این هم چند عکس هوایی از نقاط مختلف ایران. نمیدونم اگر امروز از همین مناظر عکس گرفته بشه چه قدر تغییر کردند...
این هم چند عکس هوایی از نقاط مختلف ایران. نمیدونم اگر امروز از همین مناظر عکس گرفته بشه چه قدر تغییر کردند...
رادیو گوش میدادم. یه شنونده تماس گرفت و یه سوال مطرح کرد. در پایان حرفهاش گفت:"من از برادران نابیناتون هستم".
دارم فکر میکنم این جمله رو برای چی گفت؟
بارها و بارها برای من پیش اومده در مورد موضوعی اطمینان داشتم اما بعدتر متوجه شدم اطمینانم غلط بوده. بارها پیش اومده با دوستی درباره موضوعی حرف زدم و سفت هم از موضعم دفاع کردم اما بعدها فهمیدم در اون زمان خیلی خام فکر میکردم. فهمیدم نظری که داشتم کاملا غلط و بیمبنا بوده. فهمیدم دلیل اطمینانم دلیل سستی بوده.
حرف زدن از جهل مرکب و توصیه به دوریگزینی ازش، خیلی خیلی راحتتر از عمل کردن بهشه. کسی که تو جهل مرکبه، خودش نمیدونه جاهله. من اگر بدونم که نمیدونم، احتمالا ساکت میشینم و اظهار نظر نمیکنم. مشکل وقتی شروع میشه که خیال میکنممیدونم. و وقتی حاد میشه که مطمئنم میدونم.
...
به نظرم یکی از دلایل این اطمینانهای بیاساس، اعتماد به نفس بیمبناست؛ اعتماد به نفسی که ناشی از دانستن نیست بلکه ناشی از خودبزرگبینیه. اینکه ما برای خودمون شانی تعریف میکنیم که مقتضای اون شان اظهار نظر در مورد همه مسایله. از خودمون یه مرجعیت ارائه میدیم و اطرافیان رو به این باور میرسونیم که نظر ما در مورد همه مسایل قابل توجهه حتی اگر برای اون نظر بررسیای نکرده باشیم.
حتی گاهی امر بر خودمون هم مشتبه میشه. در درون خودمون فکر میکنیم عقل و فهم ما اونقدر زیاده که میتونیم تو هر موضوعی نظر بدیم. فکر میکنیم به خاطر شونصدتا کتاب و مقالهای که خوندیم یا به خاطر حضور دکتر فلانی و پرفسور فلانی تو جلسه دفاعیمون و یا درک محضر فلان مقام مملکتی و بهمان رییس سازمان و یا مورد تفقد قرار گرفتن توسط فلان عارف معروف و بهمان سالک برجسته، درک و فهممون بیش از اکبرآقا بقال و ممدآقا قصابه. و خب کسی که امر برش مشتبه بشه و به اشتباه خیال کنه کسیه، خیلی طبیعیه که احساس کنه تو هر موضوعی میتونه نظر بده. اینطور وقتا خیلی معتمدبهنفسانه به خودمون میگیم :"خب به هر حال من صد و خوردهای واحد پاس کردم، نمیشه که نظرم درباره جامعه در حد اصغرآقا نونوا باشه".
اما هست. نظر ما درباره مسایلی که نمیدونیم و در موردش تحقیق نکردیم تفاوت چندانی با آدمای دانشگاه ندیده و پیج فیسبوک نداشته نداره. باید کم کم بپذیریم دانستن راه و روش مخصوص به خودش رو داره و ربطی به درس خوندن و آیکیو نداره. در واقع از اینجا میپرم رو پله دوم:
به نظر من دلیل بعدی افتادن تو این دام اینه که خیال میکنیم درک و فهم برای اظهار نظر در مورد همه مسایل کافیه.
من فرض میگیرم که قدرت استنباط و فهم و آیکیوی ما بالاتر از اوس ممد بنا. اما آیا برای شناخت و اظهار نظر در مورد پدیدهها همین کافیه؟ آیا به صرف قدرت فهم و استنباط بالا میتونیم درباره هر موضوعی نظر داشته باشیم؟ آیا برای شناخت پدیدهها، توانایی فهم و استنباط کافیه؟
به نظر من اصلا کافی نیست. برای شناخت موضوعات مختلف و به تبعش اظهار نظر در موردشون باید دربارهشون تحقیق کنیم. باید بررسی کنیم و با استفاده از توانایی استنباط و استدلالمون زوایای مختلفش رو بفهمیم و بعد از اونکه به اندازه کافی در مورد موضوع مطالعه کردیم، میتونیم در موردش نظر بدیم. تازه موقع اظهار نظر هم باید اصل عدم قطعیت رو در نظر داشته باشیم و همیشه احتمال اصلاح نظرمون رو مورد توجه قرار بدیم.
یه چیز دیگه هم اینکه به هیچ وجه تحقیق و بررسی رو صرفا خوندن یکی دو مقاله درباره موضوع ندونیم. برای رسیدن به نظر صحیح حتما باید روشمند و علمی عمل کنیم. فهمی که از این کانال نگذشته باشه قابل اطمینان نیست.
...
و صلی الله علی محمد و آله....
تکبیر...
مهمونی بودیم. یه بچه 4 ساله دوید پیش مامانش و با تعجب گفت:" مامان مامان این به گربندند میگه دربندند!". منظورش یه بچه حدودا 2 ساله بود. خودش تلفظ درست رو بلد نبود اما از دیگری غلط میگرفت.
فکر کردم این اتفاق چهقدر آشناست. چه قدر پیش میاد موضوعی رو نمیدونیم اما دربارهش نظر میدیم. چه قدر پیش میاد بر اساس ندانستههامون، پاسخها و قضاوتهای قاطع داریم. جالب اینه که حیطه داناییهامون رو هم محدود نمیگیریم. از پزشکی گرفته تا علوم انسانی رو فوت آبیم.
خصوصا علوم انسانی. خیلی راحت درباره اقتصاد کلان نظر میدیم. خیلی راحت درباره سیاست نظر میدیم. خیلی راحت درباره روانشناسی حرف میزنیم. حتی من بسیاری رو دیدم که در پاسخ درد دلهای دوستانه خیلی راحت مشاوره روانشناسی میدند...
از بدو تولد هم جامعه شناس بودیم. خیلی راحت ابرو بالا میندازیم و میگیم مملکت فلانه... مردم بهمانند... فرهنگ نداریم... بدون اینکه حتی تعریف فرهنگ رو بدونیم.
جرمشناسان و قضات قابلی هم هستیم. دیروز رفته بودم خرید، فروشنده میگفت:"اینا حالیشون نیست؛ اگه دست یکی از این دزدها رو قطع کنند همشون ورمیفتند". یعنی خیلی با آرامش داشت از موضع حقوقدانی که جامعه شناسی میدونه و درباره این موضوع خاص تحقیق علمی کرده نظر میداد.
وقتی هم از کسی مدرکی برای ادعاش طلب کنیم فورا میگه:"خب منم تو همین جامعه زندگی میکنم. میبینم اطرافم چی میگذره. کور که نیستم." یا بدتر از اون:"احساس میکنم اینطوریه. حسم بهم دروغ نمیگه". آخه عزیز دلم میدونی تعریف و مشخصات حس چیه که اینطور بهش اطمینان داری؟
...
...
دانستن خوبه اما یقینا کسی نمیتونه تو تمام امور دانا باشه. لازمه در بسیاری از امور مقلد باشیم و از متخصص تبعیت کنیم. جهل بده اما نه به بدی جهل مرکب. جهل مرکب هم به خودمون ضربه میزنه و هم به اطرافیانمون. بدونیم و بپذیریم که "نمیدونیم". و در مرحله بعد راحت باشیم تو گفتن"نمیدونم".
بپذیریم که تو دنیا هیچ موضوعی نیست که صرفا با حس کردن و نگاه کردن فهم بشه. خصوصا تو علوم انسانی. علوم انسانی خیلی پیچیده و دشوار هستند. متغیرهاشون بسیار زیاده. نمیشه بر اساس دیدهها و شنیدههامون نتایج کلی استخراج کنیم. اگر دیدیم یه بچه داره کنار یه خیابون جیش میکنه فقط میتونیم بگیم:"دیدم یه بچه کنار خیابون جیش میکنه" همین. هیچ نتیجه فرهنگی، اجتماعی، روانی، تربیتی، پزشکی و ...ای از این نمیشه گرفت. اگر دوست داریم چنین نتایجی بگیریم باید کفشامون رو وربکشیم و بریم دربارهش تحقیق علمی کنیم. البته قبلش 3 واحد روش تحقیق لازمه.
پ.ن: به نظرم این مشکل تو اهالی نت و دانشگاهیان بیشتر تو ذوق میزنه. این گروه به دلیل قرابتی که با دانش دارند گاهی توهم دانایی دارند. از ما انتظار میره در این زمینه دقیقتر باشیم.
تو آخرین جمله این مطلب آرزو کرده بودم کاش آقای دهاقین رو تو سمتهای تصمیمگیری ببینیم و همین چند روز پیش دیدم که این کار انجام شد. به نظرم این کار کمی دیر انجام شد و حیف بود تواناییهای ایشون اینقدر معطل بمونه اما خوشحالم که بالاخره انجام شد.
البته ایشون تو این مدت بیکار ننشستند و خوانسار نیوز رو ساختند برای کمک به ساختن شهر. خوانسار نیوز رسانهای شد برای افزایش سطح پاسخگویی مسئولین و در نتیجه پیشرفت شهر. اما از نظر من تواناییهای ایشون بیش از اینهاست...
خوشحالم که الآن مدیری دلسوز و آگاه و خستگیناپذیر در سمت معاونت آموزش و پرورش قرار گرفته و یقین دارم دوره مسئولیت ایشون دورهی پربار و پرثمری خواهد بود...
به نظر من آموزش و پرورش مهمترین وزارتخونه کشور و خط مقدم جبههی فرهنگه. آموزش و پرورش فونداسیون توسعه انسانیه. اگر فرزندان ما از دبستان درست آموزش ببینند، میتونیم امیدوار باشیم که آینده از آن ما بشه. یقینا کسانی که با آگاهی و انگیزه کافی در این وزارتخونه عهدهدار مسئولیت بشند میتونند تاثیرات مهمی تو رشد و تعالی فرزندان کشور داشته باشند و به زعم من آقای دهاقین یکی از این انسانهاست...
از مسئول محترم آموزش و پرورش و فرماندار مردمی شهر و هر کس در این راه قدمی برداشته هم تشکر میکنم که زمینهی این خدمت رو فراهم کردند. پیداست مسئولین شهر با نگاهی دقیق آدمها رو رصد میکنند. برای همشون آرزوی موفقیت دارم.