تعزیه
بعد از چندین و چند سال، توفیق رفیق راه شد و یه رفیق شفیق دو دستی بلندم کرد و گذاشت وسط حسینهی قوجون. دستش درد نکنه که مایه خیر شد. من همیشه دوست داشتم دوباره برم و غرق تعزیه شم اما خب همانگونه که افتد و دانی تنبلی نمیذاشت.
خلاصه یه گوشه گیر آوردیم برای نشستن و شروع کردیم به تعزیه دیدن. باورم نمیشد یه همچین جمعیت زیادی برند تعزیه. شگفتزده شدم. واقعا خوشحال شدم که هنوز این سنت کهن زنده و سرپاست؛ تعزیهخونها خیلی جدی کار میکردند و مردم هم خیلی جدی تماشا میکردند. برو و بیایی به راه بود.... امیدوارم متولیان این کار فرهنگی عالی در ادامه راهشون موفق باشند.
وظیفه خودم میدونم به سهم خودم به هر چه بهتر برگزار شدن این آیین دینی کمک کنم و به همین دلیل اشکالاتی که به ذهنم رسید رو اینجا بیان میکنم. البته من متخصص این موضوع نیستم و صرفا به عنوان یه بیننده عادی نظر میدم و چه بسا انتقادم وارد هم نباشه:
اولین چیزی که توی ذوق میزد کیفیت بد صدا بود. من تقریبا چیزی از دیالوگها و اشعار متوجه نشدم. حتی با گذشت دقایقی سرم شروع کرد به درد و اونقدر این درد زیاد شد که نتونستم تا آخر بمونم.
دومین مسئله مهم، نورپردازی بود. اولا به نظر نمیاومد نورافکنهایی که بالای سن دیدم مخصوص این کار باشند(ظاهرا از همین نورافکنهای معمولی بودند). ثانیا نورشون تو چشم بود و آزاردهنده و ثالثا صحنهپردازی سن رو هم خراب کرده بودند. کاش میشد با محصور کردن بالای سن اونها رو از دید تماشاچی پنهان میکردند.
مسئله بعد کثیفی ظاهری حسینیه بود. دیوارها و سقف کثیف و نامرتب بودند و ستونهای فلزی هم همون ضدزنگ سالها قبل رو داشتند. کاش دست کم یه گچ ساده روی آجرها بکشند که ظاهر امر هم خوب بشه.
تو اجرا هم سه نکته به ذهنم رسید:
اول اسب سواری ناشیانه سوارکاران بود. اونچه که از اسبسواری جنگجویان تو فیلمها دیده بودم با این اسبسواری ابتدایی همخوانی نداشت. جنگجویان اسبسوار معمولا پرابهت و مسلط به اسب هستند اما اسبسواران تعزیه نه تنها ابهتی نداشتند بلکه ناشیانه به زین چسبیده بودند و تمام تلاششون بر این بود که از اسب نیفتند و یا با هم برخورد نکنند.
نکته بعد اینکه ما عباس(ع) رو به علمداری لشکر امام حسین(ع) میشناسیم و در جنگهای قدیم هم علم لشکر بسیار مهم بوده و قاعدتا باید بزرگ و پرابهت بوده باشه. علمی که دست عباس دیدم یه پرچم سهگوش کوچیک بود که سر یه چوب کوتاه بسته بودند و مساحتش به یک متر مربع هم نمیرسید.
و نکته بعد هم اینکه گاهی تو اجرای تعزیه دخالتهایی دیدم که به نوعی اهمیت ندادن به تماشاچی بود. مثلا وسط اجرا، یه آدم کت شلواری میاومد تو میدون و پر کلاه عباس رو درست میکرد یا امام حسین به کنار سن میاومد و پیالهای آب میخورد. به نظرم اینها باعث میشه حس تماشاچی خراب بشه و اون تاثیری که لازمه رو نگیره.
البته این حرفها به معنی نادیده گرفتن زحمات دستاندرکاران نیست. به نظرم همینکه تونستند تو این شرایط و با این همه مشکل و هزینه، تعزیه رو زنده نگه دارند کار بسیار بزرگی کردند. خصوصا این که نظم حاکم بر مراسم بینظیر بود. تمام دستاندرکاران و مجریان برنامه بسیار متین و مودب و موقر بودند. از سربازان و کادر نیروی انتظامی گرفته تا هدایتکنندگان و راهنماهای مراسم.
دست همشون درد نکنه...