استامینوفن با شربت آلبالو
۱۵ ارديبهشت ۱۳۹۰
تصادف کردم. داغون شدم. روی تخت آی سی یو خوابیدم و ششصد و پنجاه وشیشتا وزنه بهم آویزون بود. کافی بود یه پشه روی یکیشون بشینه تا دادم هوا بره و بدتر از احساس درد این بود که نمیدونستم کجام درد گرفته! به جز چشام هیچ جای دیگم تکون نمیخورد. تمام زندگیم به دو تا لوله بند بود؛ لولهی سرم و لولهی خروج! کاش دکترا فکری برای این لولهی خروج بکنند؛ واقعا خیلی زشته خروجی آدم در منظر عموم باشه!
هر کس از پشت اون شیشه نگاهم میکرد اول یه فاتحه میخوند و بعد دعا میکرد. یه دعای بیخود؛ از اون دعاهایی که مطمئنیم مستجاب نمیشه اما از روی وظیفه یا ترس یا خوشحالی، به زبونمون میاد. آره خوشحالی. خوشحالی از اینکه ما توی اون وضعیت نیستیم. مثل شادی و دلخوشی ناخودآگاهی که از دیدن سنگ قبر دیگران وجودمونو میگیره. شادیای که از ترس، فورا به فاتحهای برای صاحب سنگ تبدیل میشه؛ یه شادی مخدر: من هنوز زندم، من هنوز سالمم، من هنوز وقت دارم، من هنوز برنامه دارم...
مدتی بعد هم نخها و وزنهها رو باز کردند و چند وقت بعدشم مرخص شدم. البته مرخص که چه عرض کنم! استیون هاوکینگو دیدین؟ من کمششون بودم...
خلاصه فیزیوتراپی و ورزش و استخر و فیزیوتراپی و ورزش و استخر و... هیچی دیگه همین سه تا به اضافهی یه خروار قرص و شربت و آمپول بیتربیتی و باتربیتی. تقریبا جای سالمی تو قسمت شمال شرقی و شمال غربی باسنهام نمونده. پرستارها به کمبود جا برای سوزن آمپول دچار شدند و آگهی دادم یه خیر بیاد کمک کنه!
حالا هم گزارش کارشناس بیمه جلومه که نوشته مقصر پنجاه پنجاه پنجاهه! پنچاه درصد من چون توی خونم مواد روانگردان و الکل دیده شده(که دروغه!)، پنجاه درصد ایران خودرو چون ترمز و فرمون ماشین ایراد داشته، پنجاه درصد هم وزارت راه چون پیچ و شیب جاده استاندارد نبوده.
میبینید تو رو خدا!؟ ماشین من باید دقیقا توی قسمتی از جاده که پیچ و شیبش استاندارد نبوده فرمون و ترمزش خراب بشه، اونم دقیقا روزی که سرم درد میکرد و یه قرص استامینوفن با یه لیوان شربت آلبالو خوردم(نمیدونم چرا رو قرصه عکس ماه بود و شربتشم تلخ بود!)
...
همین دیگه، فعلا هم انگشت اشارم راه افتاده و تونستم این چند کلمهرو بنویسم، تا بعد چه پیش آید.
مدتی بعد هم نخها و وزنهها رو باز کردند و چند وقت بعدشم مرخص شدم. البته مرخص که چه عرض کنم! استیون هاوکینگو دیدین؟ من کمششون بودم...
خلاصه فیزیوتراپی و ورزش و استخر و فیزیوتراپی و ورزش و استخر و... هیچی دیگه همین سه تا به اضافهی یه خروار قرص و شربت و آمپول بیتربیتی و باتربیتی. تقریبا جای سالمی تو قسمت شمال شرقی و شمال غربی باسنهام نمونده. پرستارها به کمبود جا برای سوزن آمپول دچار شدند و آگهی دادم یه خیر بیاد کمک کنه!
حالا هم گزارش کارشناس بیمه جلومه که نوشته مقصر پنجاه پنجاه پنجاهه! پنچاه درصد من چون توی خونم مواد روانگردان و الکل دیده شده(که دروغه!)، پنجاه درصد ایران خودرو چون ترمز و فرمون ماشین ایراد داشته، پنجاه درصد هم وزارت راه چون پیچ و شیب جاده استاندارد نبوده.
میبینید تو رو خدا!؟ ماشین من باید دقیقا توی قسمتی از جاده که پیچ و شیبش استاندارد نبوده فرمون و ترمزش خراب بشه، اونم دقیقا روزی که سرم درد میکرد و یه قرص استامینوفن با یه لیوان شربت آلبالو خوردم(نمیدونم چرا رو قرصه عکس ماه بود و شربتشم تلخ بود!)
...
همین دیگه، فعلا هم انگشت اشارم راه افتاده و تونستم این چند کلمهرو بنویسم، تا بعد چه پیش آید.
۹۰/۰۲/۱۵
آقا بی خودی نگران نبودم
دیدی یه بلایی به سرت اومده ؟
دیدی گفتم سرت به جایی خورده ؟
الهی بدخوات بمیره که با این حال و روز نبینه تو رو
موش بخوره تو رو
می گم سرت کجا خورده ؟
جون مهدی بگو منم دو سه بار برم تو همون پیچ با موتور ؛ ترمزامو دست کاری کنم ؛ آب شنگولی و قرصم بخورم بلکه سرم بخوره به سنگ
یه کوچولو مرغولک تر بشم !
خیلی فیلم شدی بابا
خیلی ...
بقیه اشو خصوصی بخون جیگگگگر ...