2
علیرضا شیرازی رو تصور میکنم که با وانت میره میدون دو تا کارگر سوار میکنه و میبره سر وقت سرورها. بهشون میگه هاردها رو از طبقه سوم ببرند پایین بچینند تو وانت. یکی از کارگرا میگه اینا چی هستند؟ علیرضا با خودش میگه تا بیام توضیح بدم هارد چیه، شب شده. بهش میگه هیچی فرض کن آجرند، مرتب بچینشون تو وانت. و خودش میره یه کله پاچه بزنه به بدن....
کارگرها چند بار که بالا و پایین میرند خسته میشند و فکر میکنند چه کاریه این همه پله رو بالا و پایین بریم برای پنجاه تومن؟ اصلا کجا برای یه آجر بیمقدار اینقدر بالا و پایین میریم؟... و تصمیم میگیرند از همون بالا آجرها رو پرت کنند تو کوچه و بیاند پایین مرتب بچینند توی وانت....
قصه ما به سر رسید کلاغه به خونهش نرسید.
...
نصفه نیمه بود؟ معلوم نشد چی شد؟ نه بابا پایانباز بود؛ اوپن اند...کنی....
البته اندش همچین اوپن اوپن هم نبود؛ پایانش همین الآن مقابلتونه... یک سال مطلب پرید. کلی نظر نابود شد. لینکدونی پکید. پیوندهای روزانه سگخور شد.... که البته خود همین میتونه کنایتی به دنیای فانی باشه و حتی حرفهای معناگرایانه از توش دربیاد...
...
بیخیال... حالا مگه چه مشعشعاتی از خودمون صادر کرده بودیم که ناراحت بشیم از نابود شدنش... فرض میکنیم یه سال زبون به کام گرفته بودیم. حرفها هم که همچین نو و بینظیر نبود. کلا اونقدری حرف نو تو دنیا نمونده که سهم ما از اونها قابل توجه باشه... یه مشت حرف تکراری بود که به زبون ما بیان شده بود و بازم به ذهنمون میاد و بازم میگیمشون؛ گیرم تاریخ درج مطلب یه کم جابه جا میشه....
عصری یه خربزه خریدم گذاشتم تو یخچال. فکر کنم دیگه خنک شده. پاشم قاچ کنم با همسر و فرزندان بزنیم به بدن کیف کنیم. بفرمایید خربزه....
پ.ن:
1- من تو ریدرم تمام مطالب قبلی خودم و دوستان رو دارم. اگر بلاگفا نتونست پستهای از بین رفته رو برگردونه احتمالا مطالب خودم رو مجددا پست کنم. اگر هم دوستی نوشتههای وبلاگش رو نداره و لازمشون داره میتونم بهش بدم.
2 - دوستان جدید از لینکدونی حذف شدند. اونهایی که هستند لطف کنند آدرسشون رو بدند مجددا لینک شند.