ـــــــــکُمِـشـــــــــــــــــــــــــــ

ـــــــــکُمِـشـــــــــــــــــــــــــــ

بایگانی

دیشب آقای عابدی ساعتش را کوک کرد. سحر ساعت چهار و نیم بیدار شد. دست و صورتش را شست و چند فین محکم کرد. همسایه‌ی پایین خیال کرد مغز آقای عابدی از دماغش خارج شده.
آقای عابدی سر حال و قبراق سر سفره نشست و شروع به خوردن کرد. چای، خرما، شیر، پلو خورشت، انگور و سالاد کاهو(دکتر تلوزیون گفته بود انگور و کاهو آب را در بدن حفظ می‌کنند و باعث کم شدن عطش می‌شوند). بعد از مسواک هم سه چهار لیوان آب خورد. لیوان آخر را در حالی که شکمش باد کرده بود، با زور فرو برد اما یقین داشت همین لیوان او را از تشنگی بعد از ظهر نجات خواهد داد.
دعای سحر را خواند و راهی مسجد شد. در راه همسایه را دید. بعد از سلام و احوال‌پرسی، همسایه پرسید:"مثل این‌که اکبر آقا خواب مونده. چراغشون روشن نشد." آقای عابدی گفت:"والا... می‌گه زخم معده دارم اما من ندیدم دارویی، چیزی بخوره، هیکلم که ماشالله دو برابر من! تازه دخترشم یازده سالشه و مکلفه. نمی‌دونم چرا این چند شب بیدار نشدند!؟ فک کنم روزه نمی‌گیرند. اصلا به ما چه!"
به مسجد رسیدند. نماز خواندند و به خانه برگشتند. چراغ اکبرآقا هنوز خاموش بود. آقای عابدی گفت:" دیروز  صبح که قرآن می‌خوندم، چند بار پنجره‌ی اکبرآقا رو نگاه کردم. تا طلوع آفتاب چراغشون روشن نشد!" همسایه گفت:"ای بابا دین داره ور می‌افته. باجناق منم نه روزه می‌گیره نه نماز می‌خونه. نمی‌دونم اینا فردا جواب خدا رو چی می‌دن؟"
تا آن‌جا که یادم می‌آید آقای عابدی کارمند است اما برای جلوگیری از سوء تفاهم صنفی و احیانا متهم شدن به نشر اکاذیب، نمی‌گویم در کدام اداره کار می‌کند. حتی ممکن است اشتباه کرده باشم، احتمال دارد او کاسب باشد. نه نه محصل است. یا دانشجو؟ نمی‌دانم، شاید هم وبلاگ‌نویس است.
آقای عابدی بعد از ختم جزء قرآن چرتی زد و راهی اداره/بانک/مدرسه/دانشگاه/بیمارستان/شرکت/مغازه/دفتر/... شد. سوار تاکسی شد. نرسیده به محل کارش به راننده گفت:"یه‌کم جلوتر نگه دار". چند ماشین جلوی محل کار آقای عابدی پارک کرده بودند و  تاکسی بیست متر جلوتر ایستاد. "مرد حسابی من این همه راهو باید برگردم؛ چرا زودتر نگه نمی‌داری؟" این را آقای عابدی با عصبانیت گفت. راننده‌ی تاکسی گفت:"مگه ندیدی نمی‌تونستم نگه دارم. کنار خیابون پر ماشین بود." آقای عابدی با ناراحتی گفت:"به من چه که پر ماشین بود. تو نگه می‌داشتی من زود پیاده می‌شدم. اگه می‌خواستم زبون روزه این‌همه پیاده برم که سوار تاکسی نمی‌شدم. این چه دینیه شما دارید؟" و کرایه را با اکراه به راننده داد و درب تاکسی را محکم بست.
...
راستش هر چه فکر می‌کنم نمی‌دانم آقای عابدی بعد از این صحنه چه کرد؟ نمی‌دانم در اداره/بانک/مدرسه/دانشگاه/بیمارستان/شرکت/مغازه/دفتر/... چه چیزی انتظار آقای عابدی را می‌کشید و او چه برخوردی با آن داشت. نمی‌دانم نماز ظهر را در کدام مسجد خواند و آیا دوباره در وضوخانه، از آن فین‌های حسابی کرد یا نه؟ نمی‌دانم بعد از ظهر چه‌قدر خوابید و نمی‌دانم چه‌طور افطار کرد.
راستش فکر می‌کنم این پست هم از آن پست‌هایی است که باید سقط می‌شد اما دلم نیامد و همین‌طور الکی آن را منتشر کردم؛ خدا را چه دیدید شاید شما آقای عابدی را بشناسید و در کامنت‌دونی این‌جا یا در وبلاگ خودتان درباره‌اش بنویسد و آلزایمر این چاه‌کن خنگ را جبران کنید.

۸۹/۰۵/۲۵
ــ ـکمشـــ

نظرات  (۲۶)

سلام
چقدر زیبا مینویسید.راستش آقای عابدی شاید من باشم یا شما.حالا که فکر میکنم میبینم چقدر گاهی عابد میشوم اما از نوع عابدی.حیف این کودکان شیرین نیستند که دائم به فکر سقطشان هستید؟شما بزایید شاید این نوزاد ها اگر به درد شما نخورد به درد امثال من بخورد.
پایدار باشید و ماندگار

پاسخ:
خیلی لطف دارید و خیلی هم شکسته نفسید ماشاا...
اما مث اینکه طرفدار نداره مینیمالهای ما

پاسخ:
در وبتان پاسخ فرمودیم.
من میشناسمش.
بگم کیه:
من/تو/همسایه/همکار/هم محلی/همشهری/.......
نمیدونم چرا جدیدا همه شدیم آقای عابدی(انتخاب فامیل هم خیلی به جا بود).مدام داریم به بهانه دین سرک میکشیم تو زندگی مردم.جالب اینجاست که احساس می کنیم خودمون تو دینداری و عابد بودن بالا تراز همه هستیم.بابا شاید یکی زخم معدهداره نتونه روزه بگیره یا هزار و یک مشکل دیگه.
ما باید خودمون رو درست کنیم که توی نماز اگه فهمیدیم کسی توجهش به ماست والضالین رو بیشتر میکشیم یا وقتی می خواهیم از تاکسی پیاده بشیم باید به راننده تاکید کنیم که روزه هستیم.
آخه چقدر تظاهر.

ببخشید اگه تند رفتم.منظورم خودم بود

پاسخ:
دقیقا همینه که می‌گی: خودمون و فقط خودمون. اگر ما درست بشیم درستی منتشر می‌شه و همه درست می‌شند.
سلام
آخرش لو رفتم. شما کمشید یا کاراگاه؟!
میگم چند روزه یه نفر داره منو تعقیب میکنه... پش شما بودید؟
این درسته حالا که منو شناسایی کردید واسم پست بذارید و آبرومو ببرید؟
آخه این دینداریه که هویت منو با این زبون روزه افشا می کنید؟این مسلمونیه؟
این درسته که منو با این جای مهر روی پیشونیم زیر سوال ببرید؟
چرا فقط به من گیر دادید؟خب می رفتید آقای زاهدی یا خانم نمازی رو تعقیب می کردید.اونا که بیشتر از من سوژه بودند.
اصلاَ خبر دارید که پسر آقای طاهری تازگیا افتاده توی کار خلاف؟ خانم رمضانزاده هم که ...
بی خیال.امروز باید هر طور شده 10 تا سوره قرآن بخونم وگرنه از همکارم عقب میفتم.

پاسخ:
سبک ادامه خیلی قشنگ بود. خصوصا اون جمله‌ی آخرت خیلی وصف حاله.
وااااااااااااااااااااااایییییی سرم رفت
بسه دیگه بذارید یک چرت بزنم دیشب تا دیر وقت بیدار بودم .داشتم مناجات می کردم .
بابا جون کمش گفت ادامه داستان چی میشه ؟
ادامش رو من می دونم اما کمی غیر اخلاقیه نمیشه گفت .بالاخره آقای عابدی هم از سر کار برمیگرده منزل و ... اینم جزیی از ماه مبارک برای امثال عابدزاده ها و آقازاده ها ست دیگه .
میگم خدا رو شکر امثال قطعی آب نداریم . پارسال که از بی آبی مردیم .همش با دبه وضو گرفتیم .

پاسخ:
مغز تو غیر اخلاقیه کارهای آقای عابدی همیشه توجیه داره!
این منم! و لا غیر!

پاسخ:
این تاثیرگذارترین کامنت این پست بود.
خیلی این داستان دردناکه.....
آخه زندگی منه ایرانیه...
.
.
.
حرفی ندارم بزنم!
۲۶ مرداد ۸۹ ، ۱۳:۰۰ همشهری (خوانسار این روز های من )
خیلی قشنگ بود
به نظر من تو ایران همه آقای عابدی هستند

پاسخ:
لطف داری. نمی‌شه گفت همه. حتی نمی‌شه گفت اکثریت.
۲۶ مرداد ۸۹ ، ۱۳:۰۸ مهدی حاجی زکی
سلام زیبا نگار صفحه تاریک روزگار
من موندم این بچه ها رو از کجات در می آری ؟
بعد از خوندنش یهو آبستن شدم ، شکم ذهنم یهو اومد بالا !
البته خیلی زود زایید
شاید این توله به قشنگی توله تو نباشه اما خیلی دوسش دارم
یه سر بهش بزن ببین چی زاییدم :
http://khansarpic.blogfa.com/post-135.aspx

پاسخ:
ثانیا پستت خیلی هم قشنگ بود. هزار سال فکر می‌کردم نمی‌تونستم چنین فضایی برای خونه‌ی اکبرآقا بسازم. جامعه پر از چیزهاییه که ما نمی‌دونیم اما ندونسته‌هامونو توی قضاوتمون دخالت نمی‌دیم.
سلام
سعدی میگه:
نبیند مدعی جز خویشتن را
که دارد پردۀ پندار در پیش
گرت چشم خدا بینی ببخشند
نبینی هیچ کس عاجز تر از خویش

پاسخ:
اگه سرخوش نداشتیم کی به این قشنگی رفرنس ادبی می‌داد؟
۲۶ مرداد ۸۹ ، ۲۳:۱۳ موجودی به نام گاف!!
شکی نیست که آقای عابدی خونساری نیست. چون که اولا اگه خونساری بود دو قدم راه رو با تاکسی نمی رفت دست کم 10 کیلومتر رو واسه صرفه جویی پیاده می رفت. ثانیا: اگه ماجرا تو خونسار بود جرات می کرد با راننده تاکسی کل کل کنه و در(و نه درب!) رو محکم ببنده؟ ثالثا راننده تاکسیهای خونسار هیچ وقت کنار خیابون مسافر رو پیاده نمی کنند معمولا وسط خیابون رو بیشتر ترجیح می دن! رابعا اگه خونساری بود که همه می شناختندش! چون اصولا بیشتر خونساریا خیلی راحت تو زندگی این و اون سرک می کشند!!

پاسخ:
دقیقا.
سلام
اقا این پیدا شد فکر می کنم مال همو نجا ه باشه


پاسخ:
نفهمیدم چی شد!
سلام
این اصلا من نیستم . من اکبرآقام . مطمئنم . من برترین بنده خدام . میدونم آخرشم خدا منو نجات میده وبقیه شما رو میفرسته جهنم التماس نکنید براتون شفاعت نمیکنم.

پاسخ:
حالا کی گفت اکبر آقا عارف زمانه؟ می‌شه فرض کرد اکبر آقا بی‌دینه!
۲۷ مرداد ۸۹ ، ۱۹:۲۵ مهدی رفعتی
درود عالی بود...در این باره حتما می نویسم.دیروز آقای عابدی به من هم گیر داد چون من روزه نمی گیرم...

پاسخ:
شما با این معده همین که زنده‌ای غنیمته!
والا من که فهمیدم آقای عابدی کیه اما فکر نکنید منظورم همونیه که طبقه پایین خونه ما می شینه .یکی نیست به امثال عابدی ها بگه بابا مسلمونی به این نیست که نمازها بخونی و روزه ها بگیری اما دم به دیقه دل این و اون رو بشکوونی و حق بقیه رو بخوری و حواست به این باشه که اون چی می گه و این جوری رفتار می کنه .مسلموون واقعی کسیه که ظاهرش با باطنش یکی باشه و ...خوب شد جو گیر نشدم لو بدم آقای عابدی کیه

پاسخ:
اگه آقای عابدی وبلاگ‌نویس بشه می‌شه بهش گفت. اگه مردم تکنولوژیک‌تر بشند در هر زمینه‌ای پیشرفت می‌کنند.
ممنون کمش گرامی
جواب همشهری هم جالب بود. خندیدم به طنزش.... عین آدمهایی که کاملا منکر میشوند که خودشون جزوی از جامعه هستند و خود رو برتر از دیگران میدونند. جالبه ما ایرانی ها اینجا تا یه کاری میکنیم میگیم ایرانی بازی در نیار... مثل اینکه عارمون بیاد که ایرانی هستیم.... همش میخواهیم مثل آمریکایی ها بشیم. اول اسممون رو عوض میکنیم بعد اسم بچمون رو یه اسم آمریکایی میذاریم بعد هم همش باهاش انگلیسی حرف میزنیم آخرش هم هر جا میریم میگیم یا فرانسوی هستیم یا از ترکیه اومدیم یا بلژیکی... هاها این مثال ها رو که زدم خودم به عینه میبینم چونکه ....
اون ایرانیه هم منم....

شاید این عابدی من باشم نمیدونم! تو این مطلبت یه غم نهانی هست که من نمیفهممش ! یعنی چی؟

پاسخ:
خوشحالم که غمشو دیدی. واقعا موقع نوشتن این پست غم عمیقی وجودمو گرفته بود. یه جورایی می‌خواستم تخلیه شم.
۲۸ مرداد ۸۹ ، ۲۰:۴۸ همشهری (خوانسار این روز های من )
به روزم خفن
النگات فیلتر شد.
۲۹ مرداد ۸۹ ، ۰۶:۳۸ عبدالحمید حقی
سلام

به یاد استاد در دو پست

http://hamidhaghi.blogsky.com
۲۹ مرداد ۸۹ ، ۱۸:۳۶ غریب دور از دیار
سلام اتفاقی با وبلاکتان اشنا شدم
واقعا زیبا بود. موفق باشید.

پاسخ:
ممنون لطف دارید.
۳۰ مرداد ۸۹ ، ۰۰:۰۴ آقای عابدی
استغفرالله ربی واتوب وعلیه
من که راضی نیستم پشت سر من حرف میزنید،در ضمن شماهارو که با من تو یه قبر نمی ذارن.

پاسخ:
احترام شما بر ما واجبه. دیدید که جسارتی به شما نکردیم. فقط برشی از زندگیتونو نشون دادیم، حالا اگه از این برش خوشتون نیومده به ما مربوط نیست!
به نظر من منظور اقای عابدی از سحر بیدار شدن هرچی که باشه چه تعبد خداوند چه انجام وظیفه چه جمع اوری ثواب چه نشان دادن به دیگران که بله روزه میگیرم چونکه برای رسیدن به هدفش امر پر مشقت سحر بیدار شدن و غذا خوردن رو انجام میده خیلی با ارزشه. یعنی حاضره برای رسیدن به هدفش سختترین کارا رو انجام بده.بازم دعای سحرو به هردلیل خوند و به هر دلیل مسجد رفت چه تعبد چه انجام وظیفه چه نشان دادن کارش به دیگران بازم خیلی ادم پرهمتیه که نه تنها سحر بیدار میشه غذا میخوره که دعای سحرم میخونه تازه مسجدم میره.
اما از کجا معلوم که اقای عابدی واقعا نگران همسایه نیستش.شاید واقعا دلش میخواد همسایه هم پیش خدا عزیز باشه خوب از اول بهش گفتن هرکی روزه بگیره خدا دوسش داره خوب اقای عابدب بخیل نیست که خدا فقط خودشو دوست داشته باشه.دلش نمیخواد همسایش اون دنیا به خاطر روزه نگرفتن سوال جواب بشه. مثل مامان من که داره خودشو میکشه که نکنه اون دنیا منو از موهام اویزون کنن. واقعا غصه میخوره قصدش چیز دیگه نیست.
میدونید اقای عابدی تازه قرانم میخونه این دیگه خیلی خفنه خدائیشا . دلیلش هرچی باشه چه اونایی که گفتم چه اینکه از رفقا عقب نیفته بازم خیلی ارزش داره که سحر نمیخوابه و واسه اینکه در بدبینانه ترین حالت به دوستش بگه من دو جزئ جلوترم بیدار میمونه و قران می خونه.تازه ما چه روزه باشیم چه نه هممون با تاکسیران همینطوری برخورد میکنیم این رفتار ربطی به روزه بودن یا نبودنمون نداره.اقای عابدی هرچی هست از من بهتره لا اقل سحرها وقتی بیدار میشه کلی قر قر نمیکنه فحش و بد وبیراه به زمین و زمون و اخوند و ایت الله و دین و ... نمیده تکلیفش با خودش روشنه. وقت سحر لااقل به هر دلیلی مسجد میره و دعا میکنه و تا صبح تو تخت وول نمیزنه و باز شروع نمیکنه فلسفه بافتن که اخه کجای علم اینوتایید کرده ادم 18 ساعت اب نخوره. یا هی سر یکساعت کمتر و بیشتر ساعات روزه سر شیعه و سنی بحث و جدل را بندازه و اخرش به این نتیجه برسه ما شیعه ها همه چیمون مزخرفه اصلا واسه چی ما از بالا به پایین وضو میگیریم منکه سنی میشم ازسال دیگه.
اصلا این مسخره بازیا چیه مگه خدا منتظره اون بالا ما نماز روزه بفرستیم. اصلا این مزخرفات چیه چرا مردا باید بتونن چهارتا زن داشته باشن ما نتونیم چهارتا شوهر. اصلا واسه چی حق طلاق با مرده. اصلا کی گفته هرکی دیگه نخواست مسلمون باشه یاید اعدامش کرد این مزخرفات چیه که مردا از موی ما تحریک شن مگه حیوونن. راستی اونا که تو قطبند چطوری روزه میگیرن شیش ماه هیچی نمیخورن؟چه چرندیاتی اگه زن دشمن افتاد دستت بهت حلاله.... اصلا گاهی دلم میخواد اقای عابدی باشم. اقای عابدی زندگی ارومی داره از خودش خیالش راحته احتمالا تا اخر هم همینطور به زندگیش ادامه میده. روزه میگیره چون دلیلی نداره نگیره. نماز میخونه چون دلیلینداره نخونه. سحری میخوره افطار میکنه مسجد میره قران میخونه مناجات میخونه چون دلیلی نداره که این کارا رو نکنه از روز اول بهش گفتن این کارا خوبه و کرده.گاهی نگران همسایش میشه گاهی نگران دختر نه ساله همسایش.اما نسل ما یا تکلیفشو با خودش روشن کرده و همه اینکارا رو گذاشته کنار یا مثل امثال من کج دار مریض ادامه میده اما مرتب دنبال دلیل منطق میگرده برای اینکارا تا روح نا ارامش رو اروم کنه و معمولا هم پیدا نمیکنه. نه وجدانش میذاره بذاردشون کنارو تکلیفشو روشن کنه نه با اطمینان و ایمان ادامشون میده. اقای عابدی هرچی که هست در برزخ نیست. نه برای نمازش دنبال دلیل میگرده نه روزش. اما ما همچنان دنبال دلیلیم و در برزخ ودر برزخ خواهیم ماند.و هرسال ماه رمضان سحر که میشه دنبال راهی میگردیم که یا روزه نگیریم یا فحشهای جدیدمون را نثار احکام شرع کنیم.زنده باد اقای عابدی

پاسخ:
این یک نگاه ویژه است. حتی می‌توانم اعتراف کنم کامل‌تر از نگاه من.
خیلی زیبا نوشتید ...خیلی

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی