ـــــــــکُمِـشـــــــــــــــــــــــــــ

ـــــــــکُمِـشـــــــــــــــــــــــــــ

بایگانی

دوش که می‌گرفتم یک نفر گفت آب استخر خیلی سرد است. از یک شناگر ماهر آموخته بودم که وقتی استخر سرد است قبل از شیرجه دوش سرد بگیرم، پس آب سرد را زیاد کردم تا سردی استخر را حس نکنم.
شیرجه که زدم فهمیدم چرند می‌گفت، آب خیلی هم گرم بود؛ گرم‌تر از همیشه. اما تا وسط عرض که رفتم دیدم آب سرد شد! حیرت‌انگیز بود؛ در استخر به این کوچکی و شلوغی جریانات آب گرم و سرد به صورت مجزا بود و قاطی نشده بود. چند عرض دیگر رفتم و سعی کردم از تفاوت دمای جریانات آب لذت ببرم. و بردم.
از استخر بیرون آمدم و رفتم سراغ سونای بخار. در را که باز کردم بوی تند صابون توی صورتم خورد؛ از این صابون‌های قدیمی. فکر کنم به جای اکالیپتوس پودر صابون ریخته بودند! گفتم می‌نشینم تا به بو عادت کنم. نشستم اما عادت نکردم و بیرون زدم. رفتم سونای خشک. هیچ کس داخلش نبود و لامپ هم نداشت و می‌دانید که من اساسا از تنها بودن در سونا - آن هم تاریک - می‌ترسم؛ چه تضمینی وجود دارد وقتی خواستم بیرون بیایم در به طرز اعجاب انگیزی قفل نشود و آن تو جزغاله نشوم؟ پس بدون کوچک‌ترین تردیدی به استخر برگشتم و خود را به گلف‌استریم استخر سپردم.(هاله جان اسمش همین است دیگر؟)
در یکی از این سرد و گرم شدن‌ها یاد این‌جا افتادم. مهدی حاجی زکی بعد از چند هفته فعالیت زیاد یه هو از نفس افتاد و حسابی قاط زد! می‌گفت: "این انتقادهایی که ما می‌کنیم فایده نداره. برای خودمون می‌نویسیم و خودمون هم می‌خونیم". خانم مهدوی هم دست کمی از او نداشت. حتی به زعم من یاس فلسفی‌اش از مهدی هم بیشتر بود. یاد گذشته‌های دورتر می‌افتم؛ یادم می‌آید خانم مهدوی در مورد نشت گازوئیل از پمپ بنزین خیلی مسئولانه و پیگیر عمل کرد. بچه‌های دیگر هم کم و بیش فعالیت‌ها و یاس‌های مشابهی را تجربه کرده‌اند. حتی خودم گاهی دچار بیماری "به من چه گور باباشون" می‌شوم و پیش خودم فکر می‌کنم "حیف این وقتی که می‌ذاریم نیست؟".
اما کلاهم را که قاضی می‌کنم می‌بینم بالاخره کم یا زیاد مسئولان به این‌جا نگاهی دارند و بعضا انتقادات را هم می‌شنوند. گیرم که دقیقا مطابق میل ما عمل نمی‌کنند و این را هم می‌گذارم به پای سوء مدیریت و یا این که آن‌ها هم محذوریت‌های خاص خودشان را دارند که ما از آن بی‌خبریم...
اشتباه نکنید نمی‌خواهم وارد مقوله‌ی انتقاد و انتقادنیوشی و اصول آن شوم. اصلا به من چه؟ قرن‌ها پیش عبدالمطلب جمله‌ای گفته که خیلی به درد امروز ما می‌خورد: "انا رب الابل" من صاحب شتر هستم!
این جمله به معنی عدم مشارکت در حیطه‌های اجتماعی نیست اما این معنی را دارد که ما قبل از جامعه مسئول خودمان هستیم. فکر کردم ما در قبال خودمان چه کرده‌ایم؟ چه‌قدر رشد کرده‌ایم؟ هنرمندهای این‌جا که ماشالله تعداشان هم کم نیست نسبت به سال قبل چه‌قدر پیشرفت کرده‌اند؟ چند کلاس آموزشی رفته‌اند؟ سرمایه‌داران این‌جا چه‌قدر به سرمایه‌شان اضافه کرده‌اند؟ دانش‌جویان این‌جا چه‌قدر به بار علمی خودشان اضافه کرده‌اند؟ معلمان این‌جا چه قدر راه‌های جدید برخورد با دانش‌آموز را یاد گرفته‌اند؟ من چاکن چه‌قدر از چاکنی در اروپا و امریکا یاد گرفته‌ام و چه‌قدر به کار بسته‌ام؟ آیا می‌توانیم مدعی باشیم که نسبت به سال قبل یک قدم جلو رفته‌ایم؟
به پست‌های اخیرم که نگاه می‌کنم می‌بینم بیشترشان انتقاد از این و آن بوده در حالی که من برای تخلیه‌ی روانی خودم و آموختن این‌جا آمده بودم. می‌بینم ناخودآگاه راهم عوض شده. می‌خواهم پیش خودم توجیهاتی برای این انحراف بتراشم که فلان و فلان، اما گوش توجیه را می‌پیچانم و محکم می‌گویم:"من راهم را اصلاح خواهم کرد". من به خودم خواهم رسید. من سعی خواهم کرد بیشتر و بیشتر یاد بگیرم. البته من از شهرم غافل نخواهم بود و باز هم به آن نگاه خواهم کرد و اگر چیزی به ذهنم رسید با صدای بلند خواهم گفت اما من همان کمش قدیمی خواهم شد. باور کنید...
اوه اوه اوه خدا به دور، اگر بدانید همین الآن چه صحنه‌ای دیدم خشکتان می‌زند! یک نفر صاف شیرجه زد جلوی من و مایویش تا زانو پایین رفت! یکی نیست بگوید مرد حسابی قبل از شیرجه بند تنبانت را محکم کن!




۸۹/۱۲/۱۸
ــ ـکمشـــ

نظرات  (۱۷)

سلام

پاسخ:
وعلیکم
گاهی وقتها به این نوشته های قشنگتان حسادت می کنم...

سلام
شما هر روز می روید استخر؟

شما تو استخر به چه نتیجه های خوبی میرسید

پاسخ:
پس سعی کنم بیشتر برم
سلام.
چشم.
تمام.

خیلی خوب گفتین.اول باید از خودمان سوال کنیم که چه تغییری کردیم و چه قدر پیشرفت کردیم.

پاسخ:
دقیقا
زونه؟
هیچی ولش کر

پاسخ:
ول
راستش من فقط توی استخر مشغول لذت بردن هستم وقت نمی کنم به این چیزا فکر کنم

پاسخ:
با این هم موافقم. جدا حیفه که آدم ریلکسیشنو ول کنه و ذهنشو مشغول کنه ولی چه می‌شه کرد فکر بی‌اجازه میاد دیگه!
سلام با این که بارها و باره اسم جناب کمش به گوشم خورده بود اما نمیدونم چرا تا الان این افتخار نصیبم نشده بود سری به وبلاگتون بزنم اما الان خوشحالم که تونستم عرض ارادتی و سلامی خدمتدون برسونم پیروز و موفق باشید

پاسخ:
اختیار دارید ما که قبلا خدمت رسیدیم و عرض ادب هم کردیم. از این‌که قدم رنجه کردید هم ممنونیم.
۲۰ اسفند ۸۹ ، ۰۹:۲۸ مهدی حاجی زکی
حضرت آقا عرض ارادت
انشالله که کسالت رفع شده
حضور سرور انورمان عرض شود که :
بنده اصل انتقاد را به چالش نکشیدم ! دوستش دارم و قبولش نیزهم !
اینکه کم کار شده ام و نفسم به شماره افتاد دلیلش این بود که در وادی طنازی با افکار آشفته ذهن آدم علیل می شود و کند
ما حرفهایمان را در کنایه می زنیم و وقتی نتوانیم کنایه اش را جفت و جور کنیم غر می زنیم که ای بابا چه فایده دارد
خواستیم از دوستان عقب نیافتیم و قدری ایشان را دلسرد کنیم تا بتوانیم مطلبی مهیا سازیم و خود به ایشان برسانیم
اما در خطبه دوم سخنانم باید عرض کنم که :
عزیز برادر اولا شما می روی استخر مردم را بپایی و هوای بند تنبانشان را داشته باشی یا می روی برای تفریح و ورزش و یا اینکه می روی افکارت را جمع بندهی کنی ؟
ثانیا من بعد ما را هم خبر کنی بد نیست ! گمانم آن ساعتی که شما به استخر می روی ساعت سعد است و اوضاع ستارگان و کواکب مساعد ! این می شود که ذوق حضرت عالی به جوش آمده نگارشتان منبسط می شود
اگر اشتباه نکنم این چندمین بار است که آب و هوای استخر مشاعرتان را تحت الشعاع قرار داده ...

۲۳ اسفند ۸۹ ، ۰۷:۴۱ عبدالحمید حقی
سلام
عیدتون پیشا پیش مبارک

http://hamidhaghi.blogsky.com

پاسخ:
ایضا لکم
سلام
سال نوپارسی مبارک

پاسخ:
ممنون
سلام
چطوری توی فضای چرکولک استخر میتونید فکر کنید؟
بنظرتون وفور کلر و املاح روی عقایدتون تاثیر نمیزاره؟

در راستای اون حرف حسابتون هم باید بگم:
منم شنیدم که یه آدم حسابی گفته کسی که از عیبهای خودش غافل بشه ایرادها و اشکالات دیگران در نظرش بیشتر جلوه میکنه!

سال نو رو پیشاپیش بهتون تبریک میگم ،بهاری باشید!

پاسخ:
سال نوی شما هم مبارک.
۲۴ اسفند ۸۹ ، ۰۶:۴۴ هیدرولوژی خوانسار
سلام دوباره
من دیگه کمتر کامنت میذاریم. میام و می خونم و می رم اما اینبار دیدم مرا خطاب کرده اید دیدم بی ادبی میشود که بی نظر رد شوم.
این همان آب گرم استوایی گلف استریم است که به شمال میرود و در شمال اروپا با آب سرد قطب مخلوط می شود. متنها این قطب نبود بلکه استخری در خوانسار بود.

من سردی آب را حس میکنم........

خیلی خیلی مرا هم به فکر فرو بردید آری ما همه اش غر می زنیم اما به خودمان یه غر نمی زنیم. حالا که زدیم دلمان میخواهد مسئولینمان هم غری به خودشان بزنند پیش از اینکه انتقادی بشنوند. اگر همه اینگونه باشند هر کس خودش را درست می کند و در نهایت جامعه درست می شود.

سلام علیکم
احوال شما.
اونحله خبین ده...؟؟؟؟!!
به وبلاگ ما هم اگر قدم رنجه کنید شاد می شیما.

اونحله یه وبلاگ خونساری تازه وراده....
با اجازتون وبتونر و لینک کردم

۲۵ اسفند ۸۹ ، ۰۳:۰۷ هیدرولوژی خوانسار
به اونحله: اومحله یا اونحلهه؟
خوانساری را پاس بدارید!
منظورم صرفا شما نبود منظورم برای همگی بود.. من عرض کردم هم یخورده بقول آمریکایی ها بیزی هستم و هم نمیدونم چرا بعضی وقتها کامنتم نمیاد.... راستشو بخواهید بیشتر دومیه... اولیه بهونه است....والا آقا دروغ چرا تا قبر آ آ آ آ......

پاسخ:
می‌فهمم؛ برای من هم گاهی پیش میاد؛ آدمیه و هزار و یک درد و بلا. کاری نمی‌شه کرد الا انتظار.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی