گرسنگی و ناامنی دشواره؛ این‌که ندونی فردات چه شکلیه، آرامشت رو به هم میریزه اما هر چی باشه میگذره. 

امروز سالهای سخت بزرگانمون گذشته. امروز که از خاطره‌هاشون میگند، اون تلخیها رو به بایگانی مغز سپردند و تنها یادی ازش در سینه دارند. و البته یادی از آدمهای اون دوران. کسانی که آذوقه رو احتکار کردند و کسانی که در خونهشون به روی همه باز بود و هر چه داشتند با بقیه خوردند. معمولا آخرین جملهی این خاطرهها اینه: زمستون رفت و روسیاهی موند به زغال... 

احتمالا تو سال ترامپ نگرانیهامون زیاد بشه و سطح زندگیمون پایین بیاد. احتمالا قسمتی از رفاهمون رو از دست بدیم اما بعید میدونم سال ترامپ به سختی سالهای وبا و قحطی بشه. حتی میشه امید داشت سیستم مدیریتی کشور یه تکونی بخوره. کشور ما کشوری نیست که در شرایط عادی بتونه خودش رو اصلاح و پالایش کنه و معمولا باید بحرانی پیش بیاد تا خودش رو جمع و جور کنه.

قطعا سال ترامپ میگذره و تموم میشه و احتمالا ترامپ رو دعا کنیم که باعث شد تلنگری به سیستم مدیریتی ما بخوره. امیدوارم تو این سال قدمی به جلو برداریم و از نظر فرهنگی و اجتماعی و سیاسی یه کم بهتر شیم. و امیدوارم از نظر شخصی هم عملکرد خوبی داشته باشیم. خصوصا خیلی مهمه که مراقب ضعفا و کمدرآمدها باشیم. اونها بیشتر آسیبپذیرند. امیدوارم وقتی داریم خاطره‌های سال ترامپ رو برای نوهها تعریف میکنیم مجبور نشیم عملکردمون رو سانسور و یا رتوش کنیم...


ــ ـکمشـــ
۰۷ تیر ۹۷ ، ۱۴:۳۳ ۲ نظر

خواب دیدن شگفت‌انگیزه. محال‌ترین آرزوها تو خواب محقق می‌شند و شگفتی اینه که تو خواب اون‌قدر عادی هستند که اصلا متوجه فوق‌العاده بودنشون نمی‌شیم و با بیدار شدن تازه می‌فهمیم چی شده....

و وقتی اون آرزوی محال شب بعد هم به خوابت میاد، شگفتی اون‌قدر زیاد می‌شه که می‌تونه تعبیر به نشانه بشه...




ــ ـکمشـــ
۲۸ خرداد ۹۷ ، ۲۳:۱۱ ۲ نظر