یه کار قشنگ
نذری پختن یه کار قشنگه. یه کار خیلی قشنگ. من خیلی دوستش دارم. من کاری ندارم بعضیا بهش اعتقادی ندارند. کاری ندارم به نظر بعضیا این کارا خرافاته و نمیتونه باعث برآورده شدن حاجت بشه. حتی کاری ندارم با نذری حاجتی برآورده میشه یا نمیشه. من اصل نذری پختن رو دوست دارم. و به نظرم دست به نقدترین ثمره نذری که هیچ کس نمیتونه انکارش کنه سیر شدن شکم دوست و همسایه و احتمالا چند فقیر و به تبع اون محکمتر شدن پیوندهای دوستی و همسایگی و فامیلیه. خب همین کم حاجتیه؟ به نظرتون اگر روابط ما با اطرافیانمون بهتر بشه مشکلاتمون کمتر نمیشه؟
...
بیست و هشت صفر هر سال ما هم نذری داشتیم. شلهزرد. یادمه اون دور دورا با هیزم اجاق نذری رو علم میکردیم و سختترین کارش هم با من بود: چوب جمع کردن. و لابد پدر و مادر و خواهر و برادرام هم خیال میکردند سختترین کار مال اوناست. چه میدونم شایدم بود...
یه دیگ مسی بزرگ سیاه و چند کیسه برنج و شکر و زعفرون و دارچین و... فاطمه خانوم و معصوم خانوم و مهین خانوم و مریم خانوم و مهناز خانوم و... علم شدن بساط شلهزرد. چه شولوغ بازاری میشد حیاطمون. همه در حال کار و سر و صدا...
یادمه یه درخت چهل پنجاه ساله تو حیاط بود که اجاق رو زیر اون علم میکردیم و هر چی فکر میکنم یادم نمیاد به جز همون شلهزرد سالی یه بار، چیز دیگری هم روی اون اجاق سنگی پخته باشیم. این اجاق اختصاصی شلهزرد بود.
و شیرینترین لحظه وقتی بود که شلهزرد آماده خوردن میشد. همینطور داغ داغ فوت فوت کنان میخوردم و صفا میکردم. و چه طعمی داشت این شلهزرد بادارچین...
بعد شروع میکردند ظرف گرفتن برای همسایهها. نه نه نه. نه این ظرفای یه بار مصرف مزخرف. مادرم ظرف و ظروف خونه رو میآورد و تو همونا برای همه میریخت. نمیدونم از کی این ظرفای یه بار مصرف غیربهداشتی به بهونه بهداشت وارد زندگی ما شدند؟ اصلا جهنم بهداشت، اون وقتها وقتی ظرف شلهزرد رو میدادی دست همسایه و منتظر میشدی تا ظرف رو برگردونه یه مشت نقل یا دو تا شاخه نبات و اگه تابستون بود دو تا مشت گوجه سبز تازه از درخت چیده، توش میذاشت و بهت میداد و غرق لذت میشدی...
و یه چیز دیگه هم که فهمش به سن من قد نمیداد معنی لبحندهای برادر و خواهرام بود وقتی از دختر یا پسر همسایه ظرف پر رو میگرفتند...
دختر همسایه که خوب میدونست امروز براشون شلهزرد میاد گوش میخوابوند و تا صدای زنگ رو میشنید میپرید دم در و با خجالت و لبخند ظرف شلهزرد رو از پسر همسایه میگرفت و خالیش میکرد و تمیزتر از اولش میشست و توش یه شاخه گل رز میذاشت و با لبخند و تشکر میداد دست پسر همسایه و پسر همسایه هم غرق رویا و خیال میشد و میرفت دنبال کار خودش و هر چی بهش میگفتند مال بقیه رو هم ببر هیچ توجهی نمیکرد...
دختر صاحب مجلس هم بهترین لباس و چادرش رو میپوشید و یه کاسه چینی گلقرمز برمیداشت و میرفت سر دیگ پرش میکرد و با دارچین به طرح زیبا روش میکشید و میبرد در خونه آرزوهاش و گل رزش رو خشک میکردو میذاشت کنار گل رز پارسال.... اصلا یکی از برکات این نذریا ازدواجهای بعد از اون بود. میشه گفت نذریپزون اون وقتا فیسبوک الآن بود.
...
خلاصه زمان گذشت و این رسم هم مشمول تغییرات زمان شد و اینی شد که الآن هست؛ درسته که اجاقای گازی جای هیزم و دود رو گرفتند و درسته که ظرفای یه بار مصرف پلاستیکی جای کاسه چینی گل قرمز رو گرفتند و درسته که دیگه کسی منتظر نمیمونه تا یه کاسه گل رز پس بگیره اما هنوز هم تو خونه صاحب مجلس شور و ولولهای به پا میشه و هنوز هم لذت کار جمعی افراد رو سرحال میاره و هنوز هم هر کس حاجتی داره میره سر دیگ و نیت میکنه و با چندتا صلوات دیگ رو هم میزنه و هنوز هم طرحهای دارچینی زیبایی روی شلهزرد میکشند... و هنوز هم این روزا گوشمون به زنگه تا بریم دم در و نذریمون رو بگیریم...
قبول باشه،
امیدوارم به تمام آرزوهاتون برسید...