ـــــــــکُمِـشـــــــــــــــــــــــــــ

ـــــــــکُمِـشـــــــــــــــــــــــــــ

بایگانی

۶ مطلب در تیر ۱۳۹۴ ثبت شده است

6

پیام من به عزیزانی که افتخارشون اینه که شناسنامه‌شون هیچ مهر انتخاباتی نخورده و عزیزانی که تو هر انتخاباتی بحث رای بدیم رای ندیم می‌کنند اینه که: ببین عزیز من اگر این 18 میلیون نفر به روحانی رای نمی‌دادند احتمالا الآن باید تو صف نون کوپنی بودیم نه تو جشن توافق هسته‌ای.
خواهش می‌کنم پشیمانان رای به روحانی هم نشینند غر بزنند شیر که گرون شد نون که گرون شد حصر که گرون شد، پس این روحانی چه کرد برامون؟
مگه قرار بود چیزی گرون نشه؟ مگه اصلا می‌شه تو اقتصادی که هشت سال بهش پول بدون پشتوانه تزریق شده ثبات قیمت داشت؟ نه عزیز من فردا و پس فردا و سال دیگه و چار سال دیگه هم اجناس همین‌طور مداوم گرون خواهند شد. این منطق اقتصاده. کاری که روحانی کرد اینه که می‌شه پیش بینی کرد تو یک سال دیگه همه چیر مثلا 15 درصد رشد خواهد داشت و یه هو شب نمی‌خوابی صب پاشی ببینی سکه دو برابر شده.
با احساس مسئولیت رای بدیم و انتظاراتمون رو هم معقول کنیم و علمی. هیچ کشوری یک ساله و دو ساله و ده ساله و بیست ساله خوشبخت نشده. پیشرفت یه پروسه کند و زمان‌بره خصوصا پیشرفت تو شاخص‌های انسانی.

 

 

ــ ـکمشـــ
۲۵ تیر ۹۴ ، ۱۹:۳۱ ۰ نظر

5

"مامان" به این قشنگی چشه آخه که هنوز هم خیلیا می‌گند"زن بابا"؟ به نظرتون کسانی که با دلسوزی تمام، از کلمه "زن بابا" استفاده می‌کنند، به بچه‌ها لطف می‌کنند؟ بهتر نیست دیگه این واژه رو به کار نبریم؟ حتی از ذهنمون هم پاکش کنیم؟ 

 

 

 

 

ــ ـکمشـــ
۱۹ تیر ۹۴ ، ۱۹:۳۱ ۰ نظر

4

تو تاریخ اسلام یه پلان چند ثانیه‌ای هست که به نظرم به اندازه کافی مورد توجه قرار نگرفته:
تو جنگ صفین، حضرت علی(ع) بر روی اسب به سمت انسانی می‌تازه و تا میاد ضربه نهایی رو بزنه اون فرد لخت می‌شه و حضرت چشمانش رو می‌بنده و از کنارش رد می‌شه....
عمرو عاص مشاور باهوش معاویه و طراح پروژه قرآن بر سر نیزه زدن و کارگردان حکمیت بود. عمرو عاص با استفاده از حکمیت، علی رو از حکومت کنار گذاشت و معاویه رو جانشینش کرد و بعد از اون هم امویان رو امیر مسلمین کرد. یعنی یکی از نقاط عطف تاریخ اسلام رو رقم زد. پیش‌بینی اینکه با کشته شدن عمرو عاص چه اتفاقی می‌افتاد خیلی سخته اما تو اون شرایط روشن بود که عمرو عاص یه مهره کلیدی و تاثیرگذار بر قدرت معاویه بود و کشته شدنش ضربه سنگینی به معاویه محسوب می‌شد اما با این وجود حضرت علی به خاطر نیفتادن چشمانش به عورت یک انسان از کشتنش صرف‌نظر می‌کنه.
سوال اینه که پیام این عمل برای شیعیان علی چیه؟ آیا تو اون جنگ هدفی بالاتر از شکست معاویه و نجات اسلام از حکومت موروثی امویان متصور بود؟ آیا این هدف بزرگ ارزش انجام یه حرام کوچک(که نمی‌دونم تو او شرایط حرام محسوب می‌شد یا نه!) رو نداشت؟

ــ ـکمشـــ
۱۶ تیر ۹۴ ، ۱۹:۳۱ ۰ نظر

3

خب احساس کردم در این برهه‌ی حساس تاریخی هیچ چاره‌ای وجود نداره الا تعویض قالب. به نظرم در این پیچ تاریخی و این نقطه عطف بزنگاه، به هیچ وجه نمی‌شه کمش رو با قالب قبلی قالب کرد و موکدا لازمه یه قالب جدید جایگزین بشه. و خب نیازی به توضیح نیست که من معمولا در رسیدن به تصمیم هی دست دست می‌کنم و دیر قانع می‌شم اما وقتی شدم، دیگه لحظه‌ای غفلت رو جایز نمی‌دونم و تصمیم رو سریعا به انجام می‌رسونم.
قالب جدید تقدیم دوستان عزیزم. امیدوارم شما هم مثل من لباس یکپارچه سپید دوست داشته باشید....
البته یه وصله ناجور هم روش زدم که به خودم یادآوری کنم:
منم من وصله ناجور خلقت
سنگ تیپا خورده‌ی رنجور
...
نه بابا رنجور کجا بود دیدم وزن می‌طلبه گفتم و الا بنده وصله ناجور حقیری بیش نیستم در پیشگاه ملت بزرگ ایران....

 

 

ــ ـکمشـــ
۱۳ تیر ۹۴ ، ۱۹:۳۱ ۰ نظر

2

علیرضا شیرازی رو تصور می‌کنم که با وانت می‌ره میدون دو تا کارگر سوار می‌کنه و می‌بره سر وقت سرورها. بهشون می‌گه هاردها رو از طبقه سوم ببرند پایین بچینند تو وانت. یکی از کارگرا می‌گه اینا چی هستند؟ علیرضا با خودش می‌گه تا بیام توضیح بدم هارد چیه، شب شده. بهش می‌گه هیچی فرض کن آجرند، مرتب بچینشون تو وانت. و خودش میره یه کله پاچه بزنه به بدن....
کارگرها چند بار که بالا و پایین می‌رند خسته می‌شند و فکر می‌کنند چه کاریه این همه پله رو بالا و پایین بریم برای پنجاه تومن؟ اصلا کجا برای یه آجر بی‌مقدار این‌قدر بالا و پایین می‌ریم؟... و تصمیم می‌گیرند از همون بالا آجرها رو پرت کنند تو کوچه و بیاند پایین مرتب بچینند توی وانت....
قصه ما به سر رسید کلاغه به خونه‌ش نرسید.
...
نصفه نیمه بود؟ معلوم نشد چی شد؟ نه بابا پایان‌باز بود؛ اوپن اند...کنی....

البته اندش همچین اوپن اوپن هم نبود؛ پایانش همین الآن مقابلتونه... یک سال مطلب پرید. کلی نظر نابود شد. لینکدونی پکید. پیوندهای روزانه سگ‌خور شد.... که البته خود همین می‌تونه کنایتی به دنیای فانی باشه و حتی حرف‌های معناگرایانه از توش دربیاد...
...
بی‌خیال... حالا مگه چه مشعشعاتی از خودمون صادر کرده بودیم که ناراحت بشیم از نابود شدنش... فرض می‌کنیم یه سال زبون به کام گرفته بودیم. حرف‌ها هم که همچین نو و بی‌نظیر نبود. کلا اونقدری حرف نو تو دنیا نمونده که سهم ما از اونها قابل توجه باشه... یه مشت حرف تکراری بود که به زبون ما بیان شده بود و بازم به ذهنمون میاد و بازم می‌گیمشون؛ گیرم تاریخ درج مطلب یه کم جابه جا می‌شه....

عصری یه خربزه خریدم گذاشتم تو یخچال. فکر کنم دیگه خنک شده. پاشم قاچ کنم با همسر و فرزندان‌ بزنیم به بدن کیف کنیم. بفرمایید خربزه....

 

پ.ن:

1- من تو ریدرم تمام مطالب قبلی خودم و دوستان رو دارم. اگر بلاگفا نتونست پست‌های از بین رفته رو برگردونه احتمالا مطالب خودم رو مجددا پست کنم. اگر هم دوستی نوشته‌های وبلاگش رو نداره و لازمشون داره می‌تونم بهش بدم.

2 - دوستان جدید از لینکدونی حذف شدند. اون‌هایی که هستند لطف کنند آدرسشون رو بدند مجددا لینک شند.

 

 

 

ــ ـکمشـــ
۰۹ تیر ۹۴ ، ۱۹:۳۱ ۰ نظر

1

آهای...

کسی صدای منو می‌شنوه؟

 

ــ ـکمشـــ
۰۵ تیر ۹۴ ، ۱۹:۳۱ ۰ نظر