ـــــــــکُمِـشـــــــــــــــــــــــــــ

ـــــــــکُمِـشـــــــــــــــــــــــــــ

بایگانی

خط و نشان

۲۳ اسفند ۱۳۸۷

  این‌جا که من نشسته‌ام، کوه محراب مثل یک فیل ِ خوابیده دیده می‌شود. شاید هم یک خرس ِ خوابیده! همین‌طور از ذهنم می‌گذرد که نکند "خرس خوانسار" از شباهت این کوه به خرس ساخته شده!؟
هر چه هست مثل این کوه را جایی ندیده‌ام. کوه‌های "دوتو" و "دره‌بید" مشابه همه‌ی کوه‌های دیگرند و از آلپ تا هیمالیا و از البرز تا زاگرس پر از چنین کوه‌هایی است اما کوه محراب، فرق دارد. ظاهرش مثل تپه است، مثل تپه‌ی "کوه جهنم" در جوزچه. اما ارتفاعش سه‌ـ‌چهار برابر یک تپه‌ی معمولی و در حد یک کوه است.
من چیزی از جغرافیا سرم نمی‌شود و بحث‌های تخصصی این موضوع را به خانم خداکرمی واگذار می‌کنم اما کوه محراب برای من هویتی ناخودآگاه است؛ نمی‌دانم چرا تا حرف و یادی از خوانسار می‌شود، این کوه با تمام عظمتش و با تمام مظلومیتش، جلوی چشمم می‌آید. و حتی نمی‌دانم چرا آن را نمادی از مظلومیت می‌بینم؛ شاید واقعا فکر می‌کنم خرسی خسته است که این گوشه از دنیا را برای خواب پیدا کرده. دلم برایش می‌سوزد و آرام حرف می‌زنم تا از خواب بیدار نشود. 
بچه که بودم در ایوان خانه با خواهرم بازی می‌کردم و تمام مدت، این کوه را می‌دیدم. آن وقت‌ها وجودش، احساسی دوگانه ایجاد می‌کرد؛ از یک طرف مثل دیواری جلوی دید را می‌گرفت و از طرف دیگر مثل قدرتی محافظ، امنیت‌بخش بود.
حالا که این مطلب را می نویسم یادم می‌آید که گه‌گاه بساط چای و آش را برمی‌داشتیم و با خانواده به محراب می‌رفتیم. به همان تخته سنگ عظیم و مثلثی. خوب یادم هست که یک بار نان و پنیرم را از مادرم گرفتم و به بالای تخته سنگ رفتم. خوشم می‌آمد آن بالا و در راس مثلث بنشینم و نان و پنیر بخورم. آن روز آن بالا نشستم و پاهایم را دراز کردم و نان و پنیر را روی پاها گذاشتم و هنوز لقمه‌ای نخورده‌بودم که پنیر از روی نان قل خورد و با سرعت به پایین تخته سنگ افتاد. بعد از آن یادم نیست چه شد اما احتمالا برادر بزرگم یا مادرم چشم غره‌ای رفته و داد زده‌اند که:"مگه مرض داری می‌ری بالا؟ خب همین‌جا بشین کوفت کن دیگه!" شاید هم گفته باشند:"قربون دست و پای بلوریت بیا همین پایین پیش ما نون و پنیرتو بخور عزیزم."(ولی فکر می‌کنم همان اولی را گفته باشند!)
یک بار هم تا بالای آن رفتم. بالای کوه را می‌گویم. آن بالای بالا، طوری که پشت کوه را دیدم. از ایوان خانه انگار می‌کردی که این کوه تا آخر دنیا ادامه دارد، اما وقتی از آن بالا پشتش را دیدم، فهمیدم که کوه به این عظمت هم انتهایی دارد. شاید هم این احساس مظلومیتی که از کوه در قلب من مانده از همان روز شکل گرفته!
...
چندین سال است که به محراب نرفته‌ام اما یادم هست پایینش را به عرض یکی دو متر، سنگ‌چینی و صاف کرده بودند و کنارش هم سنگی بود که چاله‌ای به شکل اثر ثم اسب روی آن دیده‌می‌شد. بچه که بودم می‌گفتند جای پای اسب امام زمان است اما بعد از آن چیزی درباره‌اش نشنیده‌ام.
الآن هم به فکرم رسید بهتر است تنبلی را کنار بگذارم و به جای این‌که جلوی مونیتور بنشینم و منتظر سبز شدن علف زیر پایم باشم، به کوه بزنم و دوباره محراب را از نزدیک ببینم. اما یادم می‌آید که هر سال دم عید همین قرار را با خودم می‌گذارم و بعد از عید آن را فراموش می‌کنم...
ولی این بار فرق دارد؛ این بار به شما قول می دهم که بعد از عید این کار را بکنم و گزارشش را بدهم. این را گفتم که در تاریخ ثبت شود و انگیزه‌ای برای فرار از تنبلی.
همین الآن آن شیطانک قرمزی که روی دوش چپم نشسته می‌گوید:"نگران نباش، تا یکی دو ماه دیگه کسی برنمی‌گرده این پستو بخونه و  همه فراموش می‌کنند. اصلا فوقش این پاراگرافو حذف می‌کنی؛ چاردیواری اختیاری."
بی‌خود می‌گوید. حتما می‌روم. این خط و این هم نشان:

خط   نشان
 

۸۷/۱۲/۲۳
ــ ـکمشـــ

نظرات  (۷)

سلام. شرمنده که حال نداشتم بروم خودم لینکدونی گودری بسازم کدهای شما رو کژی کردم و گذاشتم توی وبلاگم!!! حلال کنید
پاسخ:
از شیر مادر حلال‌تر اما با این کار مدیریت لینکدونی‌تان را به من سپرده‌اید!
سلام
من یکی که یادم نمیره. منتظر خوندن گزارش کوهپیمایی هستم.
فکر نکنید که میتونید فرار کنید. حرفی زدید و باید عمل کنید.
چه معنی داره که یه خونساری توی اینترنت خط و نشون بکشه و خط خطی کنه و بعد یادش بره.
راستی کلی به اون قضیه قل خوردن پنیره خندیدم. خیلی جالب بود.
موفق باشید.
پاسخ:
نخیر کار بیخ پیدا کرد!
هی می‌گن اینترنت خوبه! کجاش خوبه؟ آدم با خودش حرف می‌زنه ملت آتو می‌گیرن! 
۲۶ اسفند ۸۷ ، ۲۳:۴۹ مهدی رفعتی
درود من بر شما
از خاتمی تا اعلمی
اینجا ایران است
درود بر شما
مطالب جالبی داری دوست عزیز
پاینده باشی
۲۹ اسفند ۸۷ ، ۱۳:۲۸ مهدی رفعتی
درود من بر شما
دوست عزیز در توضیح نکات شما مطالبی را بیان می کنم:همان طور که به درستی گفتید اصول گرایان یک پارچه نیستند اما بر اساس همان نکته ای که در نوشتارم هست یک فرمان نانوشته وجود دارد که حداقل در این انتخابات اجرا خواهد شد و یک کاندیدای واحد بیرون خواهد آمد...نشانه های این فرمان نیز کمی پیدا شده است..دوست گرامی هیچ کس با هیچ تفکر سیاسی پدرکشتگی ندارد و همراهی اصول گرایان به توصیف شما عاقل با آقای موسوی هیچ اشکال و ایرادی ندارد..مساله این است که تفکرات آقای موسوی به شدت محتاطانه است و این ها هیچ ربطی به نزدیکی یا دوری آقای موسوی ندارد.تعریف ایشان از اصلاحات به شدت گنگ و مبهم است و هیچ تعریفی از ایشان برای راهبردی کردن اصلاحات ارائه نشده است.آقای موسوی حتا در آخرین نامه تشکر خود از خاتمی نیز آن چنان ترسان و محتاطانه سخن گفته اند که نگاه اصلاح گرایانه ایشان(ادعا شده از سوی هوادارانشان)را با تردید جدی مواجه کرده است.آقای موسوی سال ها در مجمع تشخیص مصلحت نظام بوده است آیا می توان پذیرفت ایشان تافته جدا بافته است و پرونده روشن و قابل دفاعی دارد.حتا اگر سوابق به شدت انقلاب زده دوران نخست وزیری ایشان مورد بررسی قرار گیرد نقاط منفی و تاریکش بسیار بیشتر و چشمگیر تر است.
در مورد اصغر زاده این نکته را به شما یاداور می شوم که ایشان هیچگاه مستقل عمل نکرده اند و در دوران اصلاحات ایشان و دفتر تحکیم وابسته به اصلاح طلبان بازی راه انداختند که باید در جایی دیگر مورد بررسی قرار گیرد. مقایسه اعلمی و اصغر زاده مقایسه ای اشتباه است
در مورد نوع مدیریت کشوری آقای اعلمی و مقایسه آن با دیگران به شما یاداور می شوم که آقای خاتمی نیز هیچ سابقه مدیریتی قدرتمندی در دوران پیش از ریاست جمهوری نداشتند همچنین در مورد آقای کروبی و احمدی نژاد نیز این قضیه صدق می کند.البته بستگی دارد تعریف شما از مدیریت چه باشد.اگر منظورتان حفظ کلکسیون قدرت است که آن بحثی جداست...باقی بماند در پست بعدی
سلام
از اظهار لطفتون سپاس دارم
پارسال بادوستم پژمان رفتیم کوه محراب ولی هرچی گشتیم پیداش نکردیم
باشد که امسال دست پر بشیم
راستی سال نو مبارک. امیدورام سالهای سال در کنار خانواده محترم به خوبی و خوشی روزگار بگذرانید.
۳۰ اسفند ۸۷ ، ۰۹:۱۲ مهدی رفعتی
درود من بر شما
دوست گرامی فرا رسیدن جشن نوروز و آمدن سال تازه را به شما و خانواده ی ارجمندتان شادباش می گویم.نوروزتان پیروز

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی