حتما ازپدربزرگها و مادربزرگها خاطرههای سال وبا رو شنیدید. یا خاطرههای سال قحطی. یا سالهای خشکسالی. دست کم از پدر و مادرها خاطرههای سال انقلاب و سالهای جنگ رو شنیدید. اون سالها به آدمهای اون موقع سخت گذشته. زندگی تو شرایط گرسنگی و ناامنی دشواره؛ اینکه ندونی فردات چه شکلیه، آرامشت رو به هم میریزه اما هر چی باشه میگذره.
امروز سالهای سخت بزرگانمون گذشته. امروز که از خاطرههاشون میگند، اون تلخیها رو به بایگانی مغز سپردند و تنها یادی ازش در سینه دارند. و البته یادی از آدمهای اون دوران. کسانی که آذوقه رو احتکار کردند و کسانی که در خونهشون به روی همه باز بود و هر چه داشتند با بقیه خوردند. معمولا آخرین جملهی این خاطرهها اینه: زمستون رفت و روسیاهی موند به زغال...
احتمالا تو سال ترامپ نگرانیهامون زیاد بشه و سطح زندگیمون پایین بیاد. احتمالا قسمتی از رفاهمون رو از دست بدیم اما بعید میدونم سال ترامپ به سختی سالهای وبا و قحطی بشه. حتی میشه امید داشت سیستم مدیریتی کشور یه تکونی بخوره. کشور ما کشوری نیست که در شرایط عادی بتونه خودش رو اصلاح و پالایش کنه و معمولا باید بحرانی پیش بیاد تا خودش رو جمع و جور کنه.
قطعا سال ترامپ میگذره و تموم میشه و احتمالا ترامپ رو دعا کنیم که باعث شد تلنگری به سیستم مدیریتی ما بخوره. امیدوارم تو این سال قدمی به جلو برداریم و از نظر فرهنگی و اجتماعی و سیاسی یه کم بهتر شیم. و امیدوارم از نظر شخصی هم عملکرد خوبی داشته باشیم. خصوصا خیلی مهمه که مراقب ضعفا و کمدرآمدها باشیم. اونها بیشتر آسیبپذیرند. امیدوارم وقتی داریم خاطرههای سال ترامپ رو برای نوهها تعریف میکنیم مجبور نشیم عملکردمون رو سانسور و یا رتوش کنیم...