مردم در محرم چه میکنند؟
۲۲ آذر ۱۳۸۹
نظرات شهرام و علی و مهدی و الهام در پست قبل انگیزهای شد تا این پست را بنویسم. شاید راهگشای بحث مفیدی باشد.
به نظرم شهرام و علی درست میگویند. در این مراسم عدهای خالصانه به دنبال حسین و خدا میگردند و از پول و کار دریغ نمیکنند و همانطور که میدانید این افراد مراتبی دارند و با درجهی اخلاص متفاوت، هر کدام در گوشه و کنار یا در مرکز توجه، زحمت میکشند.
با مهدی و الهام هم موافقم. کیست که نداند عدهای هم به دنبال ارضای نیازهای روانی خودشان مثل اعتبار اجتماعی یا خودنمایی و یا پذیرش در گروه همسان هستند؟
اگر بخواهیم از دیدگاه انسانشناسانه به موضوع نگاه کنیم خواهیم دید قضاوت قطعی و کلی دربارهی آدمها و نیتها و عملکردشان ساده نیست. برای روشن شدن موضوع میخواهم سینمایی به آن نگاه کنم:
سکانس یک: شب ـ داخلی ـ حسینهی هیئت حسینی:(چراغها خاموش است و مداح مشغول ذکر مصیبت) آقای الف گوشهای نشسته و به پهنای صورت گریه میکند. نمیدانیم در فکرش چه میگذرد اما میشود حدس زد متناسب با کلمات مداح، از سر بریدهی حسین تا گناهان سال قبلش را مرور میکند و احتمالا عزمش را جزم میکند که با توسل به خون حسین راهش را اصلاح کند.
سکانس دو: شب ـ داخلی ـ حسینهی هیئت ابوالفضل: تکرار سکانس یک با آقای ب
سکانس سه: روز ـ خارجی ـ میدان امام: (صفی از پرچمداران هیئت حسینی ورودی میدان از سمت محل بالا را بستهاند و به شکل تحریکآمیزی پرچمها را تکان میدهند. از خروجی حسینیه هم زنجیر زنان هیئت ابوالفضل با آرامشی تعمدی و با سرعتی بسیار کم و معنی دار مشغول پیشروی هستند.) آقای الف و آقای ب در صحنهای با هم مواجه میشوند و یک بگومگوی ساده مثل جرقهای میدان را به آتش میکشد و...
دکتر سروش کتابی دارد به نام تفرج صنع که خوشبختانه سیاسی نشده و میشود از آن نام برد! در این کتاب فصلی هست به نام انسانشناسی مولوی و در این فصل سروش با استناد به مثنوی و دیوان غزلیات شمس، نگاه مولوی به انسان را واکاوی میکند. در این فصل سروش از قول مولوی میگوید انسان موجود عجیبی است. او میگوید: انسان میتواند از شدت دنائت و پستی به کارهایی دست بزرند که فکر از آن شرم میکند و همین انسان میتواند به مقامی برسد که کثیری از آدمها به وجودش ببالند. این انسان میتواند در شرایطی ایثارگر باشد و در شرایطی خون برادرش را به خاطر مشتی پول سیاه به زمین بریزد. این انسان میتواند ساعتی چنان به اوج برود که همهی حقوقش را ببخشد و ساعتی دیگر چنان پست شود که حق همنوعش را هم بخورد.
اینها که گفتم دو سر طیفند و اکثر آدمها جایی در میان این طیف قرار دارند. اگر به آدمهای اطرافمان دقیق نگاه کنیم، کم و بیش چنین تغییراتی را در آنها تشخیص میدهیم و میفهمیم در آن لحظه کجای طیف هستند.
برگردیم به موضوع خودمان. من یقین دارم با من همعقیدهاید که آدمها را نمیشود سیاه و سفید دید و یک قضاوت کلی دربارهی آنها داشت. مطمئنا هیچ کس نمیگوید همهی آدمهای محرم در طریق فنا فیالله قدم برمیدارند. یا همه به دنبال تفاخر و خودنماییاند. این آدمها طیف وسیعی از تفاوت نگاه و رفتار دارند و متناسب با نگاه و بینششان رفتاری از خود بروز میدهند. حتی یک آدم در موقعیتی خوب و در موقعیتی بد عمل میکند.
بیایید دوباره آقای الف را ببینیم: در لحظه ای خاص بر اثر شرایط محیطی در جایگاهی قرار میگیرد که به مقام توبه میرسد و فردای همانروز در شرایطی خاص به سطحی میرسد که حاضر است دندانهای آقای ب را خرد کند تا هیئت خودش زودتر به حسینیه برود و برای امام حسین عزاداری کند.(میبینید گاهی چه تناقضهای ظریفی در آدمها به وجود میآید؟)
شاید اگر در موقعیتی دیگر مثل یک عروسی آقای الف(یا ب) را ببینید از رفتار و کردارش تعجب کنید ولی مطمئنم همین آقا را میشود در شرایطی مثل سیل و زلزله دید که چهطور همهچیزش را فدای همنوعش میکند. حرف من این است که باید آدمها را درست نگاه کرد و درست تحلیل کرد. جامعه از تکتک همین آدمها شکل میگیرد و کسی که آدمها را قطبی ببیند نمیتواند قضاوت درستی دربارهی جامعه و نیازهایش داشته باشد. به نظر من جامعه به دلیل نیازی روحی و روانی که به اجتماعاتی مثل محرم دارد، سعی در حفظ و شکوهمند کردن آنها دارد. باید به میان جامعه رفت و از نزدیک لمسش کرد.
به نظرم شهرام و علی درست میگویند. در این مراسم عدهای خالصانه به دنبال حسین و خدا میگردند و از پول و کار دریغ نمیکنند و همانطور که میدانید این افراد مراتبی دارند و با درجهی اخلاص متفاوت، هر کدام در گوشه و کنار یا در مرکز توجه، زحمت میکشند.
با مهدی و الهام هم موافقم. کیست که نداند عدهای هم به دنبال ارضای نیازهای روانی خودشان مثل اعتبار اجتماعی یا خودنمایی و یا پذیرش در گروه همسان هستند؟
اگر بخواهیم از دیدگاه انسانشناسانه به موضوع نگاه کنیم خواهیم دید قضاوت قطعی و کلی دربارهی آدمها و نیتها و عملکردشان ساده نیست. برای روشن شدن موضوع میخواهم سینمایی به آن نگاه کنم:
سکانس یک: شب ـ داخلی ـ حسینهی هیئت حسینی:(چراغها خاموش است و مداح مشغول ذکر مصیبت) آقای الف گوشهای نشسته و به پهنای صورت گریه میکند. نمیدانیم در فکرش چه میگذرد اما میشود حدس زد متناسب با کلمات مداح، از سر بریدهی حسین تا گناهان سال قبلش را مرور میکند و احتمالا عزمش را جزم میکند که با توسل به خون حسین راهش را اصلاح کند.
سکانس دو: شب ـ داخلی ـ حسینهی هیئت ابوالفضل: تکرار سکانس یک با آقای ب
سکانس سه: روز ـ خارجی ـ میدان امام: (صفی از پرچمداران هیئت حسینی ورودی میدان از سمت محل بالا را بستهاند و به شکل تحریکآمیزی پرچمها را تکان میدهند. از خروجی حسینیه هم زنجیر زنان هیئت ابوالفضل با آرامشی تعمدی و با سرعتی بسیار کم و معنی دار مشغول پیشروی هستند.) آقای الف و آقای ب در صحنهای با هم مواجه میشوند و یک بگومگوی ساده مثل جرقهای میدان را به آتش میکشد و...
دکتر سروش کتابی دارد به نام تفرج صنع که خوشبختانه سیاسی نشده و میشود از آن نام برد! در این کتاب فصلی هست به نام انسانشناسی مولوی و در این فصل سروش با استناد به مثنوی و دیوان غزلیات شمس، نگاه مولوی به انسان را واکاوی میکند. در این فصل سروش از قول مولوی میگوید انسان موجود عجیبی است. او میگوید: انسان میتواند از شدت دنائت و پستی به کارهایی دست بزرند که فکر از آن شرم میکند و همین انسان میتواند به مقامی برسد که کثیری از آدمها به وجودش ببالند. این انسان میتواند در شرایطی ایثارگر باشد و در شرایطی خون برادرش را به خاطر مشتی پول سیاه به زمین بریزد. این انسان میتواند ساعتی چنان به اوج برود که همهی حقوقش را ببخشد و ساعتی دیگر چنان پست شود که حق همنوعش را هم بخورد.
اینها که گفتم دو سر طیفند و اکثر آدمها جایی در میان این طیف قرار دارند. اگر به آدمهای اطرافمان دقیق نگاه کنیم، کم و بیش چنین تغییراتی را در آنها تشخیص میدهیم و میفهمیم در آن لحظه کجای طیف هستند.
برگردیم به موضوع خودمان. من یقین دارم با من همعقیدهاید که آدمها را نمیشود سیاه و سفید دید و یک قضاوت کلی دربارهی آنها داشت. مطمئنا هیچ کس نمیگوید همهی آدمهای محرم در طریق فنا فیالله قدم برمیدارند. یا همه به دنبال تفاخر و خودنماییاند. این آدمها طیف وسیعی از تفاوت نگاه و رفتار دارند و متناسب با نگاه و بینششان رفتاری از خود بروز میدهند. حتی یک آدم در موقعیتی خوب و در موقعیتی بد عمل میکند.
بیایید دوباره آقای الف را ببینیم: در لحظه ای خاص بر اثر شرایط محیطی در جایگاهی قرار میگیرد که به مقام توبه میرسد و فردای همانروز در شرایطی خاص به سطحی میرسد که حاضر است دندانهای آقای ب را خرد کند تا هیئت خودش زودتر به حسینیه برود و برای امام حسین عزاداری کند.(میبینید گاهی چه تناقضهای ظریفی در آدمها به وجود میآید؟)
شاید اگر در موقعیتی دیگر مثل یک عروسی آقای الف(یا ب) را ببینید از رفتار و کردارش تعجب کنید ولی مطمئنم همین آقا را میشود در شرایطی مثل سیل و زلزله دید که چهطور همهچیزش را فدای همنوعش میکند. حرف من این است که باید آدمها را درست نگاه کرد و درست تحلیل کرد. جامعه از تکتک همین آدمها شکل میگیرد و کسی که آدمها را قطبی ببیند نمیتواند قضاوت درستی دربارهی جامعه و نیازهایش داشته باشد. به نظر من جامعه به دلیل نیازی روحی و روانی که به اجتماعاتی مثل محرم دارد، سعی در حفظ و شکوهمند کردن آنها دارد. باید به میان جامعه رفت و از نزدیک لمسش کرد.
۸۹/۰۹/۲۲
کمش عزیز چند سال پیش من در یک نشریه داخلی مطلبی در مورد مداحان کاسب پیشه نوشتم و گفتم بهتر است جوانان را با اندیشه عاشورا اشنا کنید و جلوی این زرق و برق ها را بگیرید...مخاطب من افرادی خاص بود که گویا به شدت از این مقاله به خشم امدند.کار به جایی رسید که چند معلوم الحال علیه من شب نامه پخش کردند و پس از ان برخی اقایان هم مرا و هم اعضای خانواده ام را برای مقاله تحت فشار روحی قرار دادند.من هرگز این افراد را نخواهم بخشید و اگر روزی قرار شد عدالت خواهی شود بنده عامل اصلی قضیه را به پای میز محکمه خواهم کشاند...ان زمان بنده متهم شدم که مانند سلمان رشدی می اندیشم و قصد دارم بقیه را بفریبم.به برخی روحانیون پیام فرستادند که مهدی رفعتی ضد امام حسین و اسلام است.پیام را یکی از روحانیون شهر به گوشم رساند گفتم به انها بگویید. من نه با اسلام عداوتی دارم و نه با عاشورا منتها حسین من با حسین شما تفاوتش از زمین است تا آسمان...این قضایا گذشت و آش انقدر شور شد که خود متولیان بخشنامه صادر کردند که نوحه خوانها عاشورا را تحریف نکنند و بدعت های نو توسط برخی سوگواران ایجاد نگردد.تمثال ها جمع شود و نیز علم ها...امروز شنیدم هیات های عزاداری برای دخالت دولت در امور سوگواری مردم از خود واکنش تند نشان داده اند و موجب چند برخورد نیز شده است...البته دولتی کردن مراسم سوگواری تنها بخشی از قضیه است. در این سالها روز به روز بر زرق و برق چنین مراسم هایی افزوده شد.ظواهر جای خودش را به معنویت ها داد.قصه به انجا رسید که چند سال پیش در خوانسار مردم رو در روی یکدیگر قرار گرفتند و در میدان اصلی شهر برای مسائل سطحی و شرم اور به جان هم افتادند...