ـــــــــکُمِـشـــــــــــــــــــــــــــ

ـــــــــکُمِـشـــــــــــــــــــــــــــ

بایگانی

به نظر من ساده‌ترین کار در دنیا سرودن تک مصرع‌های طولانی است. نمونه‌اش هم همین تیتر بالا. اما این که این موضوع چه ربطی به مطلب زیر دارد چیزی است که خودم هم نمی‌دانم!
وقت آن رسیده به بهانه‌ی پاسخ به دوست گرامی جناب آقای دهاقین، درباره‌ی مخفی بودنم چیزکی بنویسم. ایشان پرسیده‌اند:"کیستی تو که چنین..." و می‌شود مطمئن بود که پاسخ این سوال را دیگران هم می‌طلبند. و صد البته اخلاق هم حکم می‌کند طرفین یک رابطه‌ی دوستانه، در شرایط مساوی باشند یعنی وقتی من شما را به نام و نشان واقعی می‌شناسم، اخلاقی نیست که خودم را مخفی کنم مگر آن‌که دلیل قانع کننده‌ای بر این مخفی بودن ارائه دهم. پس دلیلم را بشنوید و قضاوت کنید.
قبل از شروع باید عرض کنم ممکن است بعضی از دوستان از این نوشته برنجند اما یقین دارم می‌دانند قصد من رنجاندن کسی نیست چراکه مگر مورچه کیست که بخواهد کسی را برنجاند!؟ با این حال پیش‌پیش از آن‌ها عذر می‌خواهم و خواهش می‌کنم این وجیزه را به رسم "دوست من کسی است که عیوبم را هدیه‌ام کند"، نقدی دوستانه تلقی کنند.
اما اصل ماجرا:
دو سال پیش که برای اولین بار وارد وبلاگستان خوانساری شدم، فضا حسابی داغ بود:
در هر وبلاگی پست‌های داغ و پی‌در‌پی در زمینه‌های فرهنگی، اجتماعی، تاریخی، جغرافیایی، طبیعی، صنعتی، دینی، عرفانی، عشقی، تنهایی و سوز و گداز و... دیده می‌شد.
طرح‌های مد روز وبلاگستان از قبیل وب دو نفره و چند نفره، درون‌شهری و برون‌شهری، درون استانی و برون استانی، ملی و بین‌المللی و... پر مشتری بود.
بعضی‌ها چند وبلاگ داشتند و در هر کدام به صورت تخصصی به موضوعات مورد علاقه‌شان می‌پرداختند.
بازار مسابقه و فراخوان و بزرگداشت و... گرم بود.
و مهم‌تر از همه این‌که هر وبی را باز می‌کردم، عکس و مشخصات واقعی صاحبش را در پیشانی داشت. حتی وب خانم‌ها.
با شناختی که من از وبلاگستان ایرانی داشتم، احساس می‌کردم یک جای کار می‌لنگد؛ به نظر من علت گسترش وبلاگ در ایران، امکان بیان مکتومات درونی و شخصی آدم‌ها، بدون شناسایی است.  می‌دانیم که یکی از مهمترین خصوصیات ایرانی‌ها و خصوصا ما خوانساری‌ها، دوشخصیتی بودن و پنهان‌کاری درونیات است و وبلاگ مجالی است برای نشان دادن شخصیت واقعی و درونی. پس حق می‌دهید از دیدن این‌همه آدم واقعی در این فضا تعجب کنم.
پس از مدتی که وبلاگ‌ها را خواندم تعجبم تمام شد. فهمیدم که تعریف من از وبلاگ عمومیت ندارد و کارکردهای جدیدی برای وبلاگ دیدم. دیدم که بعضی از دوستان، همان شخصیت ماسک‌دار اجتماعی خود را در وبلاگ به نمایش گذاشته‌اند و خبری از شخصیت واقعی نیست. در واقع آن‌ها همان روابط اجتماعی واقعی را به این‌جا آورده بودند. وبلاگ برای آن‌ها، کارکرد تلفن و حداکثر ویدئو کنفرانس آف‌لاین داشت و اگر بخواهم کمی صریح‌تر باشم باید عرض کنم احساس کردم این‌جا برای بعضی محل ارضای نیازهای روانی است. نیازهایی مثل پذیرفته شدن در گروه همسان، ارتقاء منزلت اجتماعی، مد روز بودن و حتی اهداف تبلیغاتی.
البته معتقدم این‌ها هیچ اشکالی ندارد و این نیازها هم جزئی از طبقه‌‌بندی مازلو هستند و باید ارضا شوند، کما این‌که خودم هم وقتی مطلبی می‌نویسم انتظار دارم خوانده شود و چشم‌گیر و موثر باشد. حتی بدون تعارف عرض می‌کنم وقتی دوستان از مطلبی تعریف می‌کنند کلی کیف روانی می‌کنم و ته دلم قند آب می‌شود اما همیشه سعی کرده‌ام این موضوع را اصل قرار ندهم.
به نظر من اصل کار در وبلاگ شخصی(حساب وبلاگ‌ تخصصی را از وبلاگ شخصی جدا می‌دانم)، بیان دیدگاه‌ها و عقاید و در معرض محک قرار دادن آن‌هاست. به نظرم ما در این‌جا تمرین زندگی مدرن می‌کنیم. زندگی‌ای بر مبنای احترام به عقاید دیگران و مطلق ندانستن خود. ما در این‌جا تمرین می‌کنیم به مصداق "اُنظر الی ما قال"، کلام را ببینیم نه گوینده را و حرف را بشنویم نه حواشی را.
تمرین می‌کنیم آدم‌ها را نه در قالب‌ها و پیش‌فرض‌های ذهنی بلکه در شمایل واقعی و حقیقی ببینیم. تمرین می‌کنیم آدم‌ها را آن‌طور که هستند ببینیم نه آن طور که می‌نمایانند. تمرین می‌کنیم خودمان را آن‌طور که هستیم بنمایانیم نه آن‌طور که می‌خواهیم باشیم.
تمرین می‌کنیم پشت ماسک اجتماعی انسان‌ها، خود واقعی‌شان را ببینیم و کم‌کم جرات کنیم و خود واقعی‌مان را به آن‌ها نشان بدهیم. تمرین می‌کنیم خود واقعی‌مان را به ماسک‌مان نزدیک کنیم و کم‌کم از شر این ماسک خلاص شویم.  تمرین می‌کنیم بار شخصیت دوم را از روی دوشمان برداریم. تمرین می‌کنیم این انرژی عظیمی را که صرف نگه داشتن ماسک روی شخصیتمان کرده‌ایم صرف کارهای بهتری کنیم. تمرین می‌کنیم...
باز هم زیادی حرف زدم. باید مطلب را جمع و جور کنم پس عرض می‌کنم به نظرم یکی از مهم‌ترین دلایلی که وبلاگستان خوانساری بوی مرگ می‌دهد این است که کارکرد اصلی وبلاگ شخصی در آن مغفول مانده. همه دیده‌ایم که بسیاری از وبلاگ‌های خوانساری یا تعطیل شده و یا تبدیل به آگهی‌های مجازی مناسبتی شده‌اند؛ عید را تبریک می‌گویند، محرم را تسلیت می‌گویند و برای تولد یکدیگر گل کامنت می‌کنند. پس چه طرفی بستیم از چند سال ویلاگ‌نویسی و کامنت‌گذاری؟
آیا اگر من هم خودم را معرفی کنم می‌توانم بدون حسابگری‌های رایج اجتماعی مطلب بنویسم؟ آیا می‌توانم با خیال راحت ماسکم را کنار بگذارم و از درونیاتم بنویسم؟

۸۸/۰۵/۱۹
ــ ـکمشـــ

نظرات  (۹)

سلام
دیدگاه شما صحیح و کاملاَ محترم است.
به همان نسبت که بنده ترجیح میدهم شناخته شده وبلاگ نویسی کنم.
در ثانی خود من دیگر به شخصیت مجهول کمش عادت کرده ام و شاید اگر روزی نام نویسنده واقعی مشخص شود دیگر آن جذابیت کمش را نداشته باشد.
در حال حاضر حس می کنم کمش یک دوست شناخته شده است با تمام خصوصیات خاص خودش.
کمش عزیز موفق باشید.
پاسخ:
گر بتوانید بفرمایید که چرا شناخته شده می نویسد ممنون خواهم شد. 
خیلی خوشحالم که به این شخصیت عادت کرده اید. 
۱۹ مرداد ۸۸ ، ۱۸:۴۰ یه خونساری
چه خوب
یه آدم متفاوت
اونم تو خونسار!!!!
بالاخره یکی پیدا شد حرف منو بفهمه
از آشنایی با یک همشهری همفکر خوشوقتم
حق با شماست.
نمی دانم چراشدیدا احساس می کنم شما را می شناسم!!
اعتراف می کنم بسیار ساده روان و متفاوت می نویسید. واقعا حسودیم می شود!پس لطفابگویید آیا افتخار همکلام شدن با شما را داشته ام؟!
پاسخ:
داداش مثل اینکه تنت می خاره ها! کتک می خوای؟ شیطونه میگه یه بار تو خیابون جلوتو بگیرم، یه مشت بزنم تو دندونات و بگم من کمشم!
درود بر شما
نوستار خوبی بود این مختص خوانسار نیست همه ی ایران اینجوریه
به ما هم سری بزنید
این کمش کیست که عالم همه دیوانۀ اوست ؟

میگویند آفتاب هیچ وقت پشت ابر نمیمونه حالا کمش رو نمیدونیم

باید گفت چاهکن (کمش) هیچ وقت تو چاه نمیمونه ( البته اگه خدایی نکرده کیبردم شکسته تو چاه فوت نکنه )

ذونبه که هاما خوساریا مین شناسایی افراد خیلی واردمینا
پاسخ:
قبیل داران!
پیداست شما هم مثل یه خونساری بدتان نمی آید مخفی باشید. با این حال من تسلیمم.دستان من بالاست. در این شک ندارم که شناسایی من کار ساده ایست. در این پست سعی کردم فقط خواهش کنم با همین چاهکن پیر کنار بیایید. ممکن است روزی ته چاه بمیرم و پشیمان شوید که این کمش بدبخت را این قدر اذیت کردیدها!
منظوردون ازین انگاشتمونه چیشی به : پیداست شما هم مثل یه خونساری بدتان نمی آید مخفی باشید.
پاسخ:
منظورم اسم مستعار و بدون آدرستون به.
۲۹ مرداد ۸۸ ، ۱۱:۲۶ فلان فیساری
می خواهم یک وبلاگ را برای شناسایی شما درست کنم . آیا اجازه هست ؟
بنده وکیلم ؟
پاسخ:
به جان عزیزتون من تسلیمم و باور کنید قصدم بازار داغی نیست و به دلایلی که در پست عرض کردم دوست ندارم تابلو شم.
فقط برای این که حس کنجکاویتون بیش از این تحریک نشه عرض می کنم که من حدود چهل سال دارم و با هیچ کدام از دوستان مجازی دوستی واقعی ندارم. فقط بعضی از دوستان مثل آقای دهاقین رو(به واسطه شغل و معروفیتشون) از دور می شناسم. بقیه رو هم هر از گاهی توی خیابون می بینم.
درود من بر شما
من هیچگاه به شما توصیه نمی کنم با نام حقیقی بنویسید چون دهها بازپرس و بازجو پیدا می کنید.در خوانسار برخی مسولینش(چه امنیتی و چه غیر امنیتی)دنبال کسانی می گردند که که از دولت انتقاد می کنند تا کمی آن ها را ادب کنند.صابون این رفتار بارها به تن بنده خورده است. متاسفانه برخی آقایان تا نوک بینی شان را می بینند و تحمل هیچ نقدی را ندارند.درددل در این باره زیاد است. شاید برای همین است که علاقه ای ندارم وارد قضایای حوزه های درون شهری شوم و با شهروندان داخل خوانسار کمتر مجادله کنم. به هر شکل در هر سنی که هستید و با هر اندیشه ای که می نگارید ناز شستتان
پیروز و شاد باشید


پاسخ:
به هر حال این هم یکی از مشکلات است. شاید یکی از وظایف ما پیدا کردن راه‌هایی برای انتقاد است که انتقادشونده هم باور کند که ما دشمنش نیستیم. باز هم ممنون.
۲۹ تیر ۸۹ ، ۱۵:۵۹ عبد الحمید حقی
سلام

گمش عزیز

من از اینکه یک وبلاگ نویس شدم(اونهم به دلایل اینکه همشهری ها و اقوام دور از وطن

بتونن ترانه هامو دانلود کنن و اصولا پیشنهاد خود اونا بود) و اسممو و عکسمو تو وبلاگ گذاشتم اگه راسشو بخوای پشیمونم و شاید به این منوال دیگه ادامه ندم

اما بزار بگم اونچه که وبلاگ تورو ویژه میکنه افکار و نوع دیدگاه و انتخابته نه ویژگیهای صوری

همینجور ادامه بدی (به شرطی که به روز باشی) دوست داشتنی تری


من هم از نجف اباد اومده بودم راسش دایی جان و تورو شاید ببینم که اخر موفق نشدم
راسش هدایای ناقابلی هم براتون اورده بودم که بعدا........

پاسخ:
به نظر من کار خیلی خوبی کردید. من چند سال پیش که به دنبال ترانه‌های خونساری بودم یکی از سی‌دی‌های شما رو خریدم و الآن هم وقتی نتم درست شه حتما اونا رو از وبلاگتون دانلود می کنم.
خیلی زحمت کشیدی. منتظر حضور جدیدت هستم.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی