ـــــــــکُمِـشـــــــــــــــــــــــــــ

ـــــــــکُمِـشـــــــــــــــــــــــــــ

بایگانی

جوالدوز، سوزن!

۱۱ ارديبهشت ۱۳۹۱

چند سال پیش می‌خواستم تو یکی از بانک‌ها حساب جاری باز کنم. رفتم مقابل باجه و به مسئول مربوطه گفتم من یه حساب جاری نیاز دارم. یه نگاه عاقل اندر سفیهی بهم کرد و با چشماش گفت: آخه سفیه، قیافه‌ت به این حرفا می‌خوره؟ آخه کل هیکلت چند می‌ارزه که دسته چک می‌خوای؟ و با زبونش هم همین جملات رو به بیانی دیگه گفت و در خروجی رو نشون داد.
خب حالا رو نگاه نکنید که بی‌عقل شدم و درباره فحشای بچه‌گونه(!) و سریال‌های آبدوغ خیاری(!) حرف می‌زنم؛ اون موقع‌ها برای خودم کسی بودم و این برخورد اصلا برام قابل هضم نبود. هی فکر کردم آخه چرا باهام این‌طور برخورد کرد؟ و آن‌چه یافت می‌نکردم همانا دلیل بود!
اما بیشتر که فکر کردم فهمیدم مشکل کجاست. مشکل ذهنیت اون کارمند بود. اون کارمند خیال می‌کرد آدم‌های متشخص و پولمند قاعدتا کت‌شلواری و اطو کشیده هستند و لباس اون روز من از این جین‌های اسپرت مزلف بود. فلذا چند روز بعد با کت‌شلوار هاکوپیان و کیف چرمی قهوه‌ای و موی تربانتین زده و ادکلن دانهیل رفتم خدمت رییس همون شعبه و حساب جاری خواستم.
ایشان تمام قد مقابلم ایستاد و به همون کارمند گرامی دستور داد به حضور من شرفیاب بشه و فرم‌ها رو بیاره و مدارکم رو بگیره و وقتی جواب استعلام بانک مرکزی رسید دسته چک رو آماده کنه و خودش بهم زنگ بزنه تا بیام و دسته چکم رو بگیرم و فرمود: ببخشیبد دسته چکتون چندبرگی باشه؟
خب اگه خیال می‌کنید دلم خنک شد سخت در اشتباهید چون گریم گرفت از این ذهنیت‌گرایی مفرط. واقعا نهمین لباس زیبا چیه؟ کت و شلوار؟...
از اینا بگذریم؛ یه جوالدوز بود به جامعه. حالا اگر ناراحت نمی‌شید یه سوزن هم به خودمون بزنم:

خب من الآن خیلی در عجبم! می‌تونید قیافه‌ی منو به صورت یه علامت تعجب برعکس تصور کنید که نقطه‌ش سرمه! چرا؟ دلیل دارم: من واقعا الآن نمی‌فهمم ما این‌جا برای چی دور هم جمع شدیم؟ برای چی می‌نویسیم؟ برای چی می‌خونیم؟ چه قدر در نوشتن و خوندن مطالب دقت می‌کنیم؟ هدفمون از نظر دادن چیه؟...


حرف اصلی پست قبل چهار چیز بود که خواستم به بهانه یادی از سریال‌های کره‌ای مطرح کنم:

1 - اما عجیب است که چیز دیگری از آن یادم نیست به جز قیافه معصوم و مظلوم  و کاردان یانگوم؛ چیزی که ظاهرا تصویر ذهنی مرد شرقی از زن ایده‌آل است! شاید هم تمام مردها...

2 - تا وقتی که جومونگ حاکم شد و گوگوریوی خودش را ساخت. اصلا این برایم شد ایده زندگی: ساختن گوگوریوی شخصی...

3 - از قیافه و منش آن زن همه کاره خوشم نمی‌آمد. مغرور، خشن و وحشتناک! شاید این هم برگردد به تنفر و یا ترس تاریخی ما مردان از زنان مستقل و همه‌کاره و بی‌نیاز از مرد!


4 - یادم هست هفت هشت سال پیش که خواستم آرشیو کامل مهرم را دور بریزم چند قسمت را بریدم و نگه داشتم. یکی از آن قسمت‌ها ستون احمدجو بود؛ که آن را هم بعدتر دور ریختم و آرشیو را تعطیل...

 و حرف فرعی پست هم این بود که خوبه سعی کنیم از هر چیز پیش پا افتاده و نازلی مثل سریال‌های فیلم‌فارسی‌گونه کره‌ای هم لذت ببریم و همیشه به دنبال افزایش دانستگی و اعتباریاتمون نباشیم؛ زندگی شامل لذات پیش‌پا افتاده هم هست.

اما از کامنت‌ها فهمیدم که کسی به این نکات توجه نکرده یا لااقل بروز نداده. حتی دوست عزیزی که در حسن نیتش تردید ندارم کامنت خصوصی داده که کمش جان شان تو در وبلاگستان اجل از این حرف‌های نازله، ما بیش از این‌ها روی تو حساب می‌کنیم،  قدر خودتو بدون!
شاید حق با شماست و من خوب ننوشتم. شاید زمینه مناسبی انتخاب نکردم. شاید بگید چه‌طور می‌شه از دل چارتا سریال آب‌دوغ‌خیاری، حرف‌های گنده گنده درآورد؟ اما به نظر شما این قضیه‌ی همون لباس اسپرت مزلف و کت شلوار نیست؟ این‌جا نهمین لباس زیبا چیه؟...

فکر می‌کنم ما خونساری‌ها، بیش از اون‌که به عقل و فکر آدم‌ها اهمیت بدیم، به ظاهر و نوع ادبیات کلامشون توجه داریم. هر چه قلنبه و سلنبه‌تر داناتر. در مکتوبات و مسموعات و مبصورات هم به مستقیم‌گویی و مستقیم‌شنوی عادت داریم! برای همین معمولا عصاقورت داده و پند‌شنو و پند‌گو هستیم و کسی رو که ظاهر درستی نداشته باشه و یا کلامش ادیبانه نباشه داخل آدم حساب نمی‌کنیم و فورا بهش برچسب می‌زنیم: سُبُک، جلف، مزلف.
...
شاید هم چیز دیگری باید نوشت...



۹۱/۰۲/۱۱
ــ ـکمشـــ

نظرات  (۲۰)

عرض ارادت برمیگردم پست های طولانی این مشکلات رو هم داره فقط خواستم حاضری زده باشم و به قول بعضی از رفقاتون بگم اول

اولین جیزی که به سراغم اومد بعد از خوندن این پست این بود که دلیل نیست هر چیزی که ما می نویسیم مورد خوشایند همه خوانندگان وبلاگمون باشه که بعد بخواهیم توجیه کنیم که چرا آنرا نوشتیم.
و دیگر برداشت ها
-از تعریف فیلم سینایی هدفی دستگیر نمی شه اگه نویسنده اون را در لفافه بگه.
- دست شما درد نکنه که اینهمه وبلاگنویس فهیم رو با اون آقای بانکی در یک مقام قرار دادید چون با شما موافق نبودند.
- من قضیه این داستان شما را به انتقادتون از بچه ها نتونستم ربط بدهم.
- در اینکه نوشته هایتان تغییر کرده که شکی نیست. پس این را هم بپذیرید که خوانندگان هم حق دارند روی این تغییرات شما نظر بدهند حالا چه هدف شما والی تعالی باشه و چه هدفی از نوشتن نداشته باشید.
- ما چقدر می توانیم که از فیلم های هندی و چینی و کره ای درس بگیریم که از فیلمی که برای ایران و ایرانیان در اسکار افتخار آفرید؟
-وقتی نصیحتی دستوری میشه بیشتر از اینکه اثر مثبت داشته باشه اثر منفی داره.
- خیلی حالا ناراحت نشین که چرا خوانندگانتون نگرفتند شما چی گفتین. وا کینی!

پاسخ:
-واکینی طی میکنم.
کامنتدونی شما هم که تاییدی شد!!

پاسخ:
میخواستم در این مورد خاص نظر هر کس رو جدا از تاثیر نظر دیگران بدونم. الآن آزادش کردم.
سلام
فرمایشات جنابعالی متین و صحیح
ولی عزیز جان برادر اندکی تامل وصبر می نمودید
تا بنده و شاید بقیه هم فرصت کننند در پست قبلی اتان نظر بدهند
به گمانم در ارسال پست جدید کمی عجله کردید!
به نظر بنده هنر یه انسان
لذت بردن از نعمتهایی است که پیرامونش می باشند
چه دیدن یک سریال باشد
و چه تماشای یک مرغ عشق
وچه شنیدن آلبوم رویای وصل استادحسام الدین سراج باشد
و حتی نوشیدن یک لیوان آب خنک...

پاسخ:
همین که چند نفر از جمله شما هنوز نظر نداده بودید برایم امیدوار کننده بود با این حال از نظر خودم لازم بود این بحث را مطرح کنم. ممنون از نظرتان.
سلام
برداشت من از سریالهای کره ای
بعد از اینکه یانگوم را دیدم تصمیم گرفتم دختری باشم مثل یانگوم
سخت و قوی و برای رسیدن به هدفم یکلحظه از تلاش دست برندارم اما من به خوش شانسی یانگوم نبودم افسر محافظ من مثل مینجانگو نبود و منو هل داد ته دره
از سریال جومونگ و خیلی چیزها یادگرفتم
فهمیدم نباید مثل تسو آنقدر احمق باشم که به یکی مثل جومونگ اعتماد کنم و انقدر باید برای هدفم بجنگم تا بتونم گوگوریو را بسازم
از سریال امپراطور بادها یاهمون جومونگ 2 خودمون اینو یاد گرفتم که سرنوشت هیچوقت عوض نمیشه و گاهی نشانه ها آن چیزی که ما فکر میکنیم نیستند
و اما امپراطور دریا فیلمی که عاشقش بودم خصوصا از نقش آن زن خیلی خوشم می آمد خیلی زرنگ و زبل بود
و ایسان موفق به دیدنش نشدم الان هم که کلی از قسمتهاش گذشته

پاسخ:
متاسفم که افسر محافظتون تو زرد از آب دراومد ولی فکر میکنم به تجربه‌ش می‌ارزیده. پختگی فقط از همین آزمون و خطاها به دست میاد.
سلام
خوبه اینم یه مدلشه.
مردم اول یه پست می نویسند بعداَ تو یه پست دیگه منظورشونو می گند!
ولی انصافاَ پست قبلی شما یه خیری رسوند.
اونم این بود که یادآوری کردید "پشت کوه های بلند" رو ببینیم.
سریال خوبیه ، پیگیرش هستم.
موفق باشید.

۱۲ ارديبهشت ۹۱ ، ۱۴:۲۹ مهدی حاجی زکی
سوزنت بدتر از جوالدوز ذهنم را شکافت ...
برداشتهایت از سریالها و گفته ها؛ دقیقا برداشتهایی بود که من هم داشتم ولی هیچ وقت توجهی به آنها نمی کردم
راستش رابخواهی این روزها سریال دیدن را بیشتر برای گذران اوقات می پسندیم و خیلی که فلسفی نگاهش کنیم دنبالش می کنیم تا ببینیم آخرش چه کسی کُشته می شود و چه کسی ازدواج می کند
اما اگر بشینیم و با خودمان فکر کنیم می بینیم برداشت هایی هم داشتیم ولی به قول خودت دورش ریخته ایم
شاید هم از آن برداشتها فرار می کنیم!!!
در کل ممنون که بعد از مدتها ما را به تفکر واداشتی
شاید این بچه ای که پس انداختی از آن بچه هایی بشود که برای خودش کسی می شود حیف بود که سقطش کنی
راستش دلم رای این چنین پستهایت تنگ شده بود خیلی وقت بود خبر اینچنینی از تو نبود!!!

کاملا حق با شماست. بیشتر مردم اعتقاد دارند که عقل آدما به چشم اوناست و دقیقا همینطور هست همه به جلد توجه دارند.

پاسخ:
دقیقا.
2 فصل عشقای خنده دارو خوندم!
تو فقط یه علامت تعجبی من همه فکرام علامت سوال شده!
این خیلی غم انگیزه که تمام رابطه ما بر اثر سو تفاهم هایی شکل میگیره که هیچوقت یا حداقل کمتر واقعیت داره...
خدای من اگه اصل وجود و ذات منو تو یه چیز دیگس ، چرا اینهمه باهاش غریبه ایم؟
احساس میکنم خیلی احمقانس وقتی که تصورت اینه که دیگرانو میشناسی و راحت درموردشون قضاوت می کنی! چون تازگیا به این نتیجه رسیدم که هرکسی برای خودش کلی معماست چه برسه واسه یکی دیگه...

قالبت عوض شده یه مقدار فونتهات بهم ریخته

درستش کن

در ضمن با یه عکس قدیمی

آپم

پاسخ:
دیدم.
این خصوصیاتی که بر شمردید فقط مختص خوانساریها نیست کل ایرانی ها همینجوریند. یکی از مسائلی که دوست داشتم دربارش بنویسم مسئله برند بود که اخیرا بدجوری فراگیر شده و معیاری برای ارزشگذاری آدمها شده نمیدونم چرا مسئله مارک اینقدر منو ازار میده و تازگی ها از کسانی که دربارش صحبت می کنند یه جورایی منزجر میشم

۱۳ ارديبهشت ۹۱ ، ۱۵:۳۰ مهدی حاجی زکی
حوالد به اَبلفرز اینا تایید کِر
وسگی بشتان و بومان همین گنا

پاسخ:
هلا چونو عصبانیه؟ پره اندان پکا داربه. احصاب نداره وا. اندان دلد مسر کر.
وبلاگتون این روزا منو تحویل نمیگیره البته از روزی که به مناسبت روز خوانسار تغییرش دادین!

پاسخ:
شرمنده. یه کم صبر کنید برمیگردم به قالب قبل.
سلام عمو کمش
به وبلاگ من هم سر بزنید
من فکر می کنم از اون علم های زیادی که تو وبلاگتون می نویسید
معلم باشید پس روزتون مبارک

پاسخ:
کمش یعنی چاکن و چاکن کارگر محسوب میشه میتونی روز کارگر بهم تبریک بگی عزیزم.
وقتی کودک درون فعال میشه نمیشه سرکوبش کرد و بهتره خودش رو نشون بده !!و لذا الا ن که مرور میکنم چه لذتی داره اول بودن حالا میفهمم حال دوستانی که بابش کردند!!و لذا یواشکی و اهسته که کسی متوجه نشه بفرمایید پست بعدی رو کی میذارید(عسکی از خنده بلند !!!!)

۱۴ ارديبهشت ۹۱ ، ۱۶:۳۸ عبدالجمید حقی
درود بر شما

با سرود خوانسار به مناسبت 20 اردیبهشت(روز خوانسار) آپم
src="http://night-skin.com/light/js/light07.js">

پاسخ:
منظورم کاملش بود نه این تیکه کوتاه.
چه جالب یک بزرگوار دیگه هم اینو بهم گفته!!نظر لطفتونه ممنون شما بی نظیر هستید!!!!!(عکس با مزه)

پاسخ:
خوشحالم که بین یه مشت بزرگوار زندگی می‌کنید. درسته من بی‌نظیرم. در واقع تمام انسانها بی‌نظیرند لااقل از جهت اثر انگشت!
بکار بردن عبارات مثبت در محاوره های روز مره بسیار اهمیت داره شما گفتید :متخصص در کوچه شناسی و بزرگوار دیگری گفتند: کوچه علی چی هر دو یک معنا ولی برانگیزاننده دو احساس متفاوت در شنونده !دقت کنید :بشین -بتمرگ-لطفا بشینید-.....کدوم عبارت زیباتر و دلنشین تر ؟و هم چنین است عبارت هایی که می توانیم اینگونه جایگزین نماییم:زیبا نیست به جای زشته !خوب نیست به جای بده!و الی اخر...ایده برای وب شما می فروشیم!! بخرید تورو خدا(یه عکس از آن علامت های تعجب برعکس)!عزیزی میگفت وقتی برای تسلت می گیم آخرین غمتون باشه یعنی غم کسی رو نبینید و خودتون اولین کسی باشید که می میرید!!!ولی بیان که متفاوت بشه در معنا اختلاف است از زمین تا آسمان بدرود !

پاسخ:
آخرین غمتون باشه هم جالب بود.
سلام



پاسخ:
سلام. مخلصیم

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی