سوزنی به خودمون
خبر جلسه وبلاگنویسها با مدیر ارشاد رو خوندم. به نظرم کار جالبی بود.
من نمیدونم حدود و ثغور اختیارات مسئول ارشاد تو شهر کوچکی مثل خونسار چیه و میزان اختیاراتی که از ارشاد استان بهش تفویض شده چه قدره و محدودیتهای خاص شهر ما چه قدر دستانش رو بسته. حتی نمیدونم شرح وظایف یه اداره ارشاد توی یه شهر کوچیک چیه؟
نمیدونم صبح که مسئول ارشاد وارد دفترش میشه تو کارتابلش چی داره و چه مواردی رو باید پیگیری کنه و به انجام برسونه. نمیدونم تو گزارشاتی که به بالادستانش میده چه فعالیتهایی رو باید بنویسه. نمیدونم نقشش تو ارشاد ما مردم دقیقا چیه؟
و چون اینها رو نمیدونم انتظار دارم مسئول ارشاد یه کانال ارتباطی ایجاد کنه و هر دو سه روز یک بار، نیم ساعت به ما وقت بده و تو وبلاگش چند خطی برامون بنویسه. این کار ما رو با محدودیتها و تواناییهای ایشون آشنا میکنه و مدیریت رو از پشت درهای بسته به میون مردم میاره. این تریبون میتونه به همدلی ما و ایشون کمک کنه و توقعات ما رو تعدیل کنه و صد البته محدودیتهایی هم برای ایشون ایجاد میکنه که تو مدیریت قرن بیست و یکم چنین محدودیتهایی برای یک مدیر خوب، غیرقابل اجتنابه.
این یه پیشنهاد به مدیر ارشاد بود که میتونه عیار فکری و فرهنگی ایشون رو نشون بده و بعد از مدتی میفهمیم، به لحاظ فکری و اجرایی، با چه انسانی طرف هستیم و متناسب با این شناخت به ایشون کمک میکنیم.
اما یه سوزن هم برای خودمون دارم. ما "فعالان فضای مجازی"
عبارت "فعالان فضای مجازی" دقیقا به چه کسانی اطلاق میشه؟ "فعال فضای مجازی" به چه کسی میگند؟
اگر فضای مجازی رو شبکههای اجتماعی مجازی بدونیم، قاعدتا جمعی که تو این جلسه شرکت کردند نمیتونند نمایندهی کاملی برای فعالان این شبکهها باشند. چرا که با این فرض، تمام مردمی که یه گوشی هوشمند دارند و عضو گروهی هستند، فعال فضای مجازی محسوب میشند نه صرفا چند دوست وبلاگنویس. پس اون مردم کجا بودند؟ چرا اونها به این جلسه دعوت نشدند؟
اما اگر "فعالان فضای مجازی" رو وبلاگنویسان بدونیم، یه سوال پیش میاد: چند درصد دوستان شرکتکننده تو این جلسه، "فعال فضای مجازی" محسوب میشند؟ چند درصد این دوستان در یک سال گذشته دست کم هفتهای یک پست وبلاگی داشتند یا تو بحثی مجازی توی وبلاگستان شرکت فعال داشتند؟
ما که از مدیر ارشاد این همه انتظارات داریم، خودمون چه قدر به وظایف اجتماعیمون تو این فضا عمل کردیم؟ چه قدر مطالعه کردیم؟ چه قدر نتایج مطالعاتمون رو منتشر کردیم؟ چه قدر نقد محققانه داشتیم؟ چه قدر بررسی علمی و موضوعی داشتیم؟ چه قدر تلاش در خودشناسی داشتیم؟ چه قدر تلاش در فهمیدن داشتیم؟ چه قدر متاع فرهنگی تولید کردیم؟ چه قدر شعر و کلیپ و فیلم و مقاله و داستان و پست وبلاگی تولید کردیم؟
آیا باید منتظر باشیم تا مسئول ارشاد قولنجمون رو بشکنه و مشت و مالمون بده تا حسمون شکوفا بشه و کار فرهنگی انجام بدیم؟ آیا باید ایشون و سایر مسئولین بیاند علم و حکمت رو به ما و بقیه مردم تزریق کنند؟ بزرگان و عالمان و دانشمندان و هنرمندان و تاثیرگذاران دنیا چه مسیری رو رفتند؟
...
دوستان به نظر من مشکل ما نه مدیریت ارشاد و سایر ادارت و نه حتی وزیر و وکیل و رییس جمهوره. مشکل ما خودمون هستیم. خود خودمون. ما تنبلیم. نادانیم. پرمدعاییم. اهل مطالعه نیستیم. به بچمون میگیم کتاب بخون در حالی که خودمون نمیتونیم اسم ده تا نویسنده معروف رو بگیم. به داداش کوچیکه میگیم برو کلاس فلان و فلان و فلان، در حالی که خودمون حتی تو فراگیری تواناییهای اولیه زیست سالم روانی موندیم. همه رو ارشاد میکنیم در حالی که هنوز خودمون فلسفه محکم و مطالعه شده و مدونی برای زندگی نداریم.
بدون دانستن شرایط و ضوابط اولیهی زناشویی ازدواج میکنیم و بدون دانستن اصول اولیه تربیت فرزند، بچهدار میشیم و بدون تشخیص هر از بر مشاوره فکری و روانی و تحصیلی و اخلاقی میدیم...
و بدتر از همه اینکه خیال میکنیم مغز متفکر دنیا هستیم و تو هر مورد تخصصی و غیرتخصصی، بدون هیچ مطالعهای نظر میدیم و حتی نقد میکنیم....
نه دوستان من نه، نه مدیر ارشاد و نه هفت نسل بعدی مدیران این شهر و این کشور هیچ کاری از پیش نخواهند برد اگر ما بخوایم به همین وضعیت ادامه بدیم. به نظر من لازمه گاهی به آینه نگاه کنیم. خودمون رو بشناسیم، وظایفمون رو بشناسیم و انجام بدیم و بعد، از دیگران هم چنین انتظاراتی داشته باشیم....
پ.ن: نگفتن این حرفا برام مشکل نبود....