ـــــــــکُمِـشـــــــــــــــــــــــــــ

ـــــــــکُمِـشـــــــــــــــــــــــــــ

بایگانی

۵ مطلب در اسفند ۱۳۸۸ ثبت شده است

ــ ـکمشـــ
۱۹ اسفند ۸۸ ، ۲۱:۰۹ ۹ نظر

به نظرم ما خونساری‌ها نمی‌دانم به چه دلیل – آدم‌های تنهایی هستیم. فردگرایی در ذاتمان است. یک جورهایی اومانیست‌سرخودیم. بیشتر دوست داریم فعالیت انفرادی داشته باشیم تا جمعی. کمتر با کسی شریک می‌شویم، وقتی هم می‌شویم خیلی زود جدا می‌شویم. نسبت به یکدیگر بدبینیم. به همه چیز مشکوکیم. به هیچ کس اعتماد نداریم. حتی زن و شوهرها، بیش از آن که به یکدیگر اعتماد داشته باشند، به خانواده‌ی پدری اعتماد دارند(در نسل جدید این موضوع کمتر شده اما هنوز هم هست). وقتی هم در کاری (مثل عزاداری محرم) رقابت می‌کنیم، بیشتر قصد روکم‌کنی داریم تا رقابت سالم و رشددهنده.

(همین الآن باران زیبایی شروع شد. گوشه‌ی پنجره را باز کردم تا بویش را حس کنم. کلا باران حواسم را پرت می‌کند. من عاشق بوی باران و تنه‌ی خیس درختان هستم. ببخشید وسط موضوع پارازیت دادم!)

عرض می‌کردم آدم‌های اجتماعی‌ای نیستیم و معتقدم این خصوصیت برای یک جامعه خوب نیست. در جامعه‌ی پویا و فعال و شاد، انسان‌ها با هم هستند، هم‌دیگر را دوست دارند و روابط خوبی با هم دارند. جامعه‌شناسان می‌گویند هر چه در جامعه‌ای روابط انسان‌ها بهتر باشد و کارهای جمعی بیشتری صورت گیرد، آن جامعه سالم‌تر و در نتیجه اعضای آن سالم‌ترند. ناگفته پیداست که انسان‌های سالم، زندگی سالمی خواهند داشت و زندگی‌های سالم، جامعه را سالم خواهد کرد. به نظرم این زیباترین تسلسل دنیاست. این‌طور نیست؟

حاشیه نروم، حرفم این است که جشنواره‌ی سفره‌ی هفت سین و سبزه‌ی نوروز از آن کارهایی است که با نزدیک‌تر کردن آدم‌ها به هم، می‌تواند اولین قدم رسیدن به آن تسلسل لذت‌بخش باشد. وقتی افراد جامعه در کاری گروهی شرکت کنند، ارتباطات رو در رو (فیس تو فیس!) بیشتر شده و این ارتباطات علاقه و محبت به همراه خواهند آورد و این علاقه و محبت، آدم‌ها را به هم نزدیک‌تر می‌کند.

می‌گویند همیشه اولین قدم‌ها سخت‌ترین قدم‌ها هستند پس خواهش می‌کنم کمک کنیم این اولین قدم‌ها بهتر برداشته شوند. کمک من در حد همین پست و تبلیغ خانوادگی برای این جشنواره خواهد بود اما این که چه کمکی از شما برمی‌آید را نمی‌دانم. فقط این را می‌دانم که همیشه آدم‌های بدبین و غرغرو با چنین کارهایی مخالفت می‌کنند:"آمو دلدون خوشو؟ بیکاردین؟ مریضدین؟ خدا آقاد بیامرزو بش فکر نون کر..." اما این هم به دلیل تربیت فرهنگی غلط آن‌هاست. به آن‌ها هم کمک کنیم تا زندگی را زیباتر ببینند و از آن لذت ببرند.

از آقای دهاقین به خاطر طرح خوبشان خیلی ممنونم. معمولا در مملکت ما هر کس طرحی بدهد خودش هم باید مجریش شود و اگر در شورای ما هم چنین باشد، احتمالا این‌روزهای آقای دهاقین شلوغ و پرزحمت است. اما اطمینان می‌دهم این زحمات هدر نخواهد رفت. جوامع سالم همیشه مدیون انسان‌هایی هستند که برای ارضای استعلا‌طلبی‌شان متحمل زحمت می‌شوند. امیدوارم موفق باشند.

از سایر اعضای شورا و شهرداری هم تشکر می‌کنم. مطمئنم در این هیر و ویر عید آن‌قدر کار اجرایی روزمره دارند که طرح جدید قوز بالاقوز خواهد بود اما یقین دارم به ارزش معنوی این کار واقفند و در اجرای آن تلاش لازم را خواهند داشت. از خانم‌های فامیل شنیده‌ام خانم میراحسنی در تشویق خانم‌ها سنگ تمام گذاشته‌اند. نقش ایشان در این طرح و سایر طرح‌ها ویژه است. ایشان با پشتکار و روابط گسترده و خوبی که با زنان خونسار دارند می‌توانند تضمین موفقیت هر طرحی باشند. از ایشان هم ممنونم.

در پایان امیدوارم نحوه‌ی اجرا و جوایز طوری باشد که مشارکت را گسترده‌تر و اثر طرح را عمیق‌تر کند.

ــ ـکمشـــ
۱۵ اسفند ۸۸ ، ۱۲:۳۵ ۷ نظر
سردیم شده بود، یه چای نبات حسابی خوردم.

حالم خوب شد اما احساس می‌کنم نخ بدنم زیاد شده.




ــ ـکمشـــ
۰۹ اسفند ۸۸ ، ۲۱:۲۵ ۱۶ نظر

چند شب پیش خبر جالبی از تلوزیون شنیدم: کامیونی که حدود پنجاه افغانی را به صورت قاچاق وارد کشور کرده بود توقیف شد. تا این‌جایش عادی بود اما نکته‌ی جالب در ادامه‌ی ماجرا بود: بیشتر این افغان‌ها با زبان انگلیسی آشنایی داشتند.
چند سال پیش نویسنده‌ای که به انگلستان مهاجرت کرده بود، در بیان دلیل مهاجرتش گفت: "می‌خواهم برای همه‌ی مردم دنیا رمان بنویسم بنابراین به انگلستان آمده‌ام تا یاد بگیرم به زبانی بین‌المللی فکر و احساس کنم ."
اگر اشتباه نکنم قدمت زندگی بشر امروزی را تا هفت ‌هزار سال تخمین زده‌اند. و خب بر همگان واضح و مبرهن است که انسان پنجاه سال اخیر با انسان شش‌ هزار و نهصد و پنجاه سال قبل به کلی متفاوت است. به نظر من مهم‌ترین تفاوت این دو انسان در ارتباطات است. ارتباط انسان قدیم با هم‌سایه، هم‌محل، هم‌روستایی، هم‌شهری و حداکثر با چند روستا و شهر مجاور بوده اما ارتباط انسان امروز با تمام جهان است.
بعضی معتقدند بشر امروز برای زندگی بهتر نیازمند ارتباط با همه‌ی جهان است و برای این ارتباط چاره‌ای ندارد جز عضویت در جامعه‌ی جهانی. روشن است که پیش‌فرض این عضویت، مفاهمه و پیش‌فرض مفاهمه، مکالمه است. یعنی انسان‌های امروز محکوم به داشتن زبان مشترکند.
وقتی کشاورز دوش‌خراطی بخواهد سیب‌‌زمینی‌اش را در تهران بفروشد زبان خونساری نیازش را رفع نمی‌کند و اگر بخواهد آن را در عراق و افغانستان بفروشد زبان فارسی هم برایش کافی نیست پس خود به خود به طرف زبانی فراگیرتر کشیده می‌شود. از طرفی فرزند او در مدرسه، فارسی می‌خواند و فارسی می‌نویسد تا بتواند به زبانی فراگیرتر از زبان مادری سخن بگوید و ارتباط وسیع‌تری برقرارکند او برای ارتباط بهتر با غیرهم‌زبانانش مجبور است زبان تفکر و احساسش را عوض کند. او حتی با انگلیسی هم آشنا می‌شود تا قابلیت لازم برای ارتباطات جهانی را کسب کند.
زبان خونساری مثل کاروان‌سراهای بین راهی و یا کلون‌های تزئینی روی درب‌ها یا سماورهای عتیقه‌ی دکان آقای شکر، می‌تواند کاربردی مطالعاتی و موزه‌ای داشته باشد اما انتظار زنده ماندن آن انتظاری بیهوده است. زنده ماندن زبان مستلزم کاربرد روزمره است و با هیچ دستور و بخشنامه و دلسوزی و داد و فریادی نمی‌شود آن را زنده نگه داشت.
گوینده‌ی اخبار ساعت دو می‌گفت در دنیا هفت هزار زبان وجود دارد که به سرعت در حال منسوخ شدن هستند. باید بپذیریم زبان ما هم یکی از آن‌هاست و دیر یا زود چیزی از آن باقی نخواهد ماند الا در کتاب‌ها و موزه‌ها. اما به نظر من مهم‌تر از زبان تفکر، اصل تفکر است. زبان‌شناسان می‌گویند زبان حامل تفکر و فرهنگ است یعنی هر زبانی، تفکر و فرهنگ خاص خودش را منتقل می‌کند اما هم‌آن‌ها می‌گویند برای انتشار فکر و فرهنگ‌تان مجبورید به زبانی همه‌فهم، فکر و تکلم کنید. به نظر من بهتر است به جای تلاش بیهوده برای حفظ زبان، اجازه بدهیم فرهنگ عمومی کار خودش را بکند. زبان بر بستر این فرهنگ تغییر خواهد کرد و آن‌چه را که نیاز بشر امروز است عرضه خواهدکرد.
...
هر وقت در گوشه‌ای از روزمرگی‌ها، پیرمرد بیکاری می‌بینم که نشسته و منتظر نگاه آشنایی است، به سراغش می‌روم و به حرفش می‌کشم. گوش دادن به موسیقی نوستالژیک زبان خوساری لذتی بیکران است. امتحان کنید.


پ.ن: خوانساری گویش است و در متن مسامحتا زبان فرض شده.


ــ ـکمشـــ
۰۵ اسفند ۸۸ ، ۱۵:۴۲ ۱۱ نظر
در جوانی از اهمیت انرژی می‌گوییم و در پیری از اهمیت تجربه!



ــ ـکمشـــ
۰۲ اسفند ۸۸ ، ۰۹:۴۳ ۳ نظر