این خیلی خوبه
۲ فروردين ۱۳۹۲
دیروز یه پست مفصل نوشتم. اومدم پستش کنم و برم دنبال عیدبازی. یه نگاه به آمار وبلاگ کردم دیدم بازدیدها خیلی کم شده. در حد یک چهارم روزهای عادی و این تعداد هم احتمالا مربوط به موتورهای جستجو و بازدیدهای تصادفی و سرزدنهای خودم برای آخرین به روزشدهها بوده.
خیلی خوشحال شدم! تو این دوره زمونهی ارتباطات که با یه گوشی سادهی یازده دو صفر هم میشه به اینترنت وصل شد و آنلاین بود، رفقای من یا رفتند سفر و تو دل شهرها و روستاها از دنیا لذت میبرند. یا مشغول عید و دید و بازدید و مهمونی و خالهبازی هستند. این یعنی هنوز تو دنیای واقعی زندگی میکنند و آدمای زیادی دارند که باشون بشینند و گل بگند و گل بشنفند و فرصت و حوصلهی سر زدن به نت رو نداشته باشند.
این خیلی خوبه. امیدوارم همیشه زندگیتون پر از آدمها و موقعیتهای واقعی و جذاب و دلچسب باشه و قدرشون رو هم بدونید. امیدوارم خودتون هم برای دیگران جذاب و دوستداشتنی باشید. معلوم نیست چار سال دیگه تو چه شرایطی باشیم. نکنه چار سال دیگه بیایم پست بزنیم:"هی یادش به خیر عید نود و دو رفتیم خونه فلانی و با فلانی و فلانی رفتیم تو باغ و آتیش روشن کردیم و..." و هی آه بکشیم و افسوس بخوریم.
اون چه در آینده قراره برامون نوستالژی و حسرتزا بشه، دقایق همین الآنه. سفت و محکم و جدی بهشون بچسبیم و از لحظه لحظشون لذت ببریم....
منم بلند شم برم یه چارتا دوست و فامیل ببینم و دل و قلوهای بدم و جیگر و خوشگوشتی بگیرم و پای حرف چارتا پیرمرد و پیرزن بشینم و با چارتا بچه بازی کنم. من پیرها و بچهها رو خیلی دوست دارم. حرفای پیرها و بازی با بچهها خیلی لذت بخشه و عمیق...
خیلی خوشحال شدم! تو این دوره زمونهی ارتباطات که با یه گوشی سادهی یازده دو صفر هم میشه به اینترنت وصل شد و آنلاین بود، رفقای من یا رفتند سفر و تو دل شهرها و روستاها از دنیا لذت میبرند. یا مشغول عید و دید و بازدید و مهمونی و خالهبازی هستند. این یعنی هنوز تو دنیای واقعی زندگی میکنند و آدمای زیادی دارند که باشون بشینند و گل بگند و گل بشنفند و فرصت و حوصلهی سر زدن به نت رو نداشته باشند.
این خیلی خوبه. امیدوارم همیشه زندگیتون پر از آدمها و موقعیتهای واقعی و جذاب و دلچسب باشه و قدرشون رو هم بدونید. امیدوارم خودتون هم برای دیگران جذاب و دوستداشتنی باشید. معلوم نیست چار سال دیگه تو چه شرایطی باشیم. نکنه چار سال دیگه بیایم پست بزنیم:"هی یادش به خیر عید نود و دو رفتیم خونه فلانی و با فلانی و فلانی رفتیم تو باغ و آتیش روشن کردیم و..." و هی آه بکشیم و افسوس بخوریم.
اون چه در آینده قراره برامون نوستالژی و حسرتزا بشه، دقایق همین الآنه. سفت و محکم و جدی بهشون بچسبیم و از لحظه لحظشون لذت ببریم....
منم بلند شم برم یه چارتا دوست و فامیل ببینم و دل و قلوهای بدم و جیگر و خوشگوشتی بگیرم و پای حرف چارتا پیرمرد و پیرزن بشینم و با چارتا بچه بازی کنم. من پیرها و بچهها رو خیلی دوست دارم. حرفای پیرها و بازی با بچهها خیلی لذت بخشه و عمیق...
۹۲/۰۱/۰۲
برای من که برای دومین سال نرفتم مسافرت و از طرف دیگه به شب بیداری عادت دارم، وبگردی جزو برنامههایم هست. خدا کنه این خلوتی وب ناشی از تنهایی در وقتهای دیگه نباشه که فقط عیدها برطرف بشه!