خسرو دهاقین بودن!
۲۰ دی ۱۳۸۹
پ.ن: خسرو دهاقین آمده، برف هم آمده. برف را دوست دارم اما میخواهم دربارهی خسرو بنویسم.
خسرو دهاقین در آخرین پست اینجا دو نظر داده بود. وقتی نظراتش را دیدم یاد چند وقت قبل افتادم؛ روزهایی که خسرو از اولین نظردهندگان اینجا و بقیهی وبلاگهای خونسار بود. روزهایی که در همهی کامنتدونیها فعالانه و مسئولانه حضور داشت. روزهایی که در وبلاگش مسائل و اخبار مهم شهر را تحلیل میکرد و گزارش کار میداد. روزهایی که به جای تمام مسئولان شهر انتقادات را پیگیری میکرد و به جای همه اشکالات را میپذیرفت و عذرخواهی میکرد. روزهایی که احساسات ظریفش را به راحتی بروز میداد. روزهایی که لوگو و پوستر طراحی میکرد، تقویم و ویژهنامه درست میکرد، اظهار نظر سیاسی و اقتصادی و فرهنگی میکرد و خلاصه روزهایی که در اینجا فعال بود و حضوری پرثمر داشت.
شاید خسرو دهاقین روزی را که برای ثبت نام در انتخابات شوراها رفته بود خوب به یاد داشته باشد. من نمیدانم هدف آن روز او چه بود. نمیدانم آیندهاش را چه میدید. نمیدانم دید درستی نسبت به آینده داشت یا نه اما این را میدانم که آن روز او باد کاشت و کسی که باد میکارد طوفان درو میکند.
خسرو دهاقین پنج سال در طوفان گرفتار بوده. طوفانی که یک سرش انتظارات معقول و نامعقول دوست و آشنا و همسایه و سر دیگرش مسایل خاص مدیریتی و سیاسی شهر و سر سومش مشکلات واقعی و بیشمار فرهنگی و اجتماعی و اجرایی شهر است. سر چهارم و پنهان این طوفان هم اینجاست. جایی که وقتی فکر نوشته شد از دست انسان خارج میشود و در دست دوست و دشمن میچرخد و هر کس از آن به عنوان ابزاری در جهت اهدافش استفاده میکند. به نظر من مسئلهی تاکسیرانی تنها یکی از بیشمار مشکلاتی است که در اینجا برای خسرو درست شده و او را گرفتار کرده. احتمالا او آماج حسادتها و نمامیها و شایعات زیادی بوده که شاید خودش هم از آنها بیخبر باشد.
...
چند وقت پیش که خسرو از اینجا رفت مطمئن شدم دیگر طاقتش طاق شده و توان ادامه ندارد. به او حق دادم و پیش خودم گفتم ماشاا... چه صبر و استقامتی داشت؛ اگر من بودم خیلی زودتر از اینها خسته میشدم و همه چیز را رها میکردم. اما امروز میبینم دوباره آمده و سرحال و قبراق با همان لحن همیشگی و دوستداشتنی نظر میدهد و مطلب مینویسد. پیش خودم فکر میکنم چه طور کسی با این حد از لطافت و ظرافت و هنرمندی میتواند اینقدر محکم و پر طاقت و پرتوان باشد. به نظر من خسروخان قابلیتهای بالایی برای مدیریت فرهنگی در سطوحی بالاتر از شهر خونسار دارد.
خسرو دهاقین بودن یعنی مدیر پاسخگو بودن، معلم دلسوز بودن، همسر مهربان بودن، پدر الگو بودن، دوست وفادار بودن و وبلاگنویس خوب بودن. خسرو دهاقین بودن یعنی تلاش و کار زیاد و به تبع آن موفق بودن و در تاریخ ماندن.
ایرانیها و خصوصا ما خونساریها غریبپرستیم و دوستکش اما مطمئنم قدمهایی که خسرو برداشته و یا بانی آنها شده در کارنامهی شورای شهر این دوره میدرخشد و نامش را به آینده میبرد. خسروخان ما خسروی است سربلند و پرتلاش. امیدوارم چنین مدیری را در سطوح تصمیمگیری استانی و ملی ببینیم.
خسرو دهاقین در آخرین پست اینجا دو نظر داده بود. وقتی نظراتش را دیدم یاد چند وقت قبل افتادم؛ روزهایی که خسرو از اولین نظردهندگان اینجا و بقیهی وبلاگهای خونسار بود. روزهایی که در همهی کامنتدونیها فعالانه و مسئولانه حضور داشت. روزهایی که در وبلاگش مسائل و اخبار مهم شهر را تحلیل میکرد و گزارش کار میداد. روزهایی که به جای تمام مسئولان شهر انتقادات را پیگیری میکرد و به جای همه اشکالات را میپذیرفت و عذرخواهی میکرد. روزهایی که احساسات ظریفش را به راحتی بروز میداد. روزهایی که لوگو و پوستر طراحی میکرد، تقویم و ویژهنامه درست میکرد، اظهار نظر سیاسی و اقتصادی و فرهنگی میکرد و خلاصه روزهایی که در اینجا فعال بود و حضوری پرثمر داشت.
شاید خسرو دهاقین روزی را که برای ثبت نام در انتخابات شوراها رفته بود خوب به یاد داشته باشد. من نمیدانم هدف آن روز او چه بود. نمیدانم آیندهاش را چه میدید. نمیدانم دید درستی نسبت به آینده داشت یا نه اما این را میدانم که آن روز او باد کاشت و کسی که باد میکارد طوفان درو میکند.
خسرو دهاقین پنج سال در طوفان گرفتار بوده. طوفانی که یک سرش انتظارات معقول و نامعقول دوست و آشنا و همسایه و سر دیگرش مسایل خاص مدیریتی و سیاسی شهر و سر سومش مشکلات واقعی و بیشمار فرهنگی و اجتماعی و اجرایی شهر است. سر چهارم و پنهان این طوفان هم اینجاست. جایی که وقتی فکر نوشته شد از دست انسان خارج میشود و در دست دوست و دشمن میچرخد و هر کس از آن به عنوان ابزاری در جهت اهدافش استفاده میکند. به نظر من مسئلهی تاکسیرانی تنها یکی از بیشمار مشکلاتی است که در اینجا برای خسرو درست شده و او را گرفتار کرده. احتمالا او آماج حسادتها و نمامیها و شایعات زیادی بوده که شاید خودش هم از آنها بیخبر باشد.
...
چند وقت پیش که خسرو از اینجا رفت مطمئن شدم دیگر طاقتش طاق شده و توان ادامه ندارد. به او حق دادم و پیش خودم گفتم ماشاا... چه صبر و استقامتی داشت؛ اگر من بودم خیلی زودتر از اینها خسته میشدم و همه چیز را رها میکردم. اما امروز میبینم دوباره آمده و سرحال و قبراق با همان لحن همیشگی و دوستداشتنی نظر میدهد و مطلب مینویسد. پیش خودم فکر میکنم چه طور کسی با این حد از لطافت و ظرافت و هنرمندی میتواند اینقدر محکم و پر طاقت و پرتوان باشد. به نظر من خسروخان قابلیتهای بالایی برای مدیریت فرهنگی در سطوحی بالاتر از شهر خونسار دارد.
خسرو دهاقین بودن یعنی مدیر پاسخگو بودن، معلم دلسوز بودن، همسر مهربان بودن، پدر الگو بودن، دوست وفادار بودن و وبلاگنویس خوب بودن. خسرو دهاقین بودن یعنی تلاش و کار زیاد و به تبع آن موفق بودن و در تاریخ ماندن.
ایرانیها و خصوصا ما خونساریها غریبپرستیم و دوستکش اما مطمئنم قدمهایی که خسرو برداشته و یا بانی آنها شده در کارنامهی شورای شهر این دوره میدرخشد و نامش را به آینده میبرد. خسروخان ما خسروی است سربلند و پرتلاش. امیدوارم چنین مدیری را در سطوح تصمیمگیری استانی و ملی ببینیم.
۸۹/۱۰/۲۰