ـ سلام حال شما؟
ـ خوبم. شما چهطورید؟ خوبید؟
ـ منم خوبم، ممنون از احساساتتون.
...
تا خداحافظی حرفهای دیگری هم زدیم اما آهنگ "ممنون از احساساتتون" همینطور توی سرم میچرخید و تا یکی دو ساعت بعد از خداحافظی هم از ذهنم بیرون نرفت. خیلی لذت بردم. احساس کردم روی لطیفتری از همسایه را دیدهام. همسایهای که هیچ وقت هیچ حسی در من برنمیانگیخت و تا آن روز برایم کاملا معمولی بود، آدم جدیدی شده بود...
گاهی یک جمله روح آدم را جلا میدهد و به پرواز درمیآورد. گاهی یک جمله دری به باغی سبز باز میکند. گاهی انرژی مثبت یک جمله اثری بر روح میگذارد که هیچوقت پاکشدنی نیست...
به نظرم خوب است ارتباطاتمان را ارتقا دهیم. خوب است کمی از روزمرگیها و تکرارها جدا شویم و راههای تازهای برای ارتباط بهتر پیدا کنیم. این کار خرجی ندارد، فقط به کمی خلاقیت و کمی هم شجاعت نیاز دارد. آدمی که روح لطیف و سالمی دارد سالم است و شهر سالم شهری است که آدمهایش سالم باشند.