همیشه وسط هندوانه را آخر میخورم؛ میخواهم شیرینیاش توی دهنم بماند.
همیشه وسط هندوانه را آخر میخورم؛ میخواهم شیرینیاش توی دهنم بماند.
شنوندگان عزیز توجه فرمایید، شنوندگان عزیز توجه فرمایید، خونینشهر، شهر خون، آزاد شد.
کسانی که خودشان این جمله را با مارش عملیات از رادیو شنیدند خوب درک میکنند چه حسی داشت آن روزها. افسوس که این حس گم شده. مستندهای جنگ را که میبینم احساس میکنم صدها سال از آن فضا دور شدهام. آدمهایی را که روزی در کنارم زندگی میکردند، دیگر نمیشناسم. احساس میکنم واقعی نیستند. احساس میکنم فیلم سینمایی است نه مستند.
چه طور شد که آدم آرمانی آن روز را دیگر نمیشناسم؟ آن آدمها که در تاریخ فیکس شدند پس چه چیز عوض شد؟
در این بیخرسی مزمنی که کوههای ما را پرکرده، ده خرس مجازی دیگر هم کم است. ضرر کردهاید اگر خرس خونسار را نخوانید.
در حالی که کوچکترین مدرسهی دنیا مدرسهی روستای قلعهجوق است، اگر "کوچکترین مدرسهی دنیا" را در گوگل سرچ کنید به مدرسهی شهید رجایی روستای کالو جمالآباد میرسید. این مدرسه با تلاش وبلاگی معلمش جهانی شده، طوری که کمکم به یکی از جاذبههای گردشگری استان بوشهر تبدیل میشود اما مدرسهی اول را کسی نمیشناسد. اینها را گفتم که بگویم مدرسهی سلمان فارسی روستای حسنآباد خونسار را هم کسی نمیشناسد!
به نظرم نمیشود همه چیز را از مسئولین خواست. باید بیشتر تلاش کنیم، بیشتر و بیشتر.
پ.ن:
1 - نه خانوم، نه آقا، با شما نیستم، خودم را میگویم.
2 - راست میگویید، این چاکن پیر هم آخر عمری غرغرو شده!
امروز در مملکت ما مد شده مدیرانی که دعوی مدیریت دارند، با افتخار بگویند:"در اتاق ما به روی همه باز است." انصافا راست هم میگویند اما ظاهرا نمیدانند سررسید این نوع مدیریت سالهاست سرآمده؛ هزار و چهارصد سال پیش پیامبر ما در مسجد مینشست و برای مردم دربارهی مسایلشان حرف میزد. مردم هم هر مشکلی داشتند همانجا مطرح میکردند. اما امروز در جامعهای با این جمعیت، چنین مدیریتی جواب نمیدهد.
امروز به دلیل کثرت جمعیت و محدودیت فرصت مدیران، زرنگترها و متشخصترها و زباندارترها به مدیران میرسند و حقشان(و حتی بیش از حقشان) را میگیرند اما آن حاشیهنشین و آن روستایی و آن کارگر بیسوادِ کمرو، بلد نیست به مدیران برسد و اگر هم برسد زبان طلبکاری اداری بلد نیست و با دو سه عذر بودجهای، دست خالی برمیگردد.
اما راه حل این مشکل چیست؟
خیلی ساده است؛ خیلی سال پیش گوتنبرگ این مشکل را حل کرده: چاپ! بله چاپ نشریه. کاری که همین الآن هم شهرداری انجام میدهد، گیرم که محتوایش کامل نیست. به نظر من این نشریه که گزارش کار شهرداری است میتواند کاملتر باشد: ما نمیدانیم این گزارش چهقدر از برنامه و بودجهی مصوب را پوشش میدهد و نمیدانیم چه "قرار بوده بشود" که این "شده". از طرفی کانالی برای مردم وجود ندارد که بپرسند مثلا چرا اینجا آسفالت شده و آنجا نه!
در واقع ابتدا باید بودجه به صورتی کاملا جزیی در شورا تصویب شود(که احتمالا میشود) و سپس این بودجهی مصوب، پیش از اجرا منتشر شود تا مردم بتوانند کارهای انجام شده را با مصوبات تطبیق دهند و به عنوان آخرین قدم، مسولین شورا و شهرداری در فواصل معین زمانی، در مسجد یا جایی دیگر گزارشات را توضیح داده و به سوالات مردم و خبرنگاران پاسخ دهند.
اگر فکر میکنید منظورم از این پست، دادن این پیشنهاد به مدیریت شهر بود سخت در اشتباهید چرا که مطمئنم مدیران شهر ما اینها را میدانند! اما اینکه چرا چنین نمیکنند حرف اصلی من در این مطلب است:
دوستان عزیز، ما مو میبینیم و آنها پیچش مو: این کار دردسر دارد!
اولین دردسر چنین کاری از بین رفتن انعطاف بودجه است. یعنی وقتی برنامه و بودجهی شهر منتشر شود مردم میفهمند برنامهی سالانهی شهرداری چیست و آن را مطالبه خواهند کرد. مثلا امسال باید فلان کوچه آسفالت شود و فلان خیابان تعریض شود و فلان پل احداث شود و... و شهروندان ذینفع هر پروژه آن را مطالبه کرده و مدیریت شهری را به چالش(بخوانید دردسر) میکشند.
این مطالبهها دست شهرداری و شورا را در جابجایی اولویتها خواهد بست و آنها را از عناصری "تصمیمگیر" به عناصری "مجری" تبدیل خواهد کرد.
دردسر بعدی این کار اعتبارات پروژههاست. وقتی مردم ببینند برای صد متر سنگچینیn تومان هزینه پیشبینی شده شده بیدرنگ خواهند گفت" من با n-x تیمن راس کران!" که شاید حرف درستی نباشد اما نیازمند توضیح و اقناع خواهد بود و باز این، یعنی دردسر!
باز هم مطلب طولانی شد و باید جمعش کنم پس در پایان خطاب به مدیران شهر عرض میکنم که به نظر من اگر به دلیل دردسرهای فوق از چنین کاری سرباز میزنید اشتباه میکنید! من یقین دارم دردسر این کار به نتایجش میارزد.
نتیجهی انتشار اطلاعات دقیق پیش از اجرا، مشارکت مردم در مدیریت شهری و اعتماد آنها به مسئولان شهر و در نتیجه کمک و همراهی بیشتر در انجام پروژههاست. همچنین این کار اعتماد اجتماعی، که خود نیروی مهمی در پیشبرد برنامههای شهری و رسیدن به زندگی سالم شهری است را ارتقاء خواهد داد.
به یاد داشته باشیم که ما دیر یا زود میرویم و آنچه میماند میراثی است که برجای میگذاریم. چه خوب است اعضای این دورهی شورا که برای اولین بار به مردم گزارش کار دادهاند، برای اولین بار برنامه و بودجهی مصوب را قبل از اجرا منتشر کنند و دورههای بعد را در عمل انجام شده قرار دهند. امیدوارم این کار هم مثل بسیاری دیگر از خدمات ارزندهی این دورهی شورا به نام ایشان ثبت شود.
- قطر لولههای فاضلاب کم است. تازه فهمیدهاند که این لولهها جوابگوی فاضلاب شهر نیست. باید لولهها را دربیاورند و با لولههای قطور جایگزین کنند. یک نفر درگوشی به من گفت از همان اول قرار بود لولههای قطور بگذارند ولی پیمانکار با مسئولان ادارهی آب تبانی کردند و لولهها را عوض کردند و اختلاف قیمت را هم خوردند. حالا هم که گند کار درآمده کار را تعطیل کردند. پیمانکار فراری است و رییس ادارهی آب هم بازداشت شده.
- شهردار باغ کنار خانهی ما را تغییر کاربری داد و یک قطعه از آن را به عنوان حقالزحمه گرفت. من خودم دیدم دیروز آمده بودند متر میکردند...
- این دهاقین قبل از شورا یه معلم ساده بیشتر نبود اما حالا بیا ببین چه برو بیایی داره! چه خونهای، چه ماشینی، شنیدم شمال، ده هکتار شالیزار خریده. 1
1- این شایعه را خودم ساختم!
وبلاگنویسی در گذر زمان تحلیل یک بلاگر نوجوان تازهکار است. به نظرم صادقانه، دقیق و هوشمندانه نوشته شده. فکر کردم حالا که خودم تنبل شدهام یک پیشنهاد خوب بدهم؛ حیف است نخوانیدش.