ـــــــــکُمِـشـــــــــــــــــــــــــــ

ـــــــــکُمِـشـــــــــــــــــــــــــــ

بایگانی

در ازمنه ماضیه دوستی داشتم فوق‌العاده خوش‌قول و بابرنامه و منظم و مرتب در حد وسواس! و همین خصوصیات از او فردی قابل اطمینان و با اعتبار ساخته بود. این دوست گرامی گاهی که نیاز به وام داشت برای ضمانت به سراغ من می‌آمد و البته با ضمانت متقابل وام‌های من جبران ضمانت می‌کرد. از آنجا که هر دو یک دل نه صد دل عاشق بانک و وام بودیم معمولا مدتی بعد از وام او من وام می‌گرفتم و همیشه یکی در میان کارمان به پست هم می‌خورد.
یک سال خانه‌ای خرید و همزمان به دام چند وام افتاد. برای اولی با سری افراشته و صدایی رسا ضمانت خواست و من هم با سینه‌ای ستبر قبلتُ گفتم. برای وام بعدی اندکی سرش را خم کرد و لحنش را آرام کرد و من باز هم قبلتُ گفتم و برای سومی کاملا شرمگنانه و از روی استیصال طلب ضمانت کرد و من علاوه بر قبلتُ سوم با سری افراشته و صدایی رسا گفتم:"عزیز دل برادر اگر تا آخر عمرت هم روزی یک وام بگیری باز هم روی ضمانت من حساب کن."
با قیافه‌ای متعجب گفت:"آخه چه طور ممکنه!!؟ مگه میشه؟"
گفتم:"آره عزیزم چرا نشه؟ من تو رو قبول دارم و بهت اطمینان دارم. ضمانت‌های من در ازای ضمانت تو نیست بلکه به دلیل اطمینانیه که بهت دارم و این اعتماد هم به این دلیل نیست که تو هم به من اعتماد داری بلکه به خاطر خصوصیات فردی خودته"
...
من در زندگی به انسان‌هایی برخورده‌ام که قابل اعتمادند و صرف نظر از اینکه مرا قابل اعتماد بدانند یا نه به آنها اعتماد دارم. این‌جا نمی‌خواهم وارد بحث انواع اعتماد شوم. روشن است که اعتماد هم مراتب و انواعی دارد اما حرف این پست این است که به نظر من "انتظار اعتماد متقابل" با آن که در ظاهر خیلی عادی به نظر می‌رسد، انتظار معقولی نیست. دلیلی وجود ندارد وقتی به کسی اعتماد داریم از او هم انتظار داشته باشیم به ما اعتماد داشته باشد. مثال کلاسیک این موضوع هم قضیه دزد است: اگر با دزدی مواجه شدید که به شما اعتماد دارد آیا شما هم به او اعتماد می‌کنید؟
به نظر من این موضوع یکی از پاشنه‌آشیل‌های دوستی‌هاست. دوستی به شما اعتماد می‌کند و اسرار مگویش را برایتان فاش می‌کند و منتظر می‌ماند شما هم اسرارتان را برایش فاش کنید در حالی که شما -به هر دلیلی از جمله بی‌اعتمادی- مایل به این کار نیستید و این‌جاست که گله و گله گذاری شروع می‌شود و خر بیار و نخود بار کن!
...

این را هم اضافه کنم که درک می‌کنم که خیلی سخت است به کسی اطمینان کنی که به تو اعتماد ندارد(حتی برخورنده هم هست) اما معتقدم این یک توانایی است. به نظر من کسی که بتواند اعتمادش به دیگران را به اعتماد دیگران به خودش ربط ندهد کار مهمی انجام داده. اعتماد اعتماد است نه معامله.




۹۱/۰۸/۰۷
ــ ـکمشـــ

نظرات  (۱۷)

آورین ...
همیشه نباید منتظر باشی تا کسی از روی احساسات و ادای دین بهت اعتماد کنه ...
اعتماد همه رو میتونی با کارهات و خوش قولی های حتی کوچیک به دست بیاری

پاسخ:
اینم حرفیه برای خودش
چه اعتماد به نفسی می خواد این کار!
واقعاً سخته که به کسی اعتماد کنیم که بهمون اعتمادی نداره.
فکرشو بکن این قضیه اعتماد و بی اعتمادی اگه بین زن و شوهری وجود داشته باشه، زندگیشون به آتیش کشیده میشه.
به نظر من برای بقای زندگی مشترک باید این معامله که شما نقضش کردید انجام بشه.
در نتیجه: اعتماد اعتماد است حتی به قیمت معامله.

پاسخ:
زن و شوهری که به هم اعتماد نداشته باشند که زن و شوهر نیستند!
اعتماد؟!
چی هست؟!!

پاسخ:
تو همین مایه هاست
دقیقا!!!

پاسخ:
و تحقیقا
کلا خوشم نمیاد روابطم شکل معامله داشته باشه ، مخصوصا از نوع کالا به کالا

مثلا همین دوستایی که زنگ میزنی 1 هفته بعد زنگ میزنن-تک بزنی-تک میزنن و...
بتونم کاری واسه کسی انجام میدم بدون اینکه قبلش تو دلم شرط گذاشته باشم جبران کنه!

اعتماد هم حسی که نسبت به تاریخچه رفتاری یک فرد بدست میاد و هیچ ربطی به بده بستون دو طرفه نداره!

۰۸ آبان ۹۱ ، ۱۴:۳۷ مهدی حاجی زکی
از آنجایی که هیچ وقت بدون مطالعه زیر پستات کامنت نذاشتم
یه سرچ اجمالی تو گوگل کردم
جالبه که کلمه " اعتماد" این روزها در بهترین حالت نام یک روزنامه رسمی است!
حتی در ویکی پدیا هم کلمه اعتماد را در پرانتز به عنوان یک روزنامه قلمداد کرده
در خوش بینانه ترین حالت کلمه ای است تبلیغاتی برای فروش اجناس یا جلب توجه مردم به سرمایه گذاری و سپرده گذاری در بانکها!!
اعتماد با تمام بی اعتمادی ما به اصل لغتش از دیرباز دلیل ارتباط میان آدمهابوده
و صد البته : آنکه اعتماد میکند هنر مندی قهار است !
حال آنکه این اعتماد متقابل نباشد
باید بگویم من نیز چون شما توانایی اعتماد را دارم و با آنکه بارها از طرف اطرافیان مورد شماتت قرار گرفته ام اما معتقدم اعتماد یک نوع هم زیستی است نه یک نان قرضی
کسی که اصول هم زیستی را نداند مطمئنا" نمیتواند در جامعه به راحتی زندگی کند
چه بسا بی اعتمادی مفرط به اطرافیان آسایش را از انسان خواهد گرفت
البته این روزها افرادی مثل ما را ساده لوح هم می نامند
بگذار بنامند
به درک
ما زندگیمونو میکنیم حالشم میبریم
والله به خدا ... حالا بیام هی برا خودم قانون وضع کنم و خط قرمز ترسیم کنم که چی بشه
خداوکیلی از هر ده تا اعتمادی که کردم هشتاش باعث پشیمونی شده اما هیچ وقت از اعتماد کردن پشیمون نشدم و نمی شم
هنره آقاجان ... هنر
خیال می کنی واس چی انقد بی هنر زیاد شده
واس همینه دیگه

بقول آقا مهدی "هنره آقاجان"!
من فکر نکنم به کسی که به من بی اعتماده بخوام تلاش کنم که اعتماد کنم. اما قطعا تلاش می کنم که اعتمادشو جلب کنم. اگه ببینم که قابل اعتماد نیستم کلا خیلی رنج می برم و گاهی بسته به طرفش بخورده هم بهم بر می خوره بخصوص اگه آشنایی طولانی باهاش داشته باش. یادم میاد یه پستی تو این زمینه قبلا ها داشتی.

وقتی که دلار تو مدت یک هفته میشه دو برابر ،آدم میمونه تو شک که به سایه ی خودش هم میتونه اعتماد کنه یا نه ؟

پاسخ:
حتی به همین دلار هم نمیشه اعتماد کرد
بدم میاد طرف اندازه یه رمان نظر مینویسه ... اح اح اح

پاسخ:
بدم میاد از آدم تنبل... اح اح اح
تک تییییییییییییییییییر!!

پاسخ:
تق تق تق تق ....
۰۹ آبان ۹۱ ، ۱۹:۴۲ حمید امینی
حالا با این همه تو صیف اعتماد به من داری ضامنم بشی
با اون ماشین خوشگلت

lمعمولا اگر فردی به شما اعتماد دنداشته باشد رابطه جدی هم بین شما وجود نخواهد داشت که مثلا شما در موردی بخواهید به او اعتماد کنید البته گفتم معمولا استثنا همیشه هست. اما در رابطه ای مثل رابطه زناشویی یا دوستی قاعدتا اعتماد باید متقابل باشد تا رابطه دوام پیدا کند و عمیق شود و مفید باشد

نمیدونم چی بگم چونکه معقوله ی خیلی مهمیه
ولی چون در موردش مطالعه نداشتم نمیتونم اظهار نظر کنم

پاسخ:
اینم حرف حسابه
۱۰ آبان ۹۱ ، ۱۸:۴۳ مهدی حاجی زکی
یاد یه چیزی افتادم
ناپلئون می گه :
خیانت همیشه در اوج اعتماد اتفاق می افتد

دقیقا آدرسش رو ندارم باید تمام مطالبتون رو مرور کنم. شرمنده! این پست به نظرم آشنا اومد برا همین گفتم.

۱۳ آبان ۹۱ ، ۱۹:۱۴ ترانه هایم
پعه این میدی انگاری که با تو قراداد درو عس حواس ادم پرته کرو....ایزن گه یادم واشو تو چیشید بواتبه..

پاسخ:
آییییییییییی.......
۱۷ آبان ۹۱ ، ۱۷:۱۸ تغییر مسیر
سلام مقنی مهربان سه پاراگراف اخر( این موضوع بیهوده) از مسیر بحثت خارج شد .

بای بای

پاسخ:
اصلا اصل حرفم همون سه پاراگراف بود. حرفهای مقدمه رو که هزاران بار گفتند و شنیدیم.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی