اصل مطلب
نازنینی رخ در نقاب مستوری نهان داشته، که خاطر حقیر را اقل تردیدی در صداقت و فتوتش خطور نکند، از سر لطف، انذار فرمودهاند که فلانی! چنین سادهگویی و سهلنویسی، سهلاندیشان را سزات و زیبندهی چون تو بلنداندیشی نیست. حیف این -به زعم او- در سفتن و مغز معانی غامض به آینه کلام آوردن نیست که به عوامی محرر گردانی و مردمان را از نازکی کلام محروم داری؟ حیف چنین حکمت بلندی نیست که به چنین خامهی سهلی بر حریر صفحه مضبوط گردانی؟ حیف نیست ادب طبع فروگذاشته و این کهن میراث سترگ این سرزمین به هیچ انگاشته و تقدس مکتوب رها کردهای؟ حیف نیست تویی که در هر چاهی سری فرو برده و نقبی به نقایبش افزودهای، نیمنگاهی به میراث ادب مکتوب این سرزمین نداشته و چراغی پرتوافکن صفحاتت فراچنگ نیاوردهای؟... حیف نیست...
ضمن تشکر از لطف اغراقآمیز و نصیحت دلسوزانهت عرض میکنم که نه عزیز دل برادر، حیف نیست.
حیف اینه که در زمان خودمون زندگی نکنیم. حیف اینه که اجازه ندیم در درونمون زمان بگذره و با همون زمان تنظیمی اول خلقتمون زندگی کنیم. حیف اینه که از گذشته یه باغ زیبا و دلانگیز بسازیم و با خاطرهش تخدیر شیم. حیف اینه که فرزند زمان و شرایط خودمون نباشیم...
دوست من، من هم زمانی رو به تفحص در ادبیات غنی سرزمینم گذروندم و لذتها بردم. و اتفاقا هنوز هم گاهی که لطیفهای از لطایف زیبای میراث معنوی کشورم میبینم سرمست میشم.
دوست من، من هم بلدم به زبان پرتکلف عصر قاجار بنویسم (نمونهش پاراگراف اول پست که بدون مراجعه به هیچ منبعی نوشتم) من هم میتونم یه حرف ساده رو تو هزار و یک زرق و برق کلامی بیفایده بپیچم و خواننده رو مرعوب نثر کنم، طوری که خیال کنه با یه آدم واقعا باسواد طرفه(چه قدر بده که هنوز تو این سرزمین خیلیها سواد رو با کلام متکلف اشتباه میگیرند).
و دوست من، من هم میتونم به جای پرداختن به جان کلام، ظاهر کلام رو آرایش بدم تا معلم انشای صد سال پیش بگه به به چه نثری...
...
اما امروز قرن بیست و یکمه! زمان قاجار سپری شده و زبان اون زمان ضمن داشتن حرمت، دیگه منسوخه. دیگه خواننده -اگر دانا و معتمد به نفس باشه- مقهور پیچشها و نرم و نازکی کلمه نمیشه. دیگه خواننده فرصت نداره چند صفحه زرق و برق کلامی نشخوار کنه تا مختصری حرف دستگیرش بشه.
عصر عصر سرعت انتقاله، عصر اصل مطلبه، عصر تفکر خالصه بی هیچ افزودنی مجاز و غیرمجاز. چه فایده داره که برای گفتن یه حرف، سادگی رو کنار بذاریم و پیچیدگی به نثر بدیم؟ چه دلیلی داره خواننده رو درگیر یه سری کلمه و ترکیب دستمالی شده چند صد ساله کنیم؟ فکر میکنید اگر همین الآن فردوسی و حافظ و سعدی زنده بودند به همین زبانی حرف میزدند که تو کتابهاشون هست؟ نه؛ به نظر من اگر متفکران و بزرگان تاریخ ادبیات و تفکر این سرزمین امروز کنار ما بودند قطعا سایت داشتند و تو هر پستشون به زبان امروز حرف میزدند و به خواننده از بالا نگاه نمیکردند....
...
و صد البته منظورم این نیست که کسی از این زرق و برقها لذت نبره. آدمها مختلفند و علایقشون هم متفاوت. و خوشبختانه مملکت ما هم پره از نوشتهها و کتابهایی که زرق و برق ادبیشون چشم رو خیره میکنه. اما من کمش نه حوصله خوندن چنین متونی رو دارم و نه انتظار چنین حوصلهای از دوستانم. بنابراین خواهش میکنم اجازه بدید ته چاه خودم به زبونی که احساس میکنم ارتباط بهتری برقرار میکنه حرف بزنم. برای من اصل حرف از همه چیز مهمتره...
زت زیاد