اصل مطلب
۲ آبان ۱۳۸۹
بزنم به تخته ما خونساریها استعداد شگرفی در طنز و بذلهگویی داریم. ساختن تشبیهات و استعارههای بهجا و ایجاد موقعیتهای طنز از تخصصهای ژنتیکی ماست. حتما در کوچه و خیابان دیدهاید این استعداد گاهی به لودگی و تمسخر دیگران میانجامد که صرفنظر از غیراخلاقی بودن، استعداد طنازانه را به رخ میکشد؛ نامگذاریهای بهجا، تکهکلامهای ناب، حاضرجوابیهای تحسینبرانگیز و... همه نشانی از این استعداد ویژه هستند.
به نظرم در وبلاگستان خونساری هم این استعداد چشمگیر است. پستهای طنز، نظربازیهای طنز، کنایههای زیبا، استعارهها و تشبیهات بهجا و... نشان از وجود یک ژن ویژه در خونساریهاست. ژنی که مثل برق رگهی طلا در معدن، چشم را به دنبال خود میکشد. رگههای طلا که همینطور توی وبلاگستان خونساری ولو هستند و به امان خدا رها شدهاند.
به نظر شما همین کافی است!؟ آیا به خاطر استعداد به کسی یک تکه نان خشک میدهند؟ من فکر میکنم استعداد تنها به هیچ دردی نمیخورد. این رگه باید ذوب شود، خالص شود، شمش شود و چکش بخورد تا در دستان هنرمند جواهرساز به گوشوار و انگشتر زیبا بدل شود. و کیست که جواهر زیبا ببیند و چشم و دلش نرود و سر کیسه را شل نکند؟
در نمایشگاه کتاب سال 86 کتابی از موسسهی همشهری دیدم که توجهم را جلب کرد: "اصل مطلب" ابوالفضل زرویی نصرآباد. این کتاب مجموعهی اشعاری است که آقای زرویی هر روز در روزنامهی همشهری به چاپ میسپرد. من که گهگاه این اشعار را در همشهری خوانده بودم با دیدن کتاب ذوقزده شدم و آن را خریدم.
کل کتاب را همان روزها خواندم و چیزهای زیادی از آن آموختم اما هر از گاهی سری به آن میزنم و ده دوازده شعر میخوانم و کیفور میشوم. به نظرم ما که به کلاس و استاد دسترسی نداریم مجبوریم از راه خواندن، استعدادمان را پرورش دهیم و این کتاب علاوه بر آموزش، مقادیر معتنابهی لذت به ما هدیه میکند.
شعرهای زیر از آن کتابند. راستش را بخواهید هر چه وسواس در بدن داشتم به خرج دادم بلکه انتخابم زیبا باشد اما اشعار کتاب آنقدر زیبا و به هم پیوسته هستند که با خواندن یکیدو شعر نمیتوان لذت "اصل مطلب" را درک کرد.
اگر آرام یا جلب باشد
بچه باید که با ادب باشد
نرود مطلقا کنار اجاق
نکند ورجهورجه دور اتاق
نکند ظهر با سعید و امیر
توی سوراخ قفل مردم قیر
نشکند فیلتر مسنجر را
قفل رمز و کد رسیور را
پیش مادر ـ پدر شب از کلکی
نزند خویش را به خواب الکی
بچهی با ادب زپرتی نیست
تنبل و بیحیا و قرتی نیست
بچه وقتی که با ادب باشد
توی قندان نمک نمیپاشد
بیخود و بیجهت نمیخندد
نخ به پای مگس نمیبندد
موقع صرف شام و وقت ناهار
ساکت و بیصداست چون دیوار
نرود مثل خرس کوآلا
از سر و کول مادرش بالا
میزند بعد جوک فقط لبخند
نکند خنده با صدای بلند
گر چه محبوب و نازنین و تک است
بچهی با ادب چه بی نـمـک است!
************
بچه هر چند بیتمیز بود
پیش مادر پدر، عزیز بود
پسر زشت "ویتو کورلئونه"
پیش چشم پدر "آلن دلون"ه
اون یکی هم که زشت و قزمیته
واسهی مادرش "براد پیت"ه
جوچهی زشت لایق افسوس
"سیندرلا"ست پیش چشم خروس
ما هم البته یک کمی آره
بچهتون رو خدا نگه داره
************
بعضا از این و آن شنیده شده
یا بسا بوده است و دیده شده
که مدیری به عشوه یا ترفند
شده سرمایهدار و دولتمند
با کمی چشمپوشی از قانون
برده نزدیک چند صد میلیون
با پسانداز کارمند فقیر
کرده ویلای خویش را تعمیر
بعد از آن، دم به انتقاد زده
بر سر کارمند، داد زده
که چرا با مداد بیتالمال
روی کاغذ کشیده عکس بلال
آبرو برده از فقیر کذا
که چرا از اداره برده غذا
یا چرا کرده اشتباه لپی
یا چرا بیجهت گرفته کپی
بعد ابلاغ صرفهجوییها
کارمند است و بازجوییها
خب حالا که خواندید و فهمیدید دروغ نمیگویم و حقالمعرفی هم از زرویی نگرفتهام، اگر میتوانید کتاب را بخرید و بخوانید تا عمران صلاحی و عبید زاکانی شوید، بلکه حق بوقی هم به زرویی برسد؛ طفلک چه گناهی کرده که بلد نیست قهوهی تلخ درست کند!؟
به نظرم در وبلاگستان خونساری هم این استعداد چشمگیر است. پستهای طنز، نظربازیهای طنز، کنایههای زیبا، استعارهها و تشبیهات بهجا و... نشان از وجود یک ژن ویژه در خونساریهاست. ژنی که مثل برق رگهی طلا در معدن، چشم را به دنبال خود میکشد. رگههای طلا که همینطور توی وبلاگستان خونساری ولو هستند و به امان خدا رها شدهاند.
به نظر شما همین کافی است!؟ آیا به خاطر استعداد به کسی یک تکه نان خشک میدهند؟ من فکر میکنم استعداد تنها به هیچ دردی نمیخورد. این رگه باید ذوب شود، خالص شود، شمش شود و چکش بخورد تا در دستان هنرمند جواهرساز به گوشوار و انگشتر زیبا بدل شود. و کیست که جواهر زیبا ببیند و چشم و دلش نرود و سر کیسه را شل نکند؟
در نمایشگاه کتاب سال 86 کتابی از موسسهی همشهری دیدم که توجهم را جلب کرد: "اصل مطلب" ابوالفضل زرویی نصرآباد. این کتاب مجموعهی اشعاری است که آقای زرویی هر روز در روزنامهی همشهری به چاپ میسپرد. من که گهگاه این اشعار را در همشهری خوانده بودم با دیدن کتاب ذوقزده شدم و آن را خریدم.
کل کتاب را همان روزها خواندم و چیزهای زیادی از آن آموختم اما هر از گاهی سری به آن میزنم و ده دوازده شعر میخوانم و کیفور میشوم. به نظرم ما که به کلاس و استاد دسترسی نداریم مجبوریم از راه خواندن، استعدادمان را پرورش دهیم و این کتاب علاوه بر آموزش، مقادیر معتنابهی لذت به ما هدیه میکند.
شعرهای زیر از آن کتابند. راستش را بخواهید هر چه وسواس در بدن داشتم به خرج دادم بلکه انتخابم زیبا باشد اما اشعار کتاب آنقدر زیبا و به هم پیوسته هستند که با خواندن یکیدو شعر نمیتوان لذت "اصل مطلب" را درک کرد.
اگر آرام یا جلب باشد
بچه باید که با ادب باشد
نرود مطلقا کنار اجاق
نکند ورجهورجه دور اتاق
نکند ظهر با سعید و امیر
توی سوراخ قفل مردم قیر
نشکند فیلتر مسنجر را
قفل رمز و کد رسیور را
پیش مادر ـ پدر شب از کلکی
نزند خویش را به خواب الکی
بچهی با ادب زپرتی نیست
تنبل و بیحیا و قرتی نیست
بچه وقتی که با ادب باشد
توی قندان نمک نمیپاشد
بیخود و بیجهت نمیخندد
نخ به پای مگس نمیبندد
موقع صرف شام و وقت ناهار
ساکت و بیصداست چون دیوار
نرود مثل خرس کوآلا
از سر و کول مادرش بالا
میزند بعد جوک فقط لبخند
نکند خنده با صدای بلند
گر چه محبوب و نازنین و تک است
بچهی با ادب چه بی نـمـک است!
************
بچه هر چند بیتمیز بود
پیش مادر پدر، عزیز بود
پسر زشت "ویتو کورلئونه"
پیش چشم پدر "آلن دلون"ه
اون یکی هم که زشت و قزمیته
واسهی مادرش "براد پیت"ه
جوچهی زشت لایق افسوس
"سیندرلا"ست پیش چشم خروس
ما هم البته یک کمی آره
بچهتون رو خدا نگه داره
************
بعضا از این و آن شنیده شده
یا بسا بوده است و دیده شده
که مدیری به عشوه یا ترفند
شده سرمایهدار و دولتمند
با کمی چشمپوشی از قانون
برده نزدیک چند صد میلیون
با پسانداز کارمند فقیر
کرده ویلای خویش را تعمیر
بعد از آن، دم به انتقاد زده
بر سر کارمند، داد زده
که چرا با مداد بیتالمال
روی کاغذ کشیده عکس بلال
آبرو برده از فقیر کذا
که چرا از اداره برده غذا
یا چرا کرده اشتباه لپی
یا چرا بیجهت گرفته کپی
بعد ابلاغ صرفهجوییها
کارمند است و بازجوییها
خب حالا که خواندید و فهمیدید دروغ نمیگویم و حقالمعرفی هم از زرویی نگرفتهام، اگر میتوانید کتاب را بخرید و بخوانید تا عمران صلاحی و عبید زاکانی شوید، بلکه حق بوقی هم به زرویی برسد؛ طفلک چه گناهی کرده که بلد نیست قهوهی تلخ درست کند!؟
۸۹/۰۸/۰۲