ـــــــــکُمِـشـــــــــــــــــــــــــــ

ـــــــــکُمِـشـــــــــــــــــــــــــــ

بایگانی

۴ مطلب در تیر ۱۳۹۳ ثبت شده است

"کسی که خواب باشه رو می‌شه بیدار کرد اما کسی که خودشو به خواب زده رو نه"

به نظر من در بسیاری از موارد، وقتی توانایی ادامه بحث و اقناع نداریم این جمله رو می‌گیم؛ یه جور فرار به جلو. در واقع با این حرف صورت مسئله رو پاک می‌کنیم تا ناتوانیمون در بحث پنهان بشه. 
می‌شه گفت این جمله در بیشتر مواقع  اگر از سر بی‌سوادی و ضعف نباشه، ناشی از عدم توانایی درک نظرگاه طرف مقابله.


پ.ن:
مدینه هم می‌تونست یه سریال ده قسمتی خوب از کار دربیاد که با آب بستن بهش ضایع شد.

ــ ـکمشـــ
۲۸ تیر ۹۳ ، ۱۶:۰۳ ۰ نظر

"همه‌ی دکترای حسابی می‌گند روزه برای بدن ضرر داره"
"مگه می‌شه 17 ساعت آب نخورد!؟ کلیه‌ها داغون می‌شند"
"روزه مال عربای سوسمار خور بوده که نون نداشتند نه ما که تمدنمون ال بوده و بل"
...
...
"تو چته که روزه نمی‌گیری؟ تو که از منم قوی‌تری!"
"اون دنیا که چوب نیم‌سوز تو آستینت کردند می‌فهمی کلیه‌ت سالم مونده یا نه"
"اونوقت که ما حوریا رو بغل می‌کنیم قیافتو می‌بینم" 
...
...
من نمی‌فهمم چرا اونایی که روزه نمی‌گیرند تلاش می‌کنند روزه‌دارها رو از روزه منصرف کنند و اونایی که می‌گیرند بر این اساس روزه‌نگیرها رو قضاوت می‌کنند؟ تو دنیایی که هر کس می‌تونه تحقیق کنه و راه خودش رو پیدا کنه چه اصراریه که ما برای دیگران تعیین تکلیف کنیم؟ چرا بی‌خود و بی‌جهت بین آدما مرز می‌سازیم و مرزها رو پررنگ می‌کنیم؟ 
کاش هر کس تو عمل خودش محکم باشه و اجازه بده دیگران هم هر طور خودشون تشخیص می‌دند عمل کنند. این یعنی اعتماد به نفس. 

ــ ـکمشـــ
۱۹ تیر ۹۳ ، ۱۶:۰۱ ۰ نظر

یکی از مشکلات همشگیم برای روزه گرفتن ضعف بعد از ظهر بوده. دلیل اصلی این موضوع هم اینه که سحر نمی‌تونم خوب غذا بخورم. یه روز گفتم افطار هیچی نمی‌خورم تا سحر حسابی گرسنه بشم و حسابی بخورم. افطار فقط یه دونه سیب خوردم و به امید سحری پرخوراک و چرب و چیلی خوابیدم...
چشمتون روز بد نبینه! تا گوشمو باز کردم صدای اذان صبح رو شنیدم و فهمیدم کار از کار گذشته و مجبور شدم اون روز رو بی‌سحری بگیرم... تصور کنید قیافه بنده رو موقع ضعف عصرگاهی...
...

دقت کردید چه قدر برنامه‌ریزی می‌کنیم برای روزه شکم؟ چی بخورم تشنه نشم؟ چی بخورم گرسنه نشم؟ چی بخورم قندم نیفته؟ چی بخورم فشارم نیفته؟ کی بخوابم که بتونم تحمل کنم؟ چه کار کنم که روز زودتر بگذره...
...
تا حالا شده برنامه ریزی کنیم برای روزه زبان؟ چه کار کنم که دروغ نگم؟ چه کار کنم که غیبت نکنم؟ چه کار کنم که بی‌ادبانه حرف نزنم؟ 
...
یا روزه‌های دیگه:
چه کار کنم که خوش خلق باشم؟
چه کار کنم که کسبم حلال باشه؟
چه کار کنم که حقوقم حلال باشه؟
چه کار کنم که دوستم ازم راضی باشه؟
چه کار کنم که ارباب رجوعم راضی باشه؟
چه کار کنم که حسود و بخیل نباشم؟
...

تا حالا روزه‌ای به جز روزه شکم گرفتید؟
تا حالا دیدید کسی رو که روزه‌ای به جز روزه شکم گرفته باشه؟

 

ــ ـکمشـــ
۱۲ تیر ۹۳ ، ۱۶:۰۱ ۰ نظر

با سپاس از کلیه نیروهای ارضی و سماوی که به من کمک کردند تا خودم باشم و تو رودربایستی و ملاحظه‌کاری‌های مرسوم نیفتم و به اونچه که نیاز روانیم هست جامه عمل بپوشونم، اعلام می‌کنم بیش از بیست وبلاگ از فهرست وبلاگ‌هام حذف شدند و زین پس فقط دوستانی که دل و دماغ نوشتن دارند اسمشون این بغل خواهد درخشید و به پیشنهاد مشیانه‌ی عزیز اسم ستون رو هم گذاشتم به روزشونده‌ها.
متاسفم که بی‌انگیزگی این دوستان بیشتر از لطفشون به منه و نتونستند با وجود محبتی که به من دارند، یه تکونی به وبلاگ بدند. من این رو خیلی خوب درک می‌کنم چرا که برای خودم هم پیش اومده و هیچ بنی بشری نتونسته کوکم کنه برای نوشتن...
البته و صد البته و هزار و سیصد البته حذف این دوستان از لینکدونی به اون معنا نیست که ذره‌ای (تو بواژ اندازه توک سیزن) از ارادت و محبتم نسبت بهشون کم شده باشه. این دوستان برای من زنده هستند و بر اساس تئوری مرگ مولف شخصیتشون ربطی به وبلاگشون نداره. شاید بشه گفت وبلاگ قسمتی از شخصیتشون بوده که فعلا به هر دلیل تعطیله. آدرس وبلاگشون رو هم توی ریدرم حفظ کردم و به محض این‌که مطلبی بنویسند متوجه می‌شم و میرم دست بوس...


"مدینه" رو هم ببینید. تو این شیش قسمت اول چنان ریتم سریع و قصه‌ی پری داشته که گمونم بشه تا آخر باش پیش رفت. دست کم امیدوارم.


باقی بقای عمر دوستان...

ــ ـکمشـــ
۰۷ تیر ۹۳ ، ۱۵:۵۹ ۰ نظر