درباره جهل مرکب
بارها و بارها برای من پیش اومده در مورد موضوعی اطمینان داشتم اما بعدتر متوجه شدم اطمینانم غلط بوده. بارها پیش اومده با دوستی درباره موضوعی حرف زدم و سفت هم از موضعم دفاع کردم اما بعدها فهمیدم در اون زمان خیلی خام فکر میکردم. فهمیدم نظری که داشتم کاملا غلط و بیمبنا بوده. فهمیدم دلیل اطمینانم دلیل سستی بوده.
حرف زدن از جهل مرکب و توصیه به دوریگزینی ازش، خیلی خیلی راحتتر از عمل کردن بهشه. کسی که تو جهل مرکبه، خودش نمیدونه جاهله. من اگر بدونم که نمیدونم، احتمالا ساکت میشینم و اظهار نظر نمیکنم. مشکل وقتی شروع میشه که خیال میکنممیدونم. و وقتی حاد میشه که مطمئنم میدونم.
...
به نظرم یکی از دلایل این اطمینانهای بیاساس، اعتماد به نفس بیمبناست؛ اعتماد به نفسی که ناشی از دانستن نیست بلکه ناشی از خودبزرگبینیه. اینکه ما برای خودمون شانی تعریف میکنیم که مقتضای اون شان اظهار نظر در مورد همه مسایله. از خودمون یه مرجعیت ارائه میدیم و اطرافیان رو به این باور میرسونیم که نظر ما در مورد همه مسایل قابل توجهه حتی اگر برای اون نظر بررسیای نکرده باشیم.
حتی گاهی امر بر خودمون هم مشتبه میشه. در درون خودمون فکر میکنیم عقل و فهم ما اونقدر زیاده که میتونیم تو هر موضوعی نظر بدیم. فکر میکنیم به خاطر شونصدتا کتاب و مقالهای که خوندیم یا به خاطر حضور دکتر فلانی و پرفسور فلانی تو جلسه دفاعیمون و یا درک محضر فلان مقام مملکتی و بهمان رییس سازمان و یا مورد تفقد قرار گرفتن توسط فلان عارف معروف و بهمان سالک برجسته، درک و فهممون بیش از اکبرآقا بقال و ممدآقا قصابه. و خب کسی که امر برش مشتبه بشه و به اشتباه خیال کنه کسیه، خیلی طبیعیه که احساس کنه تو هر موضوعی میتونه نظر بده. اینطور وقتا خیلی معتمدبهنفسانه به خودمون میگیم :"خب به هر حال من صد و خوردهای واحد پاس کردم، نمیشه که نظرم درباره جامعه در حد اصغرآقا نونوا باشه".
اما هست. نظر ما درباره مسایلی که نمیدونیم و در موردش تحقیق نکردیم تفاوت چندانی با آدمای دانشگاه ندیده و پیج فیسبوک نداشته نداره. باید کم کم بپذیریم دانستن راه و روش مخصوص به خودش رو داره و ربطی به درس خوندن و آیکیو نداره. در واقع از اینجا میپرم رو پله دوم:
به نظر من دلیل بعدی افتادن تو این دام اینه که خیال میکنیم درک و فهم برای اظهار نظر در مورد همه مسایل کافیه.
من فرض میگیرم که قدرت استنباط و فهم و آیکیوی ما بالاتر از اوس ممد بنا. اما آیا برای شناخت و اظهار نظر در مورد پدیدهها همین کافیه؟ آیا به صرف قدرت فهم و استنباط بالا میتونیم درباره هر موضوعی نظر داشته باشیم؟ آیا برای شناخت پدیدهها، توانایی فهم و استنباط کافیه؟
به نظر من اصلا کافی نیست. برای شناخت موضوعات مختلف و به تبعش اظهار نظر در موردشون باید دربارهشون تحقیق کنیم. باید بررسی کنیم و با استفاده از توانایی استنباط و استدلالمون زوایای مختلفش رو بفهمیم و بعد از اونکه به اندازه کافی در مورد موضوع مطالعه کردیم، میتونیم در موردش نظر بدیم. تازه موقع اظهار نظر هم باید اصل عدم قطعیت رو در نظر داشته باشیم و همیشه احتمال اصلاح نظرمون رو مورد توجه قرار بدیم.
یه چیز دیگه هم اینکه به هیچ وجه تحقیق و بررسی رو صرفا خوندن یکی دو مقاله درباره موضوع ندونیم. برای رسیدن به نظر صحیح حتما باید روشمند و علمی عمل کنیم. فهمی که از این کانال نگذشته باشه قابل اطمینان نیست.
...
و صلی الله علی محمد و آله....
تکبیر...