ـــــــــکُمِـشـــــــــــــــــــــــــــ

ـــــــــکُمِـشـــــــــــــــــــــــــــ

بایگانی

افسانه‌ی شخصی

۱۲ مهر ۱۳۹۰
از اوان کودکی در رؤیای جهان‌گردی به سر برده بود. شبی شهامتش را جمع کرد و به پدرش گفت نمی‌خواهد کشیش شود می‌خواهد سفر کند. 
و چوپان شد.

گوسفندان نیازی به تصمیم ‌گیری ندارند؛ شاید به همین دلیل است که همواره نزد من می‌مانند. آن‌ها فقط به آب و علف نیاز دارند.

از پریشب تنها موضوع صحبت‌های چوپان دختر جوانی بود که در شهر زندگی می‌کرد، شهری که فقط چهار روز مانده بود تا به آن برسد. با این دختر مومشکی هیچ روزی به روز دیگر مانند نخواهد بود.

پیرزن گفت هنگامی که خداوند به زبان دنیا سخن می‌گوید من می‌توانم آن‌را تعبیر کنم اما اگر به زبان روح تو سخن گوید، در آن صورت فقط خودت می‌توانی آن را دریابی.

من هم مثل همه هستم، دنیا را آن‌طوری می‌بینم که دلم می‌خواهد باشد نه آن‌طوری که واقعا هست. 

بعد از این که تمام پولش دزدیده شد. ناگهان این احساس به او دست داد که هم می‌تواند دنیا را با چشمان یک غارت شده‌ی بدبخت نگاه کند و هم با چشمان یک ماجراجوی در جستجوی گنج.

وقتی تو واقعا چیزی را بخواهی همه‌ی جهان هم‌دست می‌شود تا تو آرزویت را محقق کنی. او همواره در کنار کسی است که "افسانه‌ی شخصی" خود را زندگی می‌کند.

تصمیمات تنها آغاز یک ماجرا هستند. وقتی کسی تصمیمی می‌گیرد، خود را در جریانی تند پرتاب می‌کند که او را به سوی مقصدی خواهد برد که در ابتدا خواب آن را هم نمی‌دید.

ساربان گفت: من دارم خرما می‌خورم و تا وقتی در حال خوردن هستم حواسم فقط به این کار است، وقتی راه می‌روم همین‌طور و اگر قرار شد بجنگم، خوب خواهم جنگید. برای مردن همه‌ی روزها مثل هم هستند. چون من نه در گذشته‌ام زندگی می‌کنم و نه در آینده. زندگی در زمان حال جشنی دائمی است.

کیمیاگر هم در صحرا زندگی می‌کرد، با آن‌ که زبان جهان را می‌دانست و با آن‌که می‌دانست چگونه سرب را به طلا بدل کند. او نیازی نداشت که علم و هنر خود را به کسی نشان دهد.




کتاب‌هایی هستند که به نوعی با روح آدم درگیر می‌شوند. کیمیاگر پائولو کوئیلو برای من یکی از آن‌هاست. پایان خوشی دارد اما اصل کتاب صد صفحه‌ی اول است. هر از چندی آن را می‌خوانم. شاید باید نشانه‌ها را جدی گرفت.



۹۰/۰۷/۱۲
ــ ـکمشـــ

نظرات  (۱۳)

از بس داستان به نام پائلوکویلو اینور اونور خوندم دیگه ازش دل زده شدم.
خوشم نمیاد ازش.

پاسخ:
خب این می‌تونه روش خوبی برای قضاوت یه نویسنده باشه اما مطمئنم از این یکی خوشت میاد. این کتاب چیزی فراتر از داستانه و به نظرم بهترین کار کوئیلو هم هست.
خاب بواژ آپانی

ابی 125 یعنی چه؟

حالا بورمین سر این پست

ارتباط منطقی بین پاراگرافها نمی بینم

فقط اون افسانه ی شخصی رو فهمیدم اونم بخاطر اینکه زنمه؟؟!

پاسخ:
ارتباط منطقی رو وقتی می‌فهمی که کتاب رو بخونی. من سعی کردم چکیده‌ای از حرفهای غیرداستانی رو بنویسم. اصل داستان رو فقط باید خوند. بخون پشیمون نمی‌شی.
تیکه های قشنگی رو از متن انتخاب کرده بودید. همشون رو دوست داشتم بخصوص پنجم و ششم وجمله آخر نهمی.
کیمیاگر رو نخوندم...

پاسخ:
ممنون. حتما بخونید. وقت زیادی هم نمی‌خواد. شاید یکی دو روزه تمومش کنید.
۱۳ مهر ۹۰ ، ۰۸:۲۷ مهدی حاجی زکی
خدایت بیامرزد
مرد خوبی بودی
حیف شد ... رفتی قاطی فلاسفه و خلاص...
اما خارج از شوخی من عاشق متن های اینچنینی هستم
یک نوشته هرچه پیچیده تر باشد انسان را بیشتر به تفکر وا می دارد
خواندن کتاب مثل یک سفر طول و دراز است وقتی به نکته ای بر می خوری که ارزش فکر کردن دارد مثل این است که به منطقه خوش آب و هوایی رسیده ای و هوس کرده ای زیر یک درخت دراز بکشی و حالش را ببری ...

سلام
انتخابهای خوبی بود و لذت بردم.
ممنون از پست خوبتون.
از تعبیر مهدی حاجی زکی هم که گفت خواندن کتاب مثل یک سفر طول و درازه خیلی خوشم اومد.
موفق باشید.

پاسخ:
این مهدی لعبتیه...
نشانه ها را باید دید چرا که راهکاریی در آنها نهفته است که بسیار کارگشاست .

پاسخ:
دقیقا. نشانه‌ها گاهی واقعا شگفت‌آورند.
پیشگوی آسمانی را هم بخوانید!
اگر در جستجوی نشانه ها هستید ، این کتاب رمزگشایی ها را ملموس تر میکند!
خواندید مشتاقم نظرتان را بدانم.

پاسخ:
نویسنده‌ش کیه؟
باس برم سراغش
به نظر کتاب خوبیه

پاسخ:
حتما حتما.
کی و کجا محموله رو بم تحویل میدی؟

پاسخ:
چی؟ کی؟ کجا؟ کی؟ مطمئنی آدرسو درست اومدی؟
نویسنده :جیمز رد فیلد

پاسخ:
یه سرچی درباره‌ش کردم. سعی می‌کنم گیرش بیارم و بخونمش.
یادش بخیر یه زمانی تو اینترنت که سرچ میکردیم "پائوکوئیلو" به ندرت میشد چیزی دربارش پیدا کرد ولی حالا تا دلتون بخواد بچه معروف شده.
از خوندن نوشته هاش لذت میبرم هر چند هیچوقت هیچ کتابی از اون نخوندم ولی هر وقت احساس میکنم ذهنم احتیاج داره دنیا رو از دریچه دیگه ای ببینه میتونم روش حساب کنم.ولی به نظرم یکی از ایرادهای بزرگ آثارش کهولت سوژست.چیزی که میتونه تا حدودی آثارشو درگیر کلیشه کنه.ولی خوب اجزای حاشیه ای سوژه هاش و دوست دارم

منظورم از کهولت سوژه اینه که سوژه هاش پا به سن گذاشتن.اونوقت اگر یکی که خودش یا افکارش یا حتی درکش پا به سن نذاشته باشن نمیتونه باشون ارتباط برقرار کنه.

پاسخ:
باز هم نمی‌فهمم. به نظرم چنین چیزی وجود نداره. مهم پردازش سوژه‌س. می‌دونی که سوژه‌های بشری در تقریبا ثابتند اما در زمانهای مختلف متاسب با زمان و مکان پرداخت جدیدی می‌شند مثل عشق و دوستی و دشمنی و...
چشم

پاسخ:
بی بلا

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی