ـــــــــکُمِـشـــــــــــــــــــــــــــ

ـــــــــکُمِـشـــــــــــــــــــــــــــ

بایگانی

اولین برف

۸ آذر ۱۳۸۸
برف می‌بارد پر طنین و سرد
در درون سینه‌ام دستی دانه‌ی امید می‌کارد

سخت نگیرید، می‌دانم "پرطنین" نمی‌تواند صفت برف باشد. در اصل شعر هم این صفت مال باد بوده. و می‌دانم در آن روز برفی، در سینه‌ فروغ دانه‌ی اندوه می‌کاشته‌اند نه امید. حتی می‌دانم این دو مصرع دست‌کاری شده مال یک شعر نیست اما دیشب که زیر برف(و روی آن) با همسر و دخترم ول‌گردی می‌کردیم، ذهنم، همین‌طور الکی این کلمه‌ها را با این ترکیب کنار هم قرار داد و تکرار کرد. شاید در آینده هنری به نام کولاژ شعری مرسوم شود و از من به عنوان پایه‌گذار آن یاد کنند. حتی اگر قبل از من کسی این کار را کرده باشد یقینا در میان کمش‌ها اولین نفر خواهم بود. هر چند، شاید در میان کمش‌ها هم اولین نفر نباشم.
البته من اهمیت چندانی برای مطرح شدن نامم قائل نیستم و وسوسه‌ی خود‌نمایی تحریکم نمی‌کند. اما به هر حال گفتم که فردا نگویید چرا از اول نگفتی؟ و...
اصلا مگر من کمبود شخصیت دارم؟ چه کسی از من شنیده که می‌خواهم معروف بشوم؟ چه کاری از من سر زده که نشانی از خودنمایی و جاه‌طلبی در آن دیده باشید؟
اصلا گور پدر معروفیت. بگذارید این کمش گمنام بمیرد، همان‌طور که گمنام به دنیا آمد و گمنام زیست. اصلا به شما چه که چرا این شعر شلم‌شوربا را نوشتم؟ اصلا چرا در کار دیگران دخالت می‌کنید؟ هی خانم هی آقا چاردیواری اختیاری، تحملش را ندارید به سلامت! اصلا لعنت بر پدر و مادر کسی که این‌جا آشغال بریزد. اصلا...
...
آخر عزیزان دلم چرا بی‌جهت آدم را عصبانی می‌کنید؟ داشتم معقول و مودب درباره‌ی برف می‌نوشتم، بی‌خودی شلوغش کردید. یه‌کم جنبه داشته‌باشید! این کمش پیر می‌میرد و افسوسش را می‌خوریدها!
  بیت
جو بر گورم بخواهی بوسه دادن           رخم را بوسه ده ککنون همانم

بگذریم، لعنت خدا بر دل شیطان لعین از خدا بی‌خبر. گفته‌اند "والکاظمین الغیظ والعافین عن الناس..."
عرضم این بود که برف فوق العاده‌ای آمده. از جلوی این مانیتور بلند شوید و دست زن و بچه‌ی بالفعل یا بالقوه (شوهر و بچه‌ی بالفعل یا بالقوه) را بگیرید و به باغ و کوه و بیابان بزنید؛ حیف است از چنین روزی خاطره‌ای برای کرسی پیری نسازید. از من گفتن بود.



پ.ن: نعمتی است که توی این برف و سرما نت ما برقرار است‌ها!


۸۸/۰۹/۰۸
ــ ـکمشـــ

نظرات  (۸)

آقا مگه میشه تو خونسارم ولگردی کرد!!!!!!!؟
نفرمایید
ما که فقط راه خونه تا اداره رو آسه میریم آسه میام
اونم بدون بالفعلها و بالقوه ها

پاسخ:
می‌شه. ما هم اولش فکر می‌کردیم نمی‌شه اما دیدیم شد! فی‌الواقع ماییم که باید نشدنی‌هارو شدنی کنیم.
سلام
الکی الکی جوش آوردید و بعد از کلی پرخاش خود به خود آروم شدید!
اینم خودش یه خاطره روز برفیه دیگه.
موفق باشید.

پاسخ:
دوباره داری اعصابمو به هم می‌ریزیا!
یهو تکمیل می کردید دیگه: کمش گمنام زیست، گمنام مرد و خار چشم دشمنان بود!! به نظر می رسه اعصابتون خیلی برفکیه! پاشید برید رو پشت بوم برفارو بروبین تا مستی این حرفها از کلتون بپره

پاسخ:
اتفاقا اول نوشتم اما خودسانسوری کردم و حذفش کردم!
سلام
تا حالا کسی بتون گفته دمت گرم؟
تو این روزای سردی که از سرما آدم سوسک میشه جدا میچسبه که مه جلوی چشمات رو بگیره!
یاد شعر زمستان ماث افتادم.
شاد زی

سلام
با دو مطلب جدید و خواندنی به روزم
راستی جواب سئوالی را هم مطرح شده بدهید.

« خوسارِ مُن برای خوسارِ مُن»
سلام!

با مطلبی در مورد امامزاده صالح خوانسار به روزم!

تا درودی دیگر بدرود!
۱۱ آذر ۸۸ ، ۲۲:۲۶ ندای همبستگی
با درود
پاسخ به شرکت آرمان در ندای همبستگی
می خواستم بگم از گذشته این عمل که یک شعر از ترکیب چند شعر بسازند بوده مثلا یک غزل را با ابیاتی هموزن و همقافیه که هر کدام از شاعری بوده ساخته اند
اگر به کتاب سیر غزل در شعر فارسی دکتر شمیسا مراجعه کنید این کار را مشاهده می کنید که برای اینکه نشان بدهد ابیات غزل ارتباط عمودی چندانی ندارند چند نمونۀ اینطوری آورده است.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی