خب همانگونه که بر همگان واضح و مبرهن است این موضوع موضوعی است که تمام علما و ادبا و شعرا و فلاسفه و ثروتمندان جهان لااقل یک بار دربارهاش انشا نوشتهاند. این کمترین هم از این قاعده مستثنی نبوه و این وظیفه خطیر را با نتیجهگیری "خوبتر بودن علم" به انجام رسانیده اما حالا که بیشتر فکر کرده دیده در انشا قبلیش کمی خامدستانه به موضوع پرداخته و حالا برآن شده که کمی جبران مافات بنُماید نُمودنی:
برای ورود به بحث این سوال را خودمانیتر مطرح میکنم:
دو کُپه مقابل ما گذاشتهاند و گفتهاند یکی علم است و دیگری ثروت و گفتهاند از میان این دو اتنخاب احسن بفرمایید. شما کدام را انتخاب میکنید؟ علم یا ثروت؟
برای پاسخ به سوال اول باید ببینیم در هر کپه چه چیزهایی یافت میشود:
1 - کپه ثروت که از فرط کف دست بودن معلوم است چه محتوایی دارد:سکه، دلار، زمین، آپارتمان، ماشین، قایق تفریحی، کشتی تایتانیک... و خلاصه هر چیز مادی دیگری به جز ریال! که همه میدانیم چه هستند و به چه دردی میخورند پس نیازی نمیبینم چیزی دربارهی آنها بگویم.
2 - کپه علم که آن هم تکلیفش روشن است:مهندسی، پزشکی، دارو سازی، اختر شناسی، حقوق... که البته توضیحکی لازم دارد:
این علوم دقیقا چه هستند؟ یک مهندس چه میداند که دیگران نمیدانند؟ آیا چیزی بیش از محاسباتی پیچیده برای به دست آوردن مجهولات مورد نیاز ساختمانها و کارخانهها و...
یک پزشک چه میداند؟ آیا چیزی بیش ازمقادیری دانش در باب اعضا و جوارح آدمی و کارکردها و مشکلاتشان؟
حال سوال این است: آیا این علوم فضیلتی برای صاحبش محسوب میشوند؟ مثلا اینکه یک مهندس میداند تیرآهن بالای سر من چه مقدار بار را تحمل میکند یا اینکه یک پزشک چیزهایی از بدن من میداند که من نمیدانم، نشان از فهیمتر بودن او نسبت به یک انسان ثروتمند است؟
به نظر من نه تنها این دانستنها دلیل برتری شخصیتی نیست بلکه همان انسان ثروتمند به راحتی میتواند هر دو را به استخدام خود درآورد و از خدماتشان استفاده کند. پس نتیجه میگیرم این دانستنها فینفسه فضیلتی محسوب نمیشوند؛ درست مثل ثروت. پس نمیتوان آنها را با ثروت مقایسه کرد.
لازم به ذکر است قبول دارم که به هر حال رفتن به دانشگاه و همنشینی با اساتید و انسانهای متفکرتر در شخصیت انسان موثر است و به صورت نسبی میتواند ادعای متفکرتر بودن یک عالم نسبت به یک ارثخور میلیاردی را توجیه کند اما میدانیم که از یک طرف بسیاری از ثروتمندان از طرقی غیر از ارث ثروتمند شدهاند که همان طرق هم یا از دانشگاه گذشته و یا حاوی تجربیاتی است که برای خودشان پختگی به همراه دارند و از طرف دیگر این برتری آنقدر نیست که بشود رویش حساب ویژهای باز کرد. پس سوالی که میماند این است که چه طور علم را با ثروت مقایسه کنیم؟
به نظر من برای آنکه بتوانیم این مقایسه را انجام دهیم مجبوریم یک ملاک برای مقایسه دست و پا کنیم. و چه ملاکی بهتر از "هدف"؟ در واقع در اینجا باید ببینیم هدف هر کدام چیست و کدام هدف بهتری را دنبال میکنند؟:
یکی از رایجترین اهدافی که علوم دنبال میکنند همان ثروت است. در واقع یکی از اهدافی که از راه علم تامین میشود کسب ثروت است. شنیدهاید که میگویند:"دکتر شی نونت تو روغنه" "مهندس شی وضعت توپه" و... پس در اینصورت چه تفاوتی بین علم و ثروت؟(حتی میشود گفت کسب ثروت هم نوعی علم است؛ علم اقتصاد)...
هدف بعدی علم میتواند خود علم باشد. علم برای علم شنیدهاید؟ با تسامح میشود آن را اینطور تعریف کرد: لذتی که صاحب علم از کنکاش بیشتر در علم به دست میآورد. که خب روشن است که این هم تفاوت اساسی و مهمی با ثروت ندارد چون کسی که به دنبال ثروت است هم با تلاش و کوشش به دنبال راههایی برای افزایش ثروت است و از این تلاش لذتمند میشود.
هدف دیگر که در این عصر کمتر به چشم میخورد نوعدوستی است. یعنی عالمی با علمش به همنوع کمک کند و انتظار پول هم نداشته باشد. خب روشن است که یک ثروتمند هم با بخشش ثروتش میتواند چنین هدفی را دنبال کند. پس این هم تفاوتی بین علم و ثروت نشد!
پس من چه کنم با این علم و آن ثروت؟ همه که سر و ته یک کرباس شدند!
خب اگر نظر مرا بخواهید عارضم به حضور انورتان که لازم است تعریفمان را عوض کنیم. به این ترتیب که علم را علوم طبیعی(و بعضی از علوم انسانی) رایج ندانیم. یعنی مهندسی و پزشکی و حقوق و... را در ردیف همان اقتصاد و کسب ثروت بدانیم و علم را "خودشناسی" فرض کنیم. اینجا است که دیگر میشود با قاطعیت گفت:
"کسی که خودش را بشناسد یقینا راحتتر از کسی است که خودش را نمیشناسد و یقینا بهتر از کسی که خودش را نمیشناسد زندگی میکند و در نتیجه بهتر از او هم میمیرد"
خب مشکل حل شد اما حالا این خودشناسی چی هست و از کجا میتوان آن را تهیه کرد؟
از آنجا که چنین رشتهای در هیچ دانشگاهی پیدا نمیشود(لااقل من نمیدانم) باید دید کدام علوم ما را به این هدف مقدس و والا میرسانند. لازم نیست به خودتان زحمت بدهید من قبلا این کار را کردهام و از منزل برایتان آوردهام: روانشناسی و جامعهشناسی
روانشناسی درون انسان را میکاود و جامعهشناسی بیرون او را و اگر قرار باشد محکم بگویم علم بهتر است از ثروت منظورم این علوم خواهد بود و البته اصلا منظورم این نیست که در انتخاب رشته زرت بزنید روانشناسی یا جامعه شناسی دانشگاه تهران و خیال کنید خوشبخت شدید رفت پی کارش چرا که ورژن دانشگاهی این علوم خصوصا جامعهشناسی امروز دانشگاهها جز وقت تلف کردن و گرسنه ماندن نیست.
بهتر است عاقل باشید و اول بروید دنبال راهی که یک ثروت بخور نمیری برایتان فراهم کند بعد(یا در کنار آن) بروید کمی کتابهای فروید و یونگ و گیدنز و... را بخوانید و کامروا شوید.
با آرزوی توفیق برای همه بینندگان و شنوندگان گرام و به امید روزی که همه ابناء بشر دانشی عمیق از خود داشته و زندگی سعادتمندانهای را آغاز بنُمایند انشای خود را به پایان میرسانم.
پ.ن:علوم دینی هم در واقع به نوعی برای خودشناسی و در نتیجه خداشناسی آمدهاند اما از آنجا که این علوم بر ایمان استوارند و به دست آوردن و سنجش ایمان امری علیحده و پیچیده و شخصی است، از موضوع این پست خارجند. فعلا منظور من علوم ملموس و رایج در دانشگاههاست. امیدوارم اگر مجال و امکانش بود روزی درباره آنها هم بنویسم.