محرمانه دوم
۴ دی ۱۳۸۸
دیروز از بیوفایی کوفیان شنیدم. جملهی "کوفی وفا ندارد" یکی از جملاتی است که در ناخودآگاه ما حک شده و در درستی آن تردید نداریم. ما کوفیان را ترسو، مزور، آدمفروش و بیوفا میدانیم. و معمولا تصور میکنیم اگر ما جای یکی از کوفیان آن دوران بودیم نه به کشتن علی رضایت میدادیم و نه اجازه میدادیم ابنزیاد فریبمان بدهد و با مسلم و امام حسین آن کند که کرد. اما اجازه میخواهم در این قضاوت تردید کنم.
میدانید که شام و سایر شهرهای آن دوران، تحت تاثیر تبلیغات حکومت رسمی، مراتب خلافت را پذیرفته بودند. اما در چنین فضایی هجده هزار کوفی از امام دعوت به حکومت کردند. این یعنی کوفیان تسلیم تبلیغات رسمی حکومت نشده بودند و اراده کرده بودند حسین را به جکومت برسانند. اما اینکه چهطور این اراده کنترل و در نهایت منکوب شد بحثی پیچیده است و با یک کلمهی "بیوفا" نمیشود سر و تهش را هم آورد.
یقینا انتظار ندارید در یک پست وبلاگی تمام ابعاد این موضوع بررسی شود اما من یکی از دلایل را چنین میبینم:
در تاریخ داریم معاویه با تلاشی مزورانه و وسیع جانشین علی شد و در مقام امیری مومنان، با تکیه بر قدرت و ثروت و کیاست خود و مشاورانی مثل عمروعاص، افکار مردم را تحت کنترل درآورد.
به نظرم معاویه، هزار و سیصد سال قبل از هانتینگتون به قدرت رسانه پیبرده بود. او فهمیده بود برای تداوم حکومت باید افکار مردم را شکل دهد و در این کار موفق هم بود.
او با مهرهچینیهای حساب شده و با استفاده از مثلث زر و زور و تزویر، تنها رسانهی آن دوران را که منبر مساجد بود به اختیار خود درآورد و حتی از آن برای لعن نزدیکترین یاران پیامبر استفاده کرد. معاویه از ابزار رسانه به بهترین وجه ممکن استفاده و زمینهای فراهم کردهبود که علیرغم توافقش با امام حسن، پسرش یزید را کاندیدای خلافت کند. او آنقدر روی افکار عمومی کار کرده بود که وقتی اسیران کربلا را به شام میبردند مردم آنها را خارجی میخواندند. به نظر من ابنزیاد با تکیه بر چنین زمینهای و با استفاده از یک تاکتیک سادهی جنگ روانی کوفیان را فریب داد و اوضاع را کنترل و یزید را به مقصودش رساند.
فکر میکنم حق نداشته باشیم مردم یک شهر را با یک کلمه قضاوت کنیم و با یک مقایسه ساده خود را برتر از آنها بدانیم. این نوعی عُجب است. کوفیان در دعوت خود صادق بودند اما اسیر جنگ روانی ابنزیاد شدند و برای حفظ زندگی و زن و فرزند خود تسلیم زر و زور و تزویر ابن زیاد شدند. امیدوارم ما هیچ وقت در شرایط آنها قرار نگیریم.
این یک اما دوم اینکه امروز مداحی جوان دیدم یکپارچه سیاهپوش که کفشهایی سپید داشت!
و سوم اینکه این پست مال دیروز بود اما وقتی وبلاگ را باز کردم دیدم تنها یک نفر بازدیدکننده آمده بود و نظر هم نداده بود فهمیدم او هم اشتباهی آمده. ظاهرا در محرم خونسار کاری به جز هیئت و زنجیر خریدار ندارد. پس من هم فعلا کرکره را پایین میکشم و به سراغ دسته و اسب و شتر میروم. خدا را چه دیدید شاید از این راه آدم شدم.
میدانید که شام و سایر شهرهای آن دوران، تحت تاثیر تبلیغات حکومت رسمی، مراتب خلافت را پذیرفته بودند. اما در چنین فضایی هجده هزار کوفی از امام دعوت به حکومت کردند. این یعنی کوفیان تسلیم تبلیغات رسمی حکومت نشده بودند و اراده کرده بودند حسین را به جکومت برسانند. اما اینکه چهطور این اراده کنترل و در نهایت منکوب شد بحثی پیچیده است و با یک کلمهی "بیوفا" نمیشود سر و تهش را هم آورد.
یقینا انتظار ندارید در یک پست وبلاگی تمام ابعاد این موضوع بررسی شود اما من یکی از دلایل را چنین میبینم:
در تاریخ داریم معاویه با تلاشی مزورانه و وسیع جانشین علی شد و در مقام امیری مومنان، با تکیه بر قدرت و ثروت و کیاست خود و مشاورانی مثل عمروعاص، افکار مردم را تحت کنترل درآورد.
به نظرم معاویه، هزار و سیصد سال قبل از هانتینگتون به قدرت رسانه پیبرده بود. او فهمیده بود برای تداوم حکومت باید افکار مردم را شکل دهد و در این کار موفق هم بود.
او با مهرهچینیهای حساب شده و با استفاده از مثلث زر و زور و تزویر، تنها رسانهی آن دوران را که منبر مساجد بود به اختیار خود درآورد و حتی از آن برای لعن نزدیکترین یاران پیامبر استفاده کرد. معاویه از ابزار رسانه به بهترین وجه ممکن استفاده و زمینهای فراهم کردهبود که علیرغم توافقش با امام حسن، پسرش یزید را کاندیدای خلافت کند. او آنقدر روی افکار عمومی کار کرده بود که وقتی اسیران کربلا را به شام میبردند مردم آنها را خارجی میخواندند. به نظر من ابنزیاد با تکیه بر چنین زمینهای و با استفاده از یک تاکتیک سادهی جنگ روانی کوفیان را فریب داد و اوضاع را کنترل و یزید را به مقصودش رساند.
فکر میکنم حق نداشته باشیم مردم یک شهر را با یک کلمه قضاوت کنیم و با یک مقایسه ساده خود را برتر از آنها بدانیم. این نوعی عُجب است. کوفیان در دعوت خود صادق بودند اما اسیر جنگ روانی ابنزیاد شدند و برای حفظ زندگی و زن و فرزند خود تسلیم زر و زور و تزویر ابن زیاد شدند. امیدوارم ما هیچ وقت در شرایط آنها قرار نگیریم.
این یک اما دوم اینکه امروز مداحی جوان دیدم یکپارچه سیاهپوش که کفشهایی سپید داشت!
و سوم اینکه این پست مال دیروز بود اما وقتی وبلاگ را باز کردم دیدم تنها یک نفر بازدیدکننده آمده بود و نظر هم نداده بود فهمیدم او هم اشتباهی آمده. ظاهرا در محرم خونسار کاری به جز هیئت و زنجیر خریدار ندارد. پس من هم فعلا کرکره را پایین میکشم و به سراغ دسته و اسب و شتر میروم. خدا را چه دیدید شاید از این راه آدم شدم.
۸۸/۱۰/۰۴
آمدم نبودی...
رفتم
اگه یادتون موند منم دعا کنید...
منتظرتونم