سال 93 تموم شد. تو این سال هم مشکلاتی داشتم و موفقیتهایی...
مهمترین موفقیتم نزدیکتر شدن به ایدهآل دیدگاهی بود. احساس میکنم دنیای شخصیم از حالت محو دراومده و کم کم برام شفاف میشه...
امسال هم تمرین کردم مشکلات کمتر اذیتم کنند. و چون احساس کردم این تمرین برام آسونتر از سال قبل بود بنابراین پیداست توش پیشرفت کردم...
تو این سال به آرامشی بیش از سالهای قبل رسیدم. دنیا برام علیالسویهتر شد. عمق غمهام کمتر شد و همینطور عمق شادیهام. پیداست پیرتر شدم....
به علمم اضافه شد، هر چند اندک. به ثبات شخصیتی و دیدگاهیم اضافه شد. و البته این یکی کمی میترسوندم؛ نکنه این ثبات، داداش جمود باشه؟ همین الآن یه ضربدر روی دستم میکشم تا پاک یادم نره...
سعی کردم نقهام رو کمتر کنم تا تو 94 دیگه نقی نزنم اما تو شنیدن چسناله و زنجموره تفاوتی نکردم. انگار بیشتر مردم عادت کردند همش بنالند و نق بزنند. و خب در این زمینه کاری از دستم برنمیاد الا پهنتر کردن دنده خودم و باز کردن گوش دیگر جهت خروج اصوات...
آرامش مالیم کمتر از سال قبل بود اما مهم نیست؛ تلاش میکنم سال آینده جبران بشه.
برای کمک به جامعه و اطرافیانم تلاشهایی کردم که البته بعید میدونم نتیجه قابل توجهی داشته بوده باشه. تجربه در گوشم فرمود مردم خیلی به ما گوش نمیدند و بیشتر به دنبال بیان خود هستند. و این خود هم تحت تاثیر بسیاری از عوامله که ما نمیتونیم تاثیر چندانی روش داشته باشیم... پس سعی میکنم زین پس بیشتر سکوت کنم. شایدم تلاش کنم تحملم بره بالاتر برای بیشتر شنیدنشون.
در این سال هم با آدمهایی از سطوح پایین اجتماعی برخورد کردم که اصلا بهشون نمیاومد اینقدر جالب توجه باشند و همینطور با آدمهایی از سطوح بالا که اصلا بهشون نمیاومد اینقدر ضایع توجه باشند. و بر قدرت این آموزهی هر سالم افزودند که حقیقتا پول و مدرک و کت شلوار و مسئولیت و سایر اعتباریات مرسوم، مناطهای خوبی برای سنجش آدما نیستند... حتی دارم به این فکر میکنم که چه نیازی به سنجش آدما...
...
رفتن داش عسدالله هم ناراحتم کرد اما اینکه از مرگ هراسی نداشت و به آرزوش رسید ناراحتیم رو کم میکنه.
...
مجموعا سال 93 برای من سال خوبی بود. تو 94 هم انتظار بیشتری ندارم...
باقی بقای عمر دوستان و عید مبارکی و این حرفا...