عزیز دلم، نفسم، عمرم، فدای اون چشمای قشنگت، اون نگاه مستت، اون فکر روشنت، اون تعصب و حمیتت....
فرهنگسازی این نیست که دولت یا شهرداری یا هر نهاد و ارگانی، چارتا بنر و عکس به در و دیوار بکوبه که فلان کنید و بهمان کنید...
فرهنگسازی این نیست که رادیو و تلوزیون دم به ساعت ور ور کنند که این کارو بکنید و این کارو نکنید...
فرهنگسازی این نیست که هی مراسم بگیریم و سخنران و بروشور به خورد ملت بدیم....
...
فرهنگ سازی اینه که من و تو (دقیقا خود من و خود تو) وقتی میخوایم بپیچیم، راهنما بزنیم، با سرعت مجاز حرکت کنیم، موقع رانندگی همراهمون رو بدیم دست همراهمون و باقی قوانین کشور رو رعایت کنیم...
فرهنگ سازی اینه که وقتی تو پارک زباله تولید کردیم ببریم جلوی چشم خلقالله بریزیم تو سطل زباله، یا تو خونه زبالههای خشک و تر رو جدا کنیم و خشکها رو جدا بذاریم کنار سطل زباله...
فرهنگ سازی اینه که اگر دوست داریم دروغ از بین بره، دروغ نگیم، اگر دوست داریم تهمت از بین بره، تهمت نزنیم و اگر دوست داریم حروم خوری تموم بشه، حروم نخوریم...
...
بسه دیگه سخنرانی و اظهارنظرهای فاضلانه و گوش شیطون کر کنی که از اینور و اونور شنیدی و مثل طوطی تکرار میکنی. اصلاحات عملیه و از خود ما شروع میشه نه نظری و از دیگران...
پ.ن: چند روز پیش دوستی که ادعای اصلاحطلبی داره و تو هر مجلسی برای خاتمی و موسوی و کروبی سرخ میشه و رگ گردن کلفت میکنه، خیلی ناگهانی و با سرعتی دست کم دو برابر سرعت قانونی از یه فرعی پیچید جلوی من و راشو گرفت و رفت.
به نظرم برای بعضیا موضع سیاسی، اگر نوندونی نباشه، یه جور ناموسه و بدون اینکه بدونند چی هست متعصبانه ازش دفاع میکنند.
برادر من مهمترین حرف کلهگندههای اصلاحطلبان قانونمداری بوده. تو چه طور ادعای پیروی از اونها رو داری اما اهمیتی برای قانون قائل نیستی؟