اینم یه ایمیل وارده که من یکی از اون بیشتر مردانش هستم و اکثر قریب به اتفاق حرفهاش رو قبول دارم، هر چند منبع معتبری براش معرفی نشده باشه:
به نظر بیشتر مردان، هیچ چیز زیباتر از صورت طبیعی زنان نیست و این سلیقه حتی در یک دانشگاه انگلیسی بررسی شده است. محققین با گرفتن عکس از زنان، قبل و بعد از آرایش و نشان دادن آنها به شرکتکنندگان در تحقیق، پی بردهاند که همان زنان بدون آرایش جذابتر شناخته شدهاند. البته زنان با آرایش هم میتوانند زیباتر شوند و حق شان است هر طور که احساس راحتی و اعتماد به نفس میکنند رفتار کنند. در ضمن بعضی شرایط نظیر محدودیتهای لباس و حجاب نیز زنان را وامیدارد تا از طریق آرایش از حداقل فرصت، بیشترین استفاده را برای خود فراهم کنند تا احساس خوبی از ظاهر خود داشته باشند. با این وجود اجازه دهید دلایلی که برای ارجحیت "طبیعی بودن" و "آرایش خیلی کم" وجود دارد را با هم مرور کنیم:
اعتماد به نفس
زنانی که با غرور تمام صورت خودشان را به همان شکل طبیعی نگه میدارند از اعتماد به نفس خوبی برخوردار هستند و از نظر Craig Malkin معلم روانشناسی دانشکده پزشکی هارواد، اعتماد به نفس، باعث جذابتر شدن زنان میشود.
حس صمیمیت
اگر زنی در حین آشنایی با یک مرد آنقدر راحت است که بدون آرایش خود را ابراز کند نشان میدهد که حس صمیمی بینشان در حال شکل گرفتن است.
فروتنی
دکتر محقق روانشناسی Alex Jones از دانشگاهی در پنسیلوانیا اذعان میکند که از دید مردم، زنان بیآرایش یا کم آرایش، خاکی و فروتن هستند. یکی از شواهد منطقی این است که مردم میگویند فردی که وقت کمتری برای جلوهی خود تعیین میکند احتمالا از خودخواهی کمتری برخوردار است.
زیبایی طبیعی
یکی از نشانههای غریزی که مردان را مجذوب خود میکند سلامت زنان است. رنگ طبیعی گونهها و چشمان آرام و لبهای خندان، ملاکهای طبیعی برای زیبای زنان هستند.
ماجراجو و پرتحمل بودن
زنانی که از نشان دادن لک و پیسها و همیشه صد در صد مرتب و کامل نبودن، نمیهراسند نشانهی خوبی از روبرو شدن با سختیها و اهل ماجراجویی و همسفری خوب بودن را بروز میدهند.
ارتباط راحتتر
از نظرCraig Malkin زنانی که همواره با آرایش کامل و لباس رسمی ظاهر میشوند، از نظر مردان، غیرقابل دسترس هستند ولی زنان با آرایش ساده و رفتار و هیئت معمولی، مردان را از لاک دفاعی خارج کرده و جرئت آشنایی و معرفی خودشان را بیشتر میکنند.
درخشش شخصیت
تجربه بعضی زنان نشان داده است که تماسشان با جمع، وقتی که آرایشی ندارند تمرکز خودشان و بقیه را بر روی شخصیتشان ایجاد میکند و این فرصتی است برای آنها که از شخصیتی خاص برخوردارند تا بدرخشند.
نجیبتر
محقق روانشناس دکتر رابرت بوریس از دانشگاه Northumbria انگلیس میگوید آرایش سنگین در وهلهی اول زنان را از نظر جنسی مورد قضاوت قرار میدهد و به نظر میرسد زنان با آرایش خیلی کم، معصومتر و نجیبتر به نظر میرسند. به گفتهی وی، مردان طوری شخصیت شان تحول یافته است که به دنبال شریک زندگی برای طولانیمدت هستند برای همین طبیعی بودن و سادگی آرایش را به طور غریزی و ناخودآگاه به ماندگاری و تعهد زناشویی ربط میدهند.
به نظرم دیگه باید بیام اینجا. من دیر اعتماد میکنم، دیر نزدیک میشم، دیر اخت میشم. اما وقتی اخت شدم، دیر کنار میکشم، دیر سرد میشم...
گاهی علیرضا شیرازی رو تصور میکنم که سخت تلاش میکنه گندی رو که زده جمع و جور کنه اما از خودم میپرسم چرا توضیح نمیده؟ چرا تشریح نمیکنه؟ چرا عذرخواهی نمیکنه؟ و یه هو تصویر جان کوچولوی رابینهود رو میبینم که خنجر رو از پشت روی کمر شیرازی گرفته و به زور وادارش میکنه چیزی نگه. یعنی در این حد دوست دارم تصویر ذهنیم از شیرازی به هم نریزه....
اما به هر حال تحملم تموم میشه و مجبور میشم تکلیفم رو روشن کنم. به نظر خودم حد صبر در این مورد بیش از این نیست. آدم طلبکار و متوقعی نیستم و نهایتا میگم متاسفم که نتونستیم با هم باشیم... خدا نگهدار....
پرونده بلاگفا رو بستم و اومدم به بیان. خدا رو چه دیدی شاید روزی هم از بیان رفتم یه جای دیگه؛ دنیا را نزیستهام پس نمیدانم آینده چه خوابی برایم دیدهاست. اومدم به بیان ببینم این دنیای جدید چه شکلیه و چه شرایطی برام ایجاد میکنه. که دنیا دنیای رفتن و رفتن و رفتن است...
پ.ن: پروسه مهاجرت زمانبر و پر تلفات بود. نرمافزار مهاجرت مشکلاتی داشت که با رد و بدل کردن چند ایمیل با بیان تقریبا رفع شد. مهمترین تلفات نظرات ارزشمند دوستان بود. البته قبلا هم تو اوایل سال 92 اقدام به مهاجرت کرده بودم و وبلاگی تو بیان ساخته بودم و خوشبختانه نظرات تا اون موقع وجود دارند. الآن هم هنوز درگیر رفع و رجوع مسایل مهاجرت هستم؛ بعضی پستهای آرشیو تکراری هستند که به مرور درست میشند. بعدش هم باید بررسی کنم ببینم کدوم پستها منتقل نشدند و اونها رو هم اضافه کنم. دم پیری خونه عوض کردن این مشکلات رو هم داره....:)))) آخه بیانم شد وبلاگ با این آیکونای نداشته!!!!!!!:))
خبر جلسه وبلاگنویسها با مدیر ارشاد رو خوندم. به نظرم کار جالبی بود.
من نمیدونم حدود و ثغور اختیارات مسئول ارشاد تو شهر کوچکی مثل خونسار چیه و میزان اختیاراتی که از ارشاد استان بهش تفویض شده چه قدره و محدودیتهای خاص شهر ما چه قدر دستانش رو بسته. حتی نمیدونم شرح وظایف یه اداره ارشاد توی یه شهر کوچیک چیه؟
نمیدونم صبح که مسئول ارشاد وارد دفترش میشه تو کارتابلش چی داره و چه مواردی رو باید پیگیری کنه و به انجام برسونه. نمیدونم تو گزارشاتی که به بالادستانش میده چه فعالیتهایی رو باید بنویسه. نمیدونم نقشش تو ارشاد ما مردم دقیقا چیه؟
و چون اینها رو نمیدونم انتظار دارم مسئول ارشاد یه کانال ارتباطی ایجاد کنه و هر دو سه روز یک بار، نیم ساعت به ما وقت بده و تو وبلاگش چند خطی برامون بنویسه. این کار ما رو با محدودیتها و تواناییهای ایشون آشنا میکنه و مدیریت رو از پشت درهای بسته به میون مردم میاره. این تریبون میتونه به همدلی ما و ایشون کمک کنه و توقعات ما رو تعدیل کنه و صد البته محدودیتهایی هم برای ایشون ایجاد میکنه که تو مدیریت قرن بیست و یکم چنین محدودیتهایی برای یک مدیر خوب، غیرقابل اجتنابه.
این یه پیشنهاد به مدیر ارشاد بود که میتونه عیار فکری و فرهنگی ایشون رو نشون بده و بعد از مدتی میفهمیم، به لحاظ فکری و اجرایی، با چه انسانی طرف هستیم و متناسب با این شناخت به ایشون کمک میکنیم.
اما یه سوزن هم برای خودمون دارم. ما "فعالان فضای مجازی"
عبارت "فعالان فضای مجازی" دقیقا به چه کسانی اطلاق میشه؟ "فعال فضای مجازی" به چه کسی میگند؟
اگر فضای مجازی رو شبکههای اجتماعی مجازی بدونیم، قاعدتا جمعی که تو این جلسه شرکت کردند نمیتونند نمایندهی کاملی برای فعالان این شبکهها باشند. چرا که با این فرض، تمام مردمی که یه گوشی هوشمند دارند و عضو گروهی هستند، فعال فضای مجازی محسوب میشند نه صرفا چند دوست وبلاگنویس. پس اون مردم کجا بودند؟ چرا اونها به این جلسه دعوت نشدند؟
اما اگر "فعالان فضای مجازی" رو وبلاگنویسان بدونیم، یه سوال پیش میاد: چند درصد دوستان شرکتکننده تو این جلسه، "فعال فضای مجازی" محسوب میشند؟ چند درصد این دوستان در یک سال گذشته دست کم هفتهای یک پست وبلاگی داشتند یا تو بحثی مجازی توی وبلاگستان شرکت فعال داشتند؟
ما که از مدیر ارشاد این همه انتظارات داریم، خودمون چه قدر به وظایف اجتماعیمون تو این فضا عمل کردیم؟ چه قدر مطالعه کردیم؟ چه قدر نتایج مطالعاتمون رو منتشر کردیم؟ چه قدر نقد محققانه داشتیم؟ چه قدر بررسی علمی و موضوعی داشتیم؟ چه قدر تلاش در خودشناسی داشتیم؟ چه قدر تلاش در فهمیدن داشتیم؟ چه قدر متاع فرهنگی تولید کردیم؟ چه قدر شعر و کلیپ و فیلم و مقاله و داستان و پست وبلاگی تولید کردیم؟
آیا باید منتظر باشیم تا مسئول ارشاد قولنجمون رو بشکنه و مشت و مالمون بده تا حسمون شکوفا بشه و کار فرهنگی انجام بدیم؟ آیا باید ایشون و سایر مسئولین بیاند علم و حکمت رو به ما و بقیه مردم تزریق کنند؟ بزرگان و عالمان و دانشمندان و هنرمندان و تاثیرگذاران دنیا چه مسیری رو رفتند؟
...
دوستان به نظر من مشکل ما نه مدیریت ارشاد و سایر ادارت و نه حتی وزیر و وکیل و رییس جمهوره. مشکل ما خودمون هستیم. خود خودمون. ما تنبلیم. نادانیم. پرمدعاییم. اهل مطالعه نیستیم. به بچمون میگیم کتاب بخون در حالی که خودمون نمیتونیم اسم ده تا نویسنده معروف رو بگیم. به داداش کوچیکه میگیم برو کلاس فلان و فلان و فلان، در حالی که خودمون حتی تو فراگیری تواناییهای اولیه زیست سالم روانی موندیم. همه رو ارشاد میکنیم در حالی که هنوز خودمون فلسفه محکم و مطالعه شده و مدونی برای زندگی نداریم.
بدون دانستن شرایط و ضوابط اولیهی زناشویی ازدواج میکنیم و بدون دانستن اصول اولیه تربیت فرزند، بچهدار میشیم و بدون تشخیص هر از بر مشاوره فکری و روانی و تحصیلی و اخلاقی میدیم...
و بدتر از همه اینکه خیال میکنیم مغز متفکر دنیا هستیم و تو هر مورد تخصصی و غیرتخصصی، بدون هیچ مطالعهای نظر میدیم و حتی نقد میکنیم....
نه دوستان من نه، نه مدیر ارشاد و نه هفت نسل بعدی مدیران این شهر و این کشور هیچ کاری از پیش نخواهند برد اگر ما بخوایم به همین وضعیت ادامه بدیم. به نظر من لازمه گاهی به آینه نگاه کنیم. خودمون رو بشناسیم، وظایفمون رو بشناسیم و انجام بدیم و بعد، از دیگران هم چنین انتظاراتی داشته باشیم....
پ.ن: نگفتن این حرفا برام مشکل نبود....