ـــــــــکُمِـشـــــــــــــــــــــــــــ

ـــــــــکُمِـشـــــــــــــــــــــــــــ

بایگانی

مردسالاری

۱۸ اسفند ۱۳۹۰
ایمیل وارده:

پسر در حال دویدن:
زارت (صدای زمین خوردن به دلیل رفتن پا در یک گودال کوچک)
رفیق پسر: اوه اوه شاسکول چت شد؟ خاک بر سرت آبرومونو بردی الاغ، پاشو گمشو... شپلخ(صدای پس‌گردنی)
یک مرد رهگذربا لحنی طلبکارانه: پسر جون چت شد؟ حالت خوبه؟ مگه چیزی مصرف کردی!؟
یک خانوم جوان رهگذر: ایش پسره‌ی دست و پا چلفتی خنگ

...

دختر در حال راه رفتن:
دوفسک (زمین خوردن به دلیل نقص فنی در قسمت پاشنه کفش)
رفیق دختر: آخ جیگرم خوبی؟ فدات شم! الهی بمیرم! چی شدی تو یه هو!؟ وااااااااااای
یک مرد رهگذر با مهربانی: دخترم خوبی؟ فشارت افتاده؟ پاشو برسونمت دکتری جایی
یک پسر رهگذر: ای وای خانوم حالتون خوبه؟ من ماشینم همین‌جا پارکه یه لحظه وایسین برسونمتون؛ با این وضع که دیگه نمیتونین پیاده برین!




۹۰/۱۲/۱۸
ــ ـکمشـــ

نظرات  (۲۰)

۱۸ اسفند ۹۰ ، ۱۹:۰۵ مهدی حاجی زکی
اینی که گفتی کجاش مرد سالاری بود اخوی؟
این که آدم بخوره زمین و یکی هم با پا بزاره روسرش که نشد مرد سالاری !!
مرد سالاری یعنی این :
(صدای زنگ)
کیه؟
منم
منم اسم جدیدته ؟
بیا واکن زن مردم از سرما
گوشت خریدی
وای ...یادم رفت !!!
گیجی مگه برو تا نخریدی بر نگرد ...
زن تو رو به جان هرکی می پرستی درو واکن بزار لااقل یه دسشوئی برم الان خودمو خیس می کنم !!
دیشب که خونه مامان جونت بلبل زبون شده بودی بهش می گفتی پوشکت کنه !!!
(ذارت ...صدای آیفون)
...................................
سکانس دوم
(صدای زنگ)
کیه ؟
وا کن
سلام آقا خوش اومدین خسته نباشید
این جفنگیات چیه ؟ واکن درو جلو مردم خوبیت نداره ...
( زن با عجله خودش رو می رسونه جلوی در)
آقا گوشت نخریدین؟
نه یادم رفت !!
فدای سرتون اقا شب مادرم اینا می خواستن بیان تخم مرغ داریم تو خونه یه خورده گوجه هم از اعظم خانوم می گیرم املت درست می کنم
باز این ننت اینا که خودشونو تلپ کردن اینجا!!
آقا به خدا شرمندتونم پارسال که اومدن تا حالا مهیار رو ندیدن دلشون براش تنگ شده بود ...
خیلی خوب حالا نمی خواد انقد صغری کبری بچینی سفره رو بنداز ...
و این داستان به واقعیت نزدیک تر است ...حداقل برای ما ...

پاسخ:
اما این داستان دقیقا نشون دهنده مردسالاری هست حالا صبر کن ببینیم نظر بقیه چیه.
۱۸ اسفند ۹۰ ، ۱۹:۰۸ مهدی حاجی زکی

این از کامنت قبلی جا مونده بود ...

پاسخ:
شیطونه دژو بوقققققق
خدا وکیلی من تعجبم این مهدی چرا به دنیا اومد و حالا که اومد چرا اینقدر دیر آمد؟اصلا کمپانی نمکه. بترکه الهی... نظری ندارم!!

پاسخ:
والا منم تعجبم. آدم گاهی به خانمش و ابوالفضل حسودیش میشه!
۱۹ اسفند ۹۰ ، ۰۴:۳۹ محمدمهدی طریقت
بها راست و گُل

بهار است وگُل ، ساقی گُلعذار
بده جامی از آن مِـی خوشگوار
ســبو ئی بیاور گــریزی بـِریــز
شـــرابی پیاپی به پیمانه ریز
لبی تر کنم من در ین بوستان
سپا هان سرایم ز هندو ستان
جدائی فِــکند ست ما را زپای
کزین انجمن وصل ماند بجای
مغنی بخوان نغمه ای دلپسند
که غم برگشــاید ِز هَر دردمند
به وَجـد آورد انجمن را ز غم
نوائی بخوان تا شوم زیر و بـَم
بده جا می از جـام جـا نا نه ام
نگهــدار پیمــان و پیما نه ام
بهار وخزان طی شود هوشیار
دَمی با «طریقت»غنیمت شمار


این دوستان من همه جا قبل از من رسیدند
ومن بی خبرم آقا خسرو - مهدی حاجی زکی رو میگم

پاسخ:
جناب طریقت درباره پست نظری ندادید!
کمش جان نکنه دیشب فیلم تصفیه حسابو دیدید ی جو گیر شدی ؟

پاسخ:
نه ندیدم. من همیشه چنین جوهایی دارم!
...این ایمیل برام تداعی شد ربطش رو نمیدونم !ولی خیلی جالبه فرایندپیری:
چند دوست قدیمی که همگی ٤٠ سال سن داشتند می‌خواستند باهم قرار بگذارند که شام را با همدیگر صرف کنند و پس از بررسی رستوران‌های مختلف سرانجام باهم توافق کردند که به رستوران چشم‌انداز بروند زیرا خدمتکاران خوشگلی دارد. ١٠ سال بعد که همگی ٥٠ ساله شده بودند دوباره تصمیم گرفتند که شام را با همدیگر صرف کنند. و پس از بررسی رستوران‌های مختلف، سرانجام توافق کردند که به رستوران چشم‌انداز بروند زیرا غذای خیلی خوبی دارد. ١٠ سال بعد در سن ٦٠ سالگی، دوباره تصمیم به صرف شام با همدیگر گرفتند و سرانجام توافق کردند که به رستوران چشم‌انداز بروند زیرا محیط آرام و بی‌ سر و صدایی دارد. ١٠ سال بعد در سن ٧٠ سالگی، دوباره تصمیم گرفتند که شام را با هم بخورند و سرانجام پس از بررسی رستوران‌های مختلف تصمیم گرفتند که به رستوران چشم‌انداز بروند زیرا هم آسانسور دارد و هم راه مخصوص برای حرکت صندلی چرخدار. و بالاخره ١٠ سال بعد که همگی ٨٠ ساله شده بودند یکبار دیگر تصمیم گرفتند که شام را با همدیگر صرف کنند و پس از بررسی رستوران‌های مختلف سرانجام توافق کردند که به رستوران چشم‌انداز بروند زیرا تا به حال آنجا نرفته‌اند!ربطش با شما بزرگوار...بدرود

سلام

مردی به ریش و سبیل و ادای آدمای بامعرفت درآوردن نیست

مردی به یک رنگی و معرفت آدماست

هرچند طرف ..................

۱۹ اسفند ۹۰ ، ۱۹:۰۵ مهدی حاجی زکی
با حرف حامد موافقم ...

پاسخ:
منم موافقم...
سلام
کمش و کپی پیست؟!
آآآآآآی مهدی حاجی زکی کجایی که کمشمون از دست رفت؟
تیتتر درشت روزنامه ها:
کمش با کمبود سوژه روبرو شد!
کمش کپی پیست کرد!
آیا این پایان راه کمش است؟
کمش را چه می شود؟
وبلاگستان خوانسار در بهت و حیرت.
کمش باید پاسخگوی مخاطبین باشد.
جامعه وبلاگ نویسان خوانساری سه روز عزای عمومی اعلام کرد.
خواسته مخاطبین: کمش کمش حیا کن، کپی پیستو رها کن.
...
(یک نشریه زرد):کمش تکذیب کرد، من کپی پیست نکردم. مدارکش موجود است!

تا بوده همین بوده و تا هست چنین خواهد بود، شاید مربوط به خلقت باشد.
والا تا حالا که ما هرچی دیدیم تو زمستونهای یخی خونسار افتادیم زمین از دوست ورهگذر هرهر به طرف میخندند و متلک بارش می کنند !!!!!! حالا دخترو پسرش فرقی نداره
والا
این دورا چیشیبو وانویسه! اگه بو جی خوسار نی عمرا
پره حاشا نکر من تا حلا ویش 20پسا دامبی دیرکفتان ، جز اینکه آدم ریش خنجی کرنده کارتر ندارنده!
پیره خا دوژو اوی شصتت پا نشو مین دیمت
رفیقم جی اندی ادخندو که خوژجی گارامبی دیرکو...
آقام جی فریادکرو، اوی حتما باید تابلو گنه مین خیابونه! از فردا داژنده دت فلانی چندی جلفو مین خیابونه دیرکفت!
باز هم نمیتونم وارد قسمت مدیریت نظرات وبلاگ بشم پس همینجا جواب میدم:

به شهرام:
اولا که من کپی پیست نکردم و مدارکشم موجوده:
اگر اون ایمیل رو دیده باشی میبینی که با انتخاب تیتر و تغییراتی که تو متن دادم معنای متبادر به ذهن رو کاملا عوض کردم. اون ایمیل در مظلوم نمایی آقایونه اما پست من در حمایت از خانم‌هاست.
ثانیا به اون گندگی نوشتم ایمیل وارده یعنی گفتم اصل کار مال خودم نیست. پس دزدی نکردم.
بنابراین نتیجه میگیریم وبلاگ من از ابتدای خلقت تا کنون پاکدست ترین وبلاگ عالم هستی بوده. هر کس هم خلاف اینو بگخ خودش دزد و قاچاقچیه!

به علی: اما به نظر من تربیتی و فرهنگیه

به صدف: جدی؟ اما فکر کنم افتادن دختر بیشتر ترحم انگیز باشه تا افتادن پسر

به هیچکس: والا چه عرض کران!؟ یعنی داژدین مردا خوسار مردسالار ننده!؟ این خیلی خبو.
۲۰ اسفند ۹۰ ، ۲۰:۳۱ خوشنویسان خوانسار
سلام
با معرفی جوانترین خوشنویس خوانساری به روزم .

پاسخ:
وقتی به روز میشید به صدر جدول این بغل میرسید و فورا میخونمتون.
در واقع مفهوم مخالف مرد سالاری یعنی زن سالاری رو نشون میده درسته

پاسخ:
دقیقا مردسالاری رو نشون میده.
جوابمو زود بده مشتری بشیم

اووووی کمش دزد، قاچاقچی، این کارا از تو بعیده.
حالا اگه یکی مثل مدیر وبلاگ بووووق این کارو بکنه ازش انتظاری نیست.
ولی شما دیگه چرا؟
خب بابا جون ذهنت نم کشیده مگه مجبوری آپ کنی؟

بیخودی هم سعی نکن کارتو توجیه کنی.
می گم کپی پیست کردی بگو چشم.
دوباره نرو رو مخ من.
شب عیدی بی پولم، اعصاب معصاب ندارما... .
در ضمن این چه بازیه جدیداَ راه انداختی؟
یعنی چه که جواب کامنتا رو کیلویی و درهم می دی؟ هان؟

پاسخ:
پاشو پاشو گمشو از این خونه برو و تا ترک نکردی برنگرد. لیاقت همین چاکنا و دزدا و معتادان. هری
آقا اجازه:


به روز شدم


منتظر حضور جناب عالی هستم



دعوتید به شعر خوانی

پاسخ:
کجا بیام؟ آدرسی چیزی!
نه
مخالفم
همیشه ترحم هست(حداقل برای من که در حال مرگم!) و خنده
ولی لطفی در کار نیست
زمین خوردن و مورد خنده واقع شدن که هیچ ؛ یک بار موتور بهم زد و به طرز وحشتناکی چند متر پرت شدم...
هیچ کس(حتی همراهام) تا یه مدت طولانی(حداقل در نظر من) نزدیکم هم نیومدند.
"دنیای واقعی با این تئوری های-صرفا- سرگرم کننده بسیار فاصله داره" کمش عزیز.

پاسخ:
امروزه هنوز مردسالاری هست اما لطف خیلی کمتر از سابق شده.
این پسرا هیچوقت دست از هیزی برنمیدارن. املاش درسته؟

پاسخ:
کاملا درسته

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی