ـــــــــکُمِـشـــــــــــــــــــــــــــ

ـــــــــکُمِـشـــــــــــــــــــــــــــ

بایگانی

داشتم نخ دندون می‌زدم. وقتی نخ دندون چیزی رو از بین دندونام درمی‌آورد خوشحال می‌شدم؛ حس می‌کردم یه کار مثبت انجام شده. یه مشکل حل شده....

اما یه کم فکر کردم دیدم اگر چیزی درنیاد باید بیشتر خوشحال بشم. این یعنی اصلا مشکلی وجود نداشته که نیاز به حل شدن داشته باشه....


ــ ـکمشـــ
۱۸ آذر ۹۴ ، ۲۲:۰۱ ۱۱ نظر

به طرف گفتند فرهنگ یعنی چی؟ گفت فرهنگ بر وزن خرچنگ. خرچنگ حیوانی دریایی است که.....

ظاهرا بعضیا عادت دارند بر اساس وهمیات خودشون لغتی رو تعریف کنند و مفروضاتی بی‌مبنا بر اون لغت بار کنند و بر اساس این مفروضات محکوم کنند.

یکی از این لغات بینوا روشنفکره. دیگه چیزی نیست که به این کلمه مظلوم نبندند و محملی برای محکومیتش ترتیب ندند. آخرین چیزی که شنیدم این بود که روشنفکرا می‌گند:"چرا این همه پول رو به بهانه دین می‌ریزیم تو حلقوم آل سعود نامدیر بی‌تربیت؟... اصلا هر چی می‌کشیم از این دینه..."

آخه عزیز من کدوم روشنفکری این حرف رو زده؟ کسی که این حرف رو زده اونقدر از شناخت فرهنگ جامعه پرته که با هیچ آب دهنی لفظ روشنفکر بهش نمی‌چسبه. چه طور اون رو روشنفکر می‌دونی و با این جمله‌ش روشنفکران رو می‌کوبی؟

میشه لطف کنی و دو تا روشنفکر رو نام ببری؟(20 نمره)

ــ ـکمشـــ
۰۷ آبان ۹۴ ، ۲۳:۵۳ ۱۱ نظر

یادتونه درباره کرم مغز حرف زده بودیم؟ 

حالا یه مشکل وحشتناک پیدا کردم! یه موسیقی کوتاه زیبا پیدا کردم که کامل نیست. شده کرم مغزم و هر چی بهش گوش می‌دم فایده نداره؛ به تهش که می‌رسم یه هو قطع میشه و اعصابمو به هم می‌ریزه. یه بار تو اخبار شنیدم که یه نفر سکسه‌ش بند نمیاد و سال‌هاست سکسکه می‌کنه. یه بارم تو همون اخبار شنیدم که یه نفر نمی‌تونه بخوابه؛ تا آخر عمر باید بیدار بمونه...

می‌ترسم تا آخر عمرم این موسیقی کرم مغزم بمونه. فکر کنم باید برم اون دنیا خواننده‌ی مرحومش رو پیدا کنم و بگم بقیشو برام بخونه!



ــ ـکمشـــ
۲۰ مهر ۹۴ ، ۱۵:۱۱ ۷ نظر

تو بعضی فروشگاه‌ها، نصب تابلوی "رعایت حجاب در این مکان الزامی‌ست" الزامی‌ست. اما می‌شه عکس‌های بسیاری گرفت از آدم‌هایی که در زیر این تابلو می‌گند و می‌خندد و رعایت حجاب نمی‌کنند و هیچ اهمیتی هم به این الزامی‌ست نمی‌دند. حتی صاحب فروشگاه. این حجم زیاد نادیده گرفتن قانون خوب نیست. اگر این قانون خوبه باید محکم اجرا بشه و اگر خوب نیست باید اصلاح بشه. به نظر من اجرای قانون از اصل قانون مهم‌تره. عادت اهمیت ندادن به قانون عادت خیلی بدیه. خیلی بد....


ــ ـکمشـــ
۱۴ مهر ۹۴ ، ۲۱:۱۵ ۶ نظر

به نظر من بدبختی و توسری‌خوری گردوی سیاه ریشه در نژادپرستی نهادینه شده تو روان ما داره. آخه چه‌طور گردوی به این خوش‌مزگی رو کنار می‌ذارید و فقط گردوی سفید می‌خورید؟ به خاطر رنگش!؟ 

به نظر من گردوی سیاه هم خوشمزه‌ست. اتفاقا طعم خاص و لذت‌بخشی هم داره، خصوصا اگر تر باشه. امتحانش ارزونه...



ــ ـکمشـــ
۰۷ مهر ۹۴ ، ۱۴:۳۸ ۸ نظر

به نظر من  پاسخ غرها و ناله‌های ناشی از شروع مدرسه، حرف‌های دروغ و نصیحت‌های بی‌اثر نیست. تقریبا هممون از مدرسه رفتن و درس خوندن ناراضی و خسته بودیم. از باز آمدن بوی ماه مهر هم هیچ خوشحال نمی‌شدیم و الآن که مجبور نیستیم بریم مدرسه کلی مشعوفیم.

به نظر من بهتره لباس آدم بزرگی رو از تن دربیاریم و دانش‌آموز و دانشجو رو درک کنیم. درک کنیم که چه قدر سخته صبح زود از خواب بلند شی و تا ظهر تو کلاس‌های کشدار و تموم نشدنی بشینی. درک کنیم که چه قدر سخته از بازی و فیلم و کارتون و تلگرام بگذری و بشینی درس بخونی. درک کنیم که چه‌قدر سخته استرس مشق و امتحان و سوال معلم و استاد داشته باشی. چه‌قدر سخته بدون امید روشنی به آینده شغلی هی کلاس بری و کلاس بری و کلاس بری....

این‌ها واقعیت‌هایی هستند که وقتی آدم‌بزرگ می‌شیم به رومون نمیاریم و فکر می‌کنیم نباید به بچه‌ها گفت. فورا می‌ریم تو فیگور رییس مجمع تشخیص مصلحت نظام و مصلح‌سنجی می‌کنیم. به نظر من این مصلحت نیست. این اثر بدی روی دانش‌آموز داره. دانش‌آموز یا می‌فهمه داریم دروغ می‌گیم که وا اسفا. یا نمی‌فهمه و این سوال براش پیش میاد که اینی که این‌قدر عاشق علم و دانش بوده چرا خودش هیچ پخی نشده؟ 

به نظر من بهتره بهش بگیم می‌دونم کلاس رفتن کار سختیه. می‌دونم درس خوندن دشواره. می‌دونم کسب مدرک مشکله. اما به هر حال فعلا این شغل توئه. این مسیریه که برای زندگی تو این جامعه باید طی کنی. این از لوازم زندگی تو این جامعه‌ست... و ازش خواهش کنیم مسیرش رو طی کنه...

و البته بهش کمک کنیم که با ابزارهای روانشناسی موقعیت خودش رو بشناسه و درک کنه و بپذیره. تکنیک‌هایی بهش یاد بدیم که از کاری که به نظر مشکل و عذاب‌آوره، برای خودش لذت بسازه. لذت تحقیق و دانستن رو جایگزین درس خوندن اجباری و شب امتحانی کنیم. باش همدل بشیم و کمکش کنیم مسیر سختش رو درست طی کنه...

من مطمئنم صداقت و همدل شدن اثر خودش رو می‌ذاره. مطمئنم بچه‌ها این قدر درک دارند که لوازم زندگی اجتماعی رو بشناسند و بپذیرند. من امتحان کردم....


ــ ـکمشـــ
۰۳ مهر ۹۴ ، ۰۸:۳۵ ۸ نظر

دوست دارم تو یه روز طوفانی بالای این فانوس دریایی باشم...


فانوس دریایی

ــ ـکمشـــ
۲۶ شهریور ۹۴ ، ۰۰:۲۲ ۵ نظر

اینم یه ایمیل وارده که من یکی از اون بیشتر مردانش هستم و اکثر قریب به اتفاق حرف‌هاش رو قبول دارم، هر چند منبع معتبری براش معرفی نشده باشه:
 
به نظر بیشتر مردان، هیچ چیز زیباتر از صورت طبیعی زنان نیست و این سلیقه حتی در یک دانشگاه انگلیسی بررسی شده است. محققین با گرفتن عکس از زنان، قبل و بعد از آرایش و نشان دادن آنها به شرکت‌کنندگان در تحقیق، پی برده‌اند که همان زنان بدون آرایش جذاب‌تر شناخته شده‌اند. البته زنان با آرایش هم می‌توانند زیباتر شوند و حق شان است هر طور که احساس راحتی و اعتماد به نفس می‌کنند رفتار کنند. در ضمن بعضی شرایط نظیر محدودیت‌های لباس و حجاب نیز زنان را وامی‌دارد تا از طریق آرایش از حداقل فرصت، بیشترین استفاده را برای خود فراهم کنند تا احساس خوبی از ظاهر خود داشته باشند. با این وجود اجازه دهید دلایلی که برای ارجحیت "طبیعی بودن" و "آرایش خیلی کم" وجود دارد را با هم مرور کنیم:

اعتماد به نفس
زنانی که با غرور تمام صورت خودشان را به همان شکل طبیعی نگه می‌دارند از اعتماد به نفس خوبی برخوردار هستند و از نظر Craig Malkin معلم روانشناسی دانشکده پزشکی هارواد، اعتماد به نفس، باعث جذابتر شدن زنان می‌شود.

حس صمیمیت
اگر زنی در حین آشنایی با یک مرد آنقدر راحت است که بدون آرایش خود را ابراز کند نشان می‌دهد که حس صمیمی بینشان در حال شکل گرفتن است.

فروتنی
دکتر محقق روانشناسی Alex Jones از دانشگاهی در پنسیلوانیا اذعان می‌کند که از دید مردم، زنان بی‌آرایش یا کم آرایش، خاکی و فروتن هستند. یکی از شواهد منطقی این است که مردم می‌گویند فردی که وقت کمتری برای جلوه‌ی خود تعیین می‌کند احتمالا از خودخواهی کمتری برخوردار است.

زیبایی طبیعی
یکی از نشانه‌های غریزی که مردان را مجذوب خود می‌کند سلامت زنان است. رنگ طبیعی گونه‌ها و چشمان آرام و لب‌های خندان، ملاک‌های طبیعی برای زیبای زنان هستند.

ماجراجو و پرتحمل بودن
زنانی که از نشان دادن لک و پیس‌ها و همیشه صد در صد مرتب و کامل نبودن، نمی‌هراسند نشانه‌ی خوبی از روبرو شدن با سختی‌ها و اهل ماجراجویی و هم‌سفری خوب بودن را بروز می‌دهند.

ارتباط راحت‌تر
از نظرCraig Malkin زنانی که همواره با آرایش کامل و لباس رسمی ظاهر می‌شوند، از نظر مردان، غیرقابل دسترس هستند ولی زنان با آرایش ساده و رفتار و هیئت معمولی، مردان را از لاک دفاعی خارج کرده و جرئت آشنایی و معرفی خودشان را بیشتر می‌کنند.

درخشش شخصیت
تجربه بعضی زنان نشان داده است که تماس‌شان با جمع، وقتی که آرایشی ندارند تمرکز خودشان و بقیه را بر روی شخصیتشان ایجاد می‌کند و این فرصتی است برای آنها که از شخصیتی خاص برخوردارند تا بدرخشند.

نجیب‌تر
محقق روانشناس دکتر رابرت بوریس از دانشگاه Northumbria انگلیس می‌گوید آرایش سنگین در وهله‌ی اول زنان را از نظر جنسی مورد قضاوت قرار می‌دهد و به نظر می‌رسد زنان با آرایش خیلی کم، معصوم‌تر و نجیب‌تر به نظر می‌رسند. به گفته‌ی وی، مردان طوری شخصیت شان تحول یافته است که به دنبال شریک زندگی برای طولانی‌مدت هستند برای همین طبیعی بودن و سادگی آرایش را به طور غریزی و ناخودآگاه به ماندگاری و تعهد زناشویی ربط می‌دهند.


ــ ـکمشـــ
۲۱ شهریور ۹۴ ، ۰۰:۰۹ ۶ نظر

به نظرم دیگه باید بیام اینجا. من دیر اعتماد می‌کنم، دیر نزدیک می‌شم، دیر اخت می‌شم. اما وقتی اخت شدم، دیر کنار می‌کشم، دیر سرد می‌شم...

گاهی علیرضا شیرازی رو تصور می‌کنم که سخت تلاش می‌کنه گندی رو که زده جمع و جور کنه اما از خودم می‌پرسم چرا توضیح نمی‌ده؟ چرا تشریح نمی‌کنه؟ چرا عذرخواهی نمی‌کنه؟ و یه هو تصویر جان کوچولوی رابینهود رو می‌بینم که خنجر رو از پشت روی کمر شیرازی گرفته و به زور وادارش می‌کنه چیزی نگه. یعنی در این حد دوست دارم تصویر ذهنیم از شیرازی به هم نریزه....

اما به هر حال تحملم تموم می‌شه و مجبور می‌شم تکلیفم رو روشن کنم. به نظر خودم حد صبر در این مورد بیش از این نیست. آدم طلبکار و متوقعی نیستم و نهایتا می‌گم متاسفم که نتونستیم با هم باشیم... خدا نگهدار....

پرونده بلاگفا رو بستم و اومدم به بیان. خدا رو چه دیدی شاید روزی هم از بیان رفتم یه جای دیگه؛ دنیا را نزیسته‌ام پس نمی‌دانم آینده چه خوابی برایم دیده‌است. اومدم به بیان ببینم این دنیای جدید چه شکلیه و چه شرایطی برام ایجاد می‌کنه. که دنیا دنیای رفتن و رفتن  و رفتن است...


 


پ.ن: پروسه مهاجرت زمان‌بر و پر تلفات بود. نرم‌افزار مهاجرت مشکلاتی داشت که با رد و بدل کردن چند ایمیل با بیان تقریبا رفع شد. مهمترین تلفات نظرات ارزشمند دوستان بود. البته قبلا هم تو اوایل سال 92 اقدام به مهاجرت کرده بودم و وبلاگی تو بیان ساخته بودم و خوشبختانه نظرات تا اون موقع وجود دارند. الآن هم هنوز درگیر رفع و رجوع مسایل مهاجرت هستم؛ بعضی پست‌های آرشیو تکراری هستند که به مرور درست می‌شند. بعدش هم باید بررسی کنم ببینم کدوم پست‌ها منتقل نشدند و اون‌ها رو هم اضافه کنم. دم پیری خونه عوض کردن این مشکلات رو هم داره....:)))) آخه بیانم شد وبلاگ با این آیکونای نداشته!!!!!!!:))


ــ ـکمشـــ
۱۷ شهریور ۹۴ ، ۱۴:۲۹ ۸ نظر

خبر جلسه وبلاگ‌نویس‌ها با مدیر ارشاد رو خوندم. به نظرم کار جالبی بود.
من نمی‌دونم حدود و ثغور اختیارات مسئول ارشاد تو شهر کوچکی مثل خونسار چیه و میزان اختیاراتی که از ارشاد استان بهش تفویض شده چه قدره و محدودیت‌های خاص شهر ما چه قدر دستانش رو بسته. حتی نمی‌دونم شرح وظایف یه اداره ارشاد توی یه شهر کوچیک چیه؟
نمی‌دونم صبح که مسئول ارشاد وارد دفترش می‌شه تو کارتابلش چی داره و چه مواردی رو باید پیگیری کنه و به انجام برسونه. نمی‌دونم تو گزارشاتی که به بالادستانش می‌ده چه فعالیت‌هایی رو باید بنویسه. نمی‌دونم نقشش تو ارشاد ما مردم دقیقا چیه؟
و چون این‌ها رو نمی‌دونم انتظار دارم مسئول ارشاد یه کانال ارتباطی ایجاد کنه و هر دو سه روز یک بار، نیم ساعت به ما وقت بده و تو وبلاگش چند خطی برامون بنویسه. این کار ما رو با محدودیت‌ها و توانایی‌های ایشون آشنا می‌کنه و مدیریت رو از پشت درهای بسته به میون مردم میاره. این تریبون می‌تونه به همدلی ما و ایشون کمک کنه و توقعات ما رو تعدیل کنه و صد البته محدودیت‌هایی هم برای ایشون ایجاد می‌کنه که تو مدیریت قرن بیست و یکم چنین محدودیت‌هایی برای یک مدیر خوب، غیرقابل اجتنابه.
این یه پیشنهاد به مدیر ارشاد بود که می‌تونه عیار فکری و فرهنگی ایشون رو نشون بده و بعد از مدتی می‌فهمیم، به لحاظ فکری و اجرایی، با چه انسانی طرف هستیم و متناسب با این شناخت به ایشون کمک می‌کنیم.
اما یه سوزن هم برای خودمون دارم. ما "فعالان فضای مجازی"
عبارت "فعالان فضای مجازی" دقیقا به چه کسانی اطلاق می‌شه؟ "فعال فضای مجازی" به چه کسی می‌گند؟
اگر فضای مجازی رو شبکه‌های اجتماعی مجازی بدونیم، قاعدتا جمعی که تو این جلسه شرکت کردند نمی‌تونند نماینده‌ی کاملی برای فعالان این شبکه‌ها باشند. چرا که با این فرض، تمام مردمی که یه گوشی هوشمند دارند و عضو گروهی هستند، فعال فضای مجازی محسوب می‌شند نه صرفا چند دوست وبلاگ‌نویس. پس اون‌ مردم کجا بودند؟ چرا اون‌ها به این جلسه دعوت نشدند؟
اما اگر "فعالان فضای مجازی" رو وبلاگ‌نویسان بدونیم، یه سوال پیش میاد: چند درصد دوستان شرکت‌کننده تو این جلسه، "فعال فضای مجازی" محسوب می‌شند؟ چند درصد این دوستان در یک سال گذشته دست کم هفته‌ای یک پست وبلاگی داشتند یا تو بحثی مجازی توی وبلاگستان شرکت فعال داشتند؟
ما که از مدیر ارشاد این همه انتظارات داریم، خودمون چه قدر به وظایف اجتماعیمون تو این فضا عمل کردیم؟ چه قدر مطالعه کردیم؟ چه قدر نتایج مطالعاتمون رو منتشر کردیم؟ چه قدر نقد محققانه داشتیم؟ چه قدر بررسی علمی و موضوعی داشتیم؟ چه قدر تلاش در خودشناسی داشتیم؟ چه قدر تلاش در فهمیدن داشتیم؟ چه قدر متاع فرهنگی تولید کردیم؟ چه قدر شعر و کلیپ و فیلم و مقاله و داستان و پست وبلاگی تولید کردیم؟
آیا باید منتظر باشیم تا مسئول ارشاد قولنجمون رو بشکنه و مشت و مالمون بده تا حسمون شکوفا بشه و کار فرهنگی انجام بدیم؟ آیا باید ایشون و سایر مسئولین بیاند علم و حکمت رو به ما و بقیه مردم تزریق کنند؟ بزرگان و عالمان و دانشمندان و هنرمندان و تاثیرگذاران دنیا چه مسیری رو رفتند؟
...
دوستان به نظر من مشکل ما نه مدیریت ارشاد و سایر ادارت و نه حتی وزیر و وکیل و رییس جمهوره. مشکل ما خودمون هستیم. خود خودمون. ما تنبلیم. نادانیم. پرمدعاییم. اهل مطالعه نیستیم. به بچمون می‌گیم کتاب بخون در حالی که خودمون نمی‌تونیم اسم ده تا نویسنده معروف رو بگیم. به داداش کوچیکه می‌گیم برو کلاس فلان و فلان و فلان، در حالی که خودمون حتی تو فراگیری توانایی‌های اولیه زیست سالم روانی موندیم. همه رو ارشاد می‌کنیم در حالی که هنوز خودمون فلسفه محکم و مطالعه شده و مدونی برای زندگی نداریم.
بدون دانستن شرایط و ضوابط اولیه‌ی زناشویی ازدواج می‌کنیم و بدون دانستن اصول اولیه تربیت فرزند، بچه‌دار می‌شیم و بدون تشخیص هر از بر مشاوره فکری و روانی و تحصیلی و اخلاقی می‌دیم...
و بدتر از همه این‌که خیال می‌کنیم مغز متفکر دنیا هستیم و تو هر مورد تخصصی و غیرتخصصی، بدون هیچ مطالعه‌ای نظر می‌دیم و حتی نقد می‌کنیم....
نه دوستان من نه، نه مدیر ارشاد و نه هفت نسل بعدی مدیران این شهر و این کشور هیچ کاری از پیش نخواهند برد اگر ما بخوایم به همین وضعیت ادامه بدیم. به نظر من لازمه گاهی به آینه نگاه کنیم. خودمون رو بشناسیم، وظایفمون رو بشناسیم و انجام بدیم و بعد، از دیگران هم چنین انتظاراتی داشته باشیم....



پ.ن: نگفتن این حرفا برام مشکل نبود....

ــ ـکمشـــ
۰۷ شهریور ۹۴ ، ۱۹:۳۱ ۰ نظر