ـــــــــکُمِـشـــــــــــــــــــــــــــ

ـــــــــکُمِـشـــــــــــــــــــــــــــ

بایگانی

چند شب پیش خبر جالبی از تلوزیون شنیدم: کامیونی که حدود پنجاه افغانی را به صورت قاچاق وارد کشور کرده بود توقیف شد. تا این‌جایش عادی بود اما نکته‌ی جالب در ادامه‌ی ماجرا بود: بیشتر این افغان‌ها با زبان انگلیسی آشنایی داشتند.
چند سال پیش نویسنده‌ای که به انگلستان مهاجرت کرده بود، در بیان دلیل مهاجرتش گفت: "می‌خواهم برای همه‌ی مردم دنیا رمان بنویسم بنابراین به انگلستان آمده‌ام تا یاد بگیرم به زبانی بین‌المللی فکر و احساس کنم ."
اگر اشتباه نکنم قدمت زندگی بشر امروزی را تا هفت ‌هزار سال تخمین زده‌اند. و خب بر همگان واضح و مبرهن است که انسان پنجاه سال اخیر با انسان شش‌ هزار و نهصد و پنجاه سال قبل به کلی متفاوت است. به نظر من مهم‌ترین تفاوت این دو انسان در ارتباطات است. ارتباط انسان قدیم با هم‌سایه، هم‌محل، هم‌روستایی، هم‌شهری و حداکثر با چند روستا و شهر مجاور بوده اما ارتباط انسان امروز با تمام جهان است.
بعضی معتقدند بشر امروز برای زندگی بهتر نیازمند ارتباط با همه‌ی جهان است و برای این ارتباط چاره‌ای ندارد جز عضویت در جامعه‌ی جهانی. روشن است که پیش‌فرض این عضویت، مفاهمه و پیش‌فرض مفاهمه، مکالمه است. یعنی انسان‌های امروز محکوم به داشتن زبان مشترکند.
وقتی کشاورز دوش‌خراطی بخواهد سیب‌‌زمینی‌اش را در تهران بفروشد زبان خونساری نیازش را رفع نمی‌کند و اگر بخواهد آن را در عراق و افغانستان بفروشد زبان فارسی هم برایش کافی نیست پس خود به خود به طرف زبانی فراگیرتر کشیده می‌شود. از طرفی فرزند او در مدرسه، فارسی می‌خواند و فارسی می‌نویسد تا بتواند به زبانی فراگیرتر از زبان مادری سخن بگوید و ارتباط وسیع‌تری برقرارکند او برای ارتباط بهتر با غیرهم‌زبانانش مجبور است زبان تفکر و احساسش را عوض کند. او حتی با انگلیسی هم آشنا می‌شود تا قابلیت لازم برای ارتباطات جهانی را کسب کند.
زبان خونساری مثل کاروان‌سراهای بین راهی و یا کلون‌های تزئینی روی درب‌ها یا سماورهای عتیقه‌ی دکان آقای شکر، می‌تواند کاربردی مطالعاتی و موزه‌ای داشته باشد اما انتظار زنده ماندن آن انتظاری بیهوده است. زنده ماندن زبان مستلزم کاربرد روزمره است و با هیچ دستور و بخشنامه و دلسوزی و داد و فریادی نمی‌شود آن را زنده نگه داشت.
گوینده‌ی اخبار ساعت دو می‌گفت در دنیا هفت هزار زبان وجود دارد که به سرعت در حال منسوخ شدن هستند. باید بپذیریم زبان ما هم یکی از آن‌هاست و دیر یا زود چیزی از آن باقی نخواهد ماند الا در کتاب‌ها و موزه‌ها. اما به نظر من مهم‌تر از زبان تفکر، اصل تفکر است. زبان‌شناسان می‌گویند زبان حامل تفکر و فرهنگ است یعنی هر زبانی، تفکر و فرهنگ خاص خودش را منتقل می‌کند اما هم‌آن‌ها می‌گویند برای انتشار فکر و فرهنگ‌تان مجبورید به زبانی همه‌فهم، فکر و تکلم کنید. به نظر من بهتر است به جای تلاش بیهوده برای حفظ زبان، اجازه بدهیم فرهنگ عمومی کار خودش را بکند. زبان بر بستر این فرهنگ تغییر خواهد کرد و آن‌چه را که نیاز بشر امروز است عرضه خواهدکرد.
...
هر وقت در گوشه‌ای از روزمرگی‌ها، پیرمرد بیکاری می‌بینم که نشسته و منتظر نگاه آشنایی است، به سراغش می‌روم و به حرفش می‌کشم. گوش دادن به موسیقی نوستالژیک زبان خوساری لذتی بیکران است. امتحان کنید.


پ.ن: خوانساری گویش است و در متن مسامحتا زبان فرض شده.


۸۸/۱۲/۰۵
ــ ـکمشـــ

نظرات  (۱۱)

چشم مخصوص تماشاست اگر بگذارند
و تماشای تو زیباست اگر بگذارند
من از اظهار نظر های دلم فهمیدم
عشق هم صاحب فتواست اگر بگذارند

پاسخ:
اینایی که گفتی درباره زبان‌شناسی بود دیگه!؟
سلام
چه زیبا و متفاوت از روز جهانی زبان مادری حمایت کردید! البته با نتیجه بحث شما کاملاَ موافقم. ما هم خوب میدونیم که با این حمایتها و بحثها نمیتونیم شاهد روزی باشیم که دوباره همه مردم شهر ، خونساری حرف بزنند.هدف ما (منی که در وبلاگم از این روز حمایت کرده ام) اینه که با طرح این مسئله به خودمون یادآوری کنیم ، که گویشی محلی داریم. و حالا که داره از بین میره باید سعی کنیم فرهنگ اونو در یادها ثبت کنیم.هنوزم وقتی در شهر بزرگی مثل تهران به هم می رسیم این گویش ماست که ناخودآگاه ما رو بهم پیوند میده.پس میشه امیدوار بود که این گویش قابل زنده موندن هست.و هنوز این گویش در وجود ما ریشه داره نقطه اشتراکی محسوب میشه که باید بهایی بیش از کلون یک در بهش داد....

پاسخ:
موافقم. می‌تونیم اونو تو یادها ثبت کنیم و برای رفع دل‌تنگی‌هامون ازش استفاده کنیم و لذتی نوستالژیک ببریم. اما فکر می‌کنم این حس نوستالژیک فقط متعلق به کسانیه که با این زبون بزرگ شدند. متاسفانه معلوم نیست بچه‌های ما چنین حسی نسبت به این زبون داشته باشند چه برسه به نوه‌هامون. 
این رو هم اضافه کنم که این پست مدیون شماست. اگه شما روز زبان مادری رو گوشزد نکرده بودید من یادم نبود. ممنون.
۰۵ اسفند ۸۸ ، ۲۰:۵۵ مهدی رفعتی
درود من بر شما
نوشتار شما کاملا منطقی به نظر می رسد ولیکن منطقی نیست!البته این که استعمارگران کهن از حماقت حاکمان ما سود جستند و کشورهای مسلمان نشین را خرافه پرست بارآوردند و آن ها را اسیر باید ها و نبایدهای مشمئز کننده سنتی و مذهبی خود گرداندند و دیار فرنگ را با کادوی آنتیک! پیچیدند و به ما ملت غارت شده پیشکش نمودند حدیثی دیگر دارد.حماقت حاکمان ما همیشگی بوده است. فرهنگ را از دیگران عاریت گرفتند و براساس آن نسخه های فرهنگی پیچیدند.دم دستمان همین دکتر سروش هزار رنگ است!نسل قدیمی تر باید تزهای سرتاپانیرنگ ایشان را در کتب درسی مذهبی می خواند و اکنون نسل کنونی دودوزی های ایشان را در عرصه سیاست مشاهده می کند.دوست عزیز زبان شناسی به این سادگی ها هم نیست.اگر زبان تازی(زبان عرب) مارک رانی های عربستانی ها شده و الجزیره عربی سرآمد رسانه های خاورمیانه و جهان و نیز انواع و اقسام کالاها با زبان چینی و کره ای زینت داده شده اند به دلیل تدبیر فرهنگ مداران و زبان شناسانشان است و البته ناگفته نماند بلاهت حاکمان فرهنگی ما!شما بسیار قضیه را ساده و سطحی تفسیر کردید.داستان گرگ خاکستری پان ترک ها در استادیوم های ورزشی آذربایجانی ها و گل کردن تیم نوظهور تراختور یک بخش از همان روز زبان مادری است.....راه افتادن موج شبکه های کرد زبان در میان شبکه های ماهواره ای و...هم بخش دیگری از این هویت خواهی است.مسلم است چیزی از زبان ما باقی نمانده وقتی 30 سال بر زبان ما تاخته اند و سر و ته اش را زده اند.این که به سوی کوچک شدن جهان می رویم درست و منطقی ولیکن این که به خودمان بقبولانیم زبان و فرهنگمان حذف می شود از آن شاهکارهایی است که تنها در تارنگار دوستانی چون شما باید جست.
ما حتا نوروز را هم نداریم چون متولیان ما عرضه حفظ اصالت آن را ندارند پس جشن ملی ترک ها میشود و مولانا هم در همانجا به رقص و طرب می پردازد.
اگر زبان فارسی اسیر جهانی سازی می شود ما نباید بگذاریم حل شویم.اگر نمی توانیم آن را گسترش دهیم لااقل می توانیم آن را با دست خود به آتش نکشیم.
۰۶ اسفند ۸۸ ، ۱۲:۱۵ کمش در پاسخ به آقای رفعتی
از حوصله‌ای که صرف کردید ممنونم.

1 - متوجه نشدم ارتباط مسائل استعمارگری و حماقت حاکمان ما و خرافه‌پرستی و دکتر سروش با مطلب من چیست. اگر ممکن است بیشتر توضیح دهید.

2 - کاملا موافقم که زبان‌شناسی به این سادگی نیست و من هم تنها نظرات شخصی و غیر تخصصی خودم را بیان کردم و خوشحال می‌شوم که مورد نقد محتوایی قرار گیرد.

3 - موضوعی که درباره‌ی زبان عربی و چینی و شبکه‌ی الجزیره فرمودید به نظرم ربطی به زبان‌شناسی ندارد. این موضوع بیشتر ریشه‌ی اقتصادی و سیاسی دارد تا زبان‌شناسی. رانی برای کشورهای عربی تولید می‌شود و نماینده‌ی رسمی در ایران ندارد پس طبیعی است که اسمش هم عربی نوشته شود. مخاطبان الجزیره هم اعراب هستند پس طبیعی است که زبانش عربی باشد. البته منکر این نیستم که هر کشوری از مزیت‌های اقتصادی و سیاسی برای پیشبرد سایر مقاصد استفاده می‌کند و موافقم که مسئولین ما در این زمینه غفلت کرده‌اند.

4 - به نظرم شما مسئله‌ی قومیت و ملیت را با زبان‌شناسی خلط کرده‌اید. مسئله‌ی پان‌ترکیسم و پان‌عربیسم و پان‌کردیسم، همان‌طور که گفته‌اید مسائلی قومیتی و استقلال طلبانه هستند نه زبان‌شناسانه. کیست که نداند زبان‌های آن‌ها هم مشمول سایش‌های زبانی و تهاجم زبان‌های فراگیرتر شده است. مثلا به یک مکالمه‌ی ترکی دقت کنید بینید چه قدر اصطلاحات فارسی و عربی و انگلیسی واردش شده. حتی شنیده‌ام بچه‌های ترک، زبان اصیل ترکی را نمی‌فهمند.

5 - این را هم عرض کنم که مطلب من درباره‌ی انقراض زبان خونساری بود نه فارسی. مسلما زبان فارسی به دلیل کاربردش در میان جمعیتی بیش از صد میلیون، به این سادگی حذف نخواهد شد و حداکثر میزبان کلماتی از زبان غالب دنیا خواهد بود اما زبان خونساری که حداکثر در میان سیصدهزار نفر رایج است (اگر رایج باشد!) در معرض نابودی است. با این حال اگر راهکاری برای حفظ آن دارید بفرمایید.

باز هم ممنون
۰۶ اسفند ۸۸ ، ۱۵:۰۱ مهدی رفعتی
درود من بر شما
سپاس از پاسخ شفافتان. چند نکته:بنده تنها در مورد زبان فارسی صحبت کردم ونه خوانساری پس بنابراین اگر منظورتان گویش خوانساری است(که خوانساری زبان نیست) با دیدگاه شما موافقم.هرچند راهکارش برگزاری سمینارها و همایش هایی مربرط به خوانسار است.اگر گویش خوانساری بسیار مهم برای همشهریان بسیار مهم است باید کمیته ای دراین باره شکل بگیرد و راهکارهای احتمالی آن مورد بررسی قرار گیرد.نکته دوم:اتفاقن(اتفاقا رابطه نزدیکی بین حماقت حاکمان و استعمارگران و وضعیت زبان ما وجود دارد.ای کاش می شد کاملن(کاملا) واضح و روشن توضیح می دادم که امیدوارم در آینده ی نزدیک با کمی ملاحظه گری بتوانم نوشتاری ارائه دهم.نکته سوم:شرکت رانی در ایران نمایندگی دارد چون هنگامی که بنده در مورد شرکت العوجان(تولیدکننده رانی)مقاله ای نوشتم پاسخی کامل از سوی از سوی نمایندگی این شرکت در تهران ارائه گردید و جالب آْنکه قرار است بخشی از تولیدات آن در ایران صورت بگیرد.برای آگاهی بیشتر به این نوشته بنده مراجعه نمایید
http://yekmihanparast.blogfa.com/87073.aspx
نکته آخراین که اتفاقن در مورد نابودی و استهلاک زبان ترکی و عربی با شما مخالفم. برنامه ریزی های خوبی در دانشگاه های عربی و ترکی در حال انجام است که نتایجش دلبستگی روزافزون آذری ها و عرب های مناطق ایران به این برنامه های سازماندهی شده دارد.است.

پاسخ:
ممنون از تذکرتان درباره گویش. 
من موضوع نمایندگی رانی در ایران را نمی‌دانستم پس قبول می‌کنم که متولیان این شرکت قصد دارند نام‌های عربی را به ما قالب کنند. و یقینا لازم است متولیان امر به آن بپردازند. البته اگر مصرف‌کنندگان ایرانی فکر نکنند رانی عربی خوش‌مزه‌تر از رانی فارسی است!
به نظرم فقط با برنامه‌ریزی‌های دانشگاهی و... نمی توان زبانی را مقتدر کرد. اقتدار و پویایی زبان مولفه‌ای استراتژیک است و به سایر مولفه‌های استراتژیک صاحب زبان باز‌می‌گردد. مولفه‌هایی مثل اقتصاد و تکنولوژی و سیاست جهانی. به نظرم تا وقتی همه چیز دنیا در دست جهان اولی‌هاست فرهنگ آن ها هم فرهنگ قالب و مقتدر جهانی خواهد بود. البته من نگران این موضوع نیستم و معتقدم فرهنگ ایرانی می‌تواند میزبان سایر فرهنگ‌ها باشد و آن‌ها را در خود هضم کند.
۰۶ اسفند ۸۸ ، ۱۵:۰۳ مهدی رفعتی
با درد دوباره
با پوزش از برخی اشکال های تایپی بنده که به دلیل عجله نویسی رخ داد.
سلام.
من با پاسخی که به آقای دادگستر داده بودید موافق نیستم.(این حس نوستالژیک فقط متعلق به کسانیه که با این زبون بزرگ شدند. متاسفانه معلوم نیست بچه‌های ما چنین حسی نسبت به این زبون داشته باشند چه برسه به نوه‌هامون).
پدر ومادر من هیچ وقت توی خونه یا با ما خوانساری حرف نمی زدند.من با این زبون بزرگ نشدم اما این حس نوستالژیک رو نسبت به زبان خوانساری دارم.
حتی وقتی در تهران دونفر رو که با هم خوانساری حرف می زنند(یا حتی وقتی فارسی حرف میزنند ولی از تلفظ بعضی حروف یا استفاده از بعضی کلمات خوانساری در میان صحبت هاشون) را می بینم واقعا احساس خوبی بهم دست می ده.
با اینکه خودم زیاد زبان خوانساری رو بلد نیستم.

اما متاسفم که چرا نتونستم این زبان شیرین ودوست داشتنی رو بهتر یاد بگیرم.
شاید بتونیم کاری کنیم که دیگران وآیندگان ما این حس تاسف رو نداشته باشند.

اگر کاری از دست ما بر بیاد ولی انجامش ندیم در قبال دیگران مسئول هستیم

پاسخ:
امیدوارم حرف شما درست باشد.
منظورم از "کسانی که با این زبون بزرگ شدند" لزوما کسانی که با آن مکالمه می‌کنند نیست. منظورم کسانی است که زیاد در معرضش بوده‌اند. اما همین کامنت شما تایید ضمنی بحث من است. گفته‌اید:"اما متاسفم که چرا نتونستم این زبان شیرین ودوست داشتنی رو بهتر یاد بگیرم." فکر می‌کنید این جمله‌ی شما زبان حال چند نفر از هم‌نسل‌های شماست؟
در نهایت با همان استدلال متن پست گمان نمی‌کنم بشود کار خاصی کرد. فرهنگ غالب کار خودش را انجام می دهد.
نابودی یک زبان یا گویش وقتی اتفاق می افتد که ما معتقد باشیم انسانها فقط قادر به تکلم یک زبان هستند. همان چیزی که در کودکی من اتفاق افتاد. والدین بچه های هم سن و سال من از ترس اینکه نکند فرزندانشان در مدرسه دچار مشکل شوند یا وقتی تشریف بردند تهران یا مهاجرت کردند تهران کودکشان نتواند فارسی صحبت کند این اشتباه را مرتکب شدند و از کودکی با بچه ها فارسی حرف زدند. گرچه خدا را شکر پدر من چون خیلی روی شهرش تعصب دارد با من و خواهر و برادرم (که 12 سال کوچکتر از من است) خوانساری حرف زدند و ما هیچکداممان نه در مدرسه مشکل داشتیم نه اینکه لهجه خوانساری وارد فارسی حرف زدنمان شد. اینکه زبان های محلی نیازهای ارتباطی ما را در این زمان برطرف نمی کند دلیل بر این نمیشود که انها را بگذاریم کنار. انطور که ثابت شده کودکان تا پنج سالگی توانایی یادگیری پنج زبان متفاوت را دارند و چه اشکال دارد همانطور که ما فازسی بلدیم خوانساری و عربی و انگلیسی و فرانسه هم بلد باشیم.
من خیلی متاسفم که زبان خوانساری با ندانم کاریهای خود خوانساریها ازبین میرود و ربطی به دنیای جدید و عصر ارتباطات و اینها هم ندارد.
۰۷ اسفند ۸۸ ، ۲۱:۱۴ کمش در پاسخ به الهام
"رایج بودن" زبان با "وجود" آن فرق دارد. در عصر کامپیوتر هیچ چیز نابود نمی‌شود. اما وقتی زبانی از حالت استفاده‌ی روزمره خارج و به صورت زبان دوم و سوم فرد استعمال شود، دیگر زنده نیست.
از طرفی چنین زبانی کم کم میزبان کلمات و اصطلاحات زبان اول شده و دچار سایش می‌شود. این یعنی بسیاری از کلمات خود را از دست می‌دهد. مثلا تا چهل سال پیش هیچ خونساری به "کمش" نمی‌گفت "چاه‌کن" اما امروزه کمتر کسی معنی "کمش" را می‌داند. دیوان بخشی را باز کنید و ببینید چند کلمه مثل کمش در آن پیدا می‌کنید.

و اما درباره خونساری‌ها باید عرض کنم آن‌ها هم مردمی هستند مثل سایر مردم ایران. و اگر به کسی برنخورد عرض می‌کنم از توده‌ی مردم چه انتظاری می‌توان داشت؟ آیا می‌توان از یک کارگر یا کاسب یا کارمند و یا حتی وبلاگ‌نویس خونساری انتظار دغدغه‌ی فرهنگ و زبان داشت؟
او هم در بند روزمرگی‌های معمول است. او هم می‌خواهد متجدد باشد و احتمالا معنی تجدد را هم نمی‌داند. او هم ممکن است نسبت به یک تهرانی احساس کمبود کند و نخواهد فرزندش مثل شهرستانی‌ها حرف بزند یا لهجه داشته باشد. دلایل این تربیت فرهنگی بسیارند و مطمئنم خودتان بهتر از من می‌دانید اما متاسفانه این مشکلات هم جزیی از فرهنگ عمومی ماست و همین مسایل است که باعث از بین رفتن فرهنگ‌ و آداب و رسوم کهن می‌شوند. و همانطور که در متن پست گفتم این مسائل با زور و بخشنامه و بایدهای بی‌پشتوانه‌ حل نخواهد شد.
ممنون از توجهتان.
سلام
من فکر می کنم باید بیشتر از یه حس نوستالژیک با این گویش برخورد بشه. در حال حاضر این ما هستیم که باید کاری کنیم تا گویش موروثیمون به دست بچه ها و نوه هامون برسه.
به نظر من به جای این کشمکشها باید دنبال راهکارهایی برای حفظش باشیم.
به امید پیشنهادات خوب دوستان.
موفق باشید.

پاسخ:
موافقم
و بدبینانه پیش‌بینی می‌کنم وقتی وارد بحث راه‌کار بشیم احتمالا می‌بینیم کار مهمی نمی‌تونیم انجام بدیم....



نظر بنده اینه که اگه واقعا می خواهیم این زبان و گویش شیرین رو حفظ کنیم باید همه از خودمون شروع کنیم . باید خانواده ها با بچخ هاشون خونساری صحبت کنند. و همچنین علاوه بر فعالیت های فردی و خانوادگی در این زمینه باید فعالیت های اجتماعی هم انجام بشه که یک نمونش میتونه انتشار یک هفته نامه به زبان خونساری در خونسار باشه یا میتونیم همه با هم از این به بعد وبلاگامون رو به زبان خونساری بنویسیم.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی