پاسخی به نظری
۲۵ دی ۱۳۸۸
دوست جدیدی به اینجا آمده و در پست قبل نظراتی نوشته. خواستم پاسخ مختصری در همان قسمت عرض کنم اما پاسخم بلند شد و آن را اینجا تقدیم میکنم:
عزیز دل برادر اولا ما که باشیم که بخواهیم شما را قابل بدانیم یا نه، ثانیا اضافه شدن به جمع اینجا قابلیت خاصی نمیخواهد؛ هر کس از جمله شما میتواند قدم روی تخم چشمهای پهنای باند اینترنت بگذارد و با وبلاگ یا بدون آن با دوستان اینجا گفتگو کند.
راستش را بخواهید هر وقت تازهواردی به اینجا میآید خیلی خوشحال میشوم؛ حیفم میآید که ملت هفتصدهزار تومان به آقای شوشتری یا مقدسی یا شاکریان یا... میدهند و بهروزترین سیستم را سفارش میدهند اما از آن فقط برای دیدن سیدیهای کمکآموزشی و یا انجام بازیهای استراتژیک استفاده میکنند.
به نظرم دنیایی که امروز کامپیوتر مقابل چشم و دست ما میگذارد بسیار فراتر از استفادهای است که ما از آن میبریم. حتی به نظرم ما معتادان اینترنت هم از همهی قابلیتهای ارتباطی این وسیله استفاده نمیکنیم. مثلا من هنوز ندیدهام یکی از طرفداران بارسلونا در ایران با یکی از طرفدارن کاتالان این تیم ارتباط اینترنتی داشته باشد و دربارهی علاقهی مشترکشان صحبت کند. یا ندیدهام یکی از علاقهمندان جهانگردی از دوستی در فرانسه بخواهد که در ساعت ده و نیم شب عکسی از برج ایفل بگیرد و برای او بفرستد یا ندیدهام یک تحصیلکردهی دامداری از دوستش در استرالیا بپرسد که پشم آنهمه گوسفند را چهطور میچینند و...
بگذریم، حرفم چیز دیگری است.
دوست گرامی تازهوارد در ابتدای مطلب، شما خطابتان کردم و دلیلم این بود که بزرگتر از بندهاید اما خواهش میکنم اجازه بدهید به عنوان برادری کوچک موضوعی را به عرض برسانم و پیشاپیش عذرخواه صراحتم باشم:
تجربهی چند سالهی من در وب میگوید که ارتباط مجازی ارتباطی سوءتفاهم برانگیز است و علت اصلی بروز سوءتفاهم هم کلمات و بار معنایی آنهاست. همانطور که میدانید دنیای کلمات دنیای حساسی است؛ در این دنیا یک نقطهی بیمقدار مراحم را مزاحم و یک ویرگول ناقابل معنای کل جمله را دگرگون میکند.
شما ممکن است در دنیای واقعی مقابل آقای دهاقین بنشینید و با لبخندی بر لب بگویید:"از اون خونساریای قدیمی تمام عیاریا" و ایشان هم نیششان را باز کنند و بگویند:"خودت هفت پله بدتری" یا با طعنهای پر معنا بگویند:" چه کنیم دیگه ما اینیم" و نه شما و نه ایشان از این گفتگو دلگیر نشوید و حتی در لفافه چیزکی به هم بفهمانید.
یا ممکن است در همان نشست پاراگراف قبل با لحنی برادرانه و دلسوزانه بگویید:"به صلاحته که خیلی وارد سیاست نشی" و ایشان هم بگویند:"راست میگی ولی چه کنم دلم دست خودم نیست این مشکلاتو که میبینم جوش میارم و احساس میکنم وظیفمه دربارشون حرف بزنم".
حتی ممکن است عبارت "چه غلطی میخواهید بکنید" هم قسمتی از مکالمات دوستانه و تکهکلامهای متداول باشد که همه در دنیای واقعی به کار میبریم اما قبول کنید این مکالمات (که در دنیای واقعی خیلی عادی و متداولند) وقتی در قالب کلمات در پهنهای به وسعت وب منتشر میشوند بار معنایی متفاوتی پیدا میکنند. در اینجا وقتی خوانندهای این جملات را میخواند پیش خودش فکر میکند این آقای دهاقین چه هیزم تری به این آقا فروخته که چنین بیادبانه به او میتازد؟ یا اصلا این آقا کیست که بدون نام و نشان اینطور به یک آدم شناخته شده اعتراض میکند؟ اصلا علت بینامیاش چیست؟ چرا سن و سالش را به رخ میکشد؟ کدام آرمان شهدا را بربادرفته دیده که اینچنین آشفته شده؟ گندهگوییهای آقای دهاقین چیست؟ و...
راستش را بخواهید خود من نظرات اول و دوم شما را که خواندم ذهنیت منفیای نسبت به شما پیدا کردم اما نظر سوم را که خواندم فهمیدم نیت بدی ندارید و دلسوزید اما کلمات خوبی را به کار نگرفتهاید و شاید این هم به دلیل تازه واردی باشد که خودتان فرمودید. اعتراف میکنم من هم اوایل که به اینجا آمده بودم آن طور که باید نمیتوانستم منظورم را بیان کنم و چه بسا باعث رنجش کسانی هم شده باشم.
بگذریم، اینطور که پیداست دل پردردی دارید؛ خوشحال خواهم شد نظرات شما را بیشتر بخوانم و خوشحالتر اگر وبتان را راهاندازی کنید و مجال بیشتری برای نوشتن دردها و افکارتان فراهم کنید. من خوانندهی دائمتان خواهم بود و هر کجا هستید به خدا میسپارمتان.
عزیز دل برادر اولا ما که باشیم که بخواهیم شما را قابل بدانیم یا نه، ثانیا اضافه شدن به جمع اینجا قابلیت خاصی نمیخواهد؛ هر کس از جمله شما میتواند قدم روی تخم چشمهای پهنای باند اینترنت بگذارد و با وبلاگ یا بدون آن با دوستان اینجا گفتگو کند.
راستش را بخواهید هر وقت تازهواردی به اینجا میآید خیلی خوشحال میشوم؛ حیفم میآید که ملت هفتصدهزار تومان به آقای شوشتری یا مقدسی یا شاکریان یا... میدهند و بهروزترین سیستم را سفارش میدهند اما از آن فقط برای دیدن سیدیهای کمکآموزشی و یا انجام بازیهای استراتژیک استفاده میکنند.
به نظرم دنیایی که امروز کامپیوتر مقابل چشم و دست ما میگذارد بسیار فراتر از استفادهای است که ما از آن میبریم. حتی به نظرم ما معتادان اینترنت هم از همهی قابلیتهای ارتباطی این وسیله استفاده نمیکنیم. مثلا من هنوز ندیدهام یکی از طرفداران بارسلونا در ایران با یکی از طرفدارن کاتالان این تیم ارتباط اینترنتی داشته باشد و دربارهی علاقهی مشترکشان صحبت کند. یا ندیدهام یکی از علاقهمندان جهانگردی از دوستی در فرانسه بخواهد که در ساعت ده و نیم شب عکسی از برج ایفل بگیرد و برای او بفرستد یا ندیدهام یک تحصیلکردهی دامداری از دوستش در استرالیا بپرسد که پشم آنهمه گوسفند را چهطور میچینند و...
بگذریم، حرفم چیز دیگری است.
دوست گرامی تازهوارد در ابتدای مطلب، شما خطابتان کردم و دلیلم این بود که بزرگتر از بندهاید اما خواهش میکنم اجازه بدهید به عنوان برادری کوچک موضوعی را به عرض برسانم و پیشاپیش عذرخواه صراحتم باشم:
تجربهی چند سالهی من در وب میگوید که ارتباط مجازی ارتباطی سوءتفاهم برانگیز است و علت اصلی بروز سوءتفاهم هم کلمات و بار معنایی آنهاست. همانطور که میدانید دنیای کلمات دنیای حساسی است؛ در این دنیا یک نقطهی بیمقدار مراحم را مزاحم و یک ویرگول ناقابل معنای کل جمله را دگرگون میکند.
شما ممکن است در دنیای واقعی مقابل آقای دهاقین بنشینید و با لبخندی بر لب بگویید:"از اون خونساریای قدیمی تمام عیاریا" و ایشان هم نیششان را باز کنند و بگویند:"خودت هفت پله بدتری" یا با طعنهای پر معنا بگویند:" چه کنیم دیگه ما اینیم" و نه شما و نه ایشان از این گفتگو دلگیر نشوید و حتی در لفافه چیزکی به هم بفهمانید.
یا ممکن است در همان نشست پاراگراف قبل با لحنی برادرانه و دلسوزانه بگویید:"به صلاحته که خیلی وارد سیاست نشی" و ایشان هم بگویند:"راست میگی ولی چه کنم دلم دست خودم نیست این مشکلاتو که میبینم جوش میارم و احساس میکنم وظیفمه دربارشون حرف بزنم".
حتی ممکن است عبارت "چه غلطی میخواهید بکنید" هم قسمتی از مکالمات دوستانه و تکهکلامهای متداول باشد که همه در دنیای واقعی به کار میبریم اما قبول کنید این مکالمات (که در دنیای واقعی خیلی عادی و متداولند) وقتی در قالب کلمات در پهنهای به وسعت وب منتشر میشوند بار معنایی متفاوتی پیدا میکنند. در اینجا وقتی خوانندهای این جملات را میخواند پیش خودش فکر میکند این آقای دهاقین چه هیزم تری به این آقا فروخته که چنین بیادبانه به او میتازد؟ یا اصلا این آقا کیست که بدون نام و نشان اینطور به یک آدم شناخته شده اعتراض میکند؟ اصلا علت بینامیاش چیست؟ چرا سن و سالش را به رخ میکشد؟ کدام آرمان شهدا را بربادرفته دیده که اینچنین آشفته شده؟ گندهگوییهای آقای دهاقین چیست؟ و...
راستش را بخواهید خود من نظرات اول و دوم شما را که خواندم ذهنیت منفیای نسبت به شما پیدا کردم اما نظر سوم را که خواندم فهمیدم نیت بدی ندارید و دلسوزید اما کلمات خوبی را به کار نگرفتهاید و شاید این هم به دلیل تازه واردی باشد که خودتان فرمودید. اعتراف میکنم من هم اوایل که به اینجا آمده بودم آن طور که باید نمیتوانستم منظورم را بیان کنم و چه بسا باعث رنجش کسانی هم شده باشم.
بگذریم، اینطور که پیداست دل پردردی دارید؛ خوشحال خواهم شد نظرات شما را بیشتر بخوانم و خوشحالتر اگر وبتان را راهاندازی کنید و مجال بیشتری برای نوشتن دردها و افکارتان فراهم کنید. من خوانندهی دائمتان خواهم بود و هر کجا هستید به خدا میسپارمتان.
۸۸/۱۰/۲۵
من اگر سنم را به رخ کشیدم منظورم این بود که حداقل نسبت به آقای دهاقین که دبیری بیش نیستند لااقل تجربه بیش تری از قبل والان دارم و خود من کسی بودم که یکی از عوامل برگزاری راهژیمائی 13 محرم بودم که در خوانسار بودم و بعدا" دچار نامهربانی ها قرار گرفته و ترک دیار کردم
اگر میگویم وارد سیاست نشوید منظورم بیان نکردن ارا وعقایدتان نیست بلکه میگویم از راه علمی ودرست ان وارد شوید نه با اتنقاد و دیگر راههای غیرمعقول من به تازگی از وبلاگهای اکثر خوانساریها بازدید می کنم حدودا" 5الی 6ماهی می شود ولی می بینم که بجای راهنمائی همدیگر سعی در شناسائی یکدیگر و تخریب افکار نسبت به آن نظرات رادارند .
اگر در وبلاگی باستثنای شما که نظر من را تایید کردید همین آقای دهاقین اگر از وبلاگ و طرز فکر وبلاگ نویس تعریف وتمجید کنی ( مثلا به مذاق آقا خوش بیاید ) دوبار تایید میکند ولی اگر انتقاد کنی یک بار اینجا فضائی است که بایستی آمادگی همه گونه انتقادی را داشته باشیم
ژس بیلیم بجای این که بخواهیم سر خود را کلاه بگذاریم حقیقت را باور کنیم
من دل ژر دردی نسبت به مردم خوانسار ندارم وای در عصری که ما زندگی می کنیم که با فشار دادن یک کلید میتوان بهترین کارها را انجام داد چرا ما بدترین را انتخاب کنیم
چرا ما نباید به مردم فهیم شهرمان که همگی از سرآمدهای کشور عزیزمان چه در فعالیتهای سیاسی چه اقتصادی و هر زمینه دیگری هستند استفاده صحیح را بکنیم
شما با کمی وبگردی متوجه میشوید که هیچ شهرستانی در مقیاس خوانسار به نسبت جمعیت وبلاگ و وبلاگ نویس و آشنا به اینترنت ندارد ژس چرا نباید که وبلگ نویسان جمع شده و مردم شهرمان را با فناوری های روز دنیا آشنا کنند
چرا بجای اینکه در محرم ها خوانسار شلوغ می شود در روزهای دیگر سال شهر ارواح می شود
البته درد دل من از اشخاص نیست از فرهنگ قدیمی و رسوم غلط گذشتگان است که بایستی با دستهای توانای جوانان شهرمان بمرور فرهنگ صحیحی جایگزین فرهنگ غلط و قدیمی گذشته شود
البته از این به بعد من خودم را ناشناس معرفی نمی کنم اسم من محد است ولی همانطوریکه در دنیای مجازی دوست ندارند موقعیت فرد فاش شود شما به همین نام بسنده کنید و من نظراتم را اگر مورد قبول همشهریان قرار گیرد بزودی در وبلاگی با نامی در خور شان خوانساریها قرار می دهم با تشکر