ـــــــــکُمِـشـــــــــــــــــــــــــــ

ـــــــــکُمِـشـــــــــــــــــــــــــــ

بایگانی

۶ مطلب در فروردين ۱۳۸۹ ثبت شده است


واقعی‌تر و ناباورتر از مرگ ندیده‌ام!




ــ ـکمشـــ
۳۱ فروردين ۸۹ ، ۲۳:۴۲ ۱۵ نظر

مردشور هارهار آب سرچشمه، خصوصا اگه غارغار کلاغی هم به اون اضافه بشه و مخصوصا اگه با کت‌شلوار نو روی نیم‌کت زیر اون کلاغ نشسته باشی و اون هم تازه صبحونشو هضم کرده باشه و چه‌قدر هم خورده بود مردشور!



ــ ـکمشـــ
۲۸ فروردين ۸۹ ، ۱۴:۳۲ ۱۳ نظر
موش تو سوراخش نمی‌رفت گربه به دمبش می‌بست!



ــ ـکمشـــ
۲۴ فروردين ۸۹ ، ۱۲:۰۸ ۱۳ نظر
دوست عزیزم آقای صدیقیان در پستی با عنوان این‌جا زندگی جریان دارد... مطلب جالبی از روزنامه‌ی ایران نقل کرده‌اند. به نظرم کار آقای صدیقیان بسیار حرفه‌ای و در چارچوب رویه‌ی همیشگی ایشان یعنی پوشش همه‌ی اخبار مربوط به خونسار است. اما این مطلب در نگاه اول قدری برخورنده به نظر می‌رسد و من خونساری را متعجب می‌کند.
از خودم می‌پرسم واقعا یک خبرنگار خونساری نمی‌بیند از مدت‌ها پیش متوسط خودروهای این شهر پژوست؟ یا نمی‌بیند که طبقه‌ی متوسط این شهر اعم از کارمند و کاسب با استفاده از اینترنت و ماهواره و ارتباطات خانوادگی، از آخرین اخبار و مسایل کشور باخبرند؟ نمی‌داند استخر این‌جا با وجود تمام تاخیرهای بهره‌برداری، سال‌هاست که مورد استفاده‌ی مردم است؟ نمی‌داند ساخت سد قبل از دولت نهم شروع شده و هنوز هم افتتاح نشده و مردم با حسرت به آب‌هایی که جلوی چشمشان هرز می‌رود نگاه می‌کنند؟ نمی‌داند ورزشگاهی که با کلی تبلیغات افتتاح شد پس از افتتاح اختتام یافت؟ نمی‌داند...
اما خوب که نگاه می‌کنم می‌بینم این خبرنگار و هر آدمی که چشمانش را باز کند این مسایل را می‌بیند و می‌داند اما مسئله چیز دیگری است.
این خبرنگار می‌داند که حرف‌هایش پر از اشکال است اما احتمالا پیش خودش حساب دیگری می‌کند. او احتمالا پیش خودش فکر می‌کند بیش از یک میلیون نفر در کل کشور این خبر را می‌خوانند و باور می‌کنند و در مقابل حداکثر پنجاه هزار خونساری می‌فهمند که این مطلب تمام واقعیت نیست. در این حساب سرانگشتی او توانسته در ازای از دست دادن نظر کمتر از پنجاه هزار نفر نظر بیش از یک میلیون نفر را به دست آورد. و ظاهرا این محاسبه معقول و او پیروز میدان است.
اما به نظر من چنین محاسبه‌ای صرف‌نظر از غیراخلاقی بودن، غلط هم هست. به نظر من، اولا روزنامه‌خوانان کشور آن‌قدرها هم ساده نیستند که یک خبر را دربست بپذیرند. آن‌ها اخبار را با واقعیت‌های اطرافشان می‌سنجند و اگر کوچکترین ناهم‌خوانی‌ای ببینند خیلی زود خبر را پس‌می‌زنند. بیشتر مردم ایران در تعطیلات به شهرهای دیگر سفر می‌کنند و به هر شهری هم که می‌روند با چشمان خود واقعیت‌ها را می‌بینند و با چنین دیدگاهی اخبار رسانه‌ها را محک می‌زنند.
و ثانیا این خبر حدود پنجاه هزار خونساری را به این روزنامه بدبین می‌کند و چنین اخباری از سایر شهرها هم چنین جمعیت‌هایی از آن شهرها را از خواندن این روزنامه فراری می‌دهد. و با این روش روشن است که با گذشت چند ماه، خواننده‌ی باورپذیری برای آن روزنامه باقی نمی‌ماند.
به نظر من اشتباه کسانی که می‌خواهند با رسانه‌هایی مثل این روزنامه ذهن مردم را شکل دهند این است که میزان نفوذ این رسانه‌ها را نمی‌دانند. آن‌ها نمی‌دانند که مردم ما به صورتی تاریخی و موروثی به اخبار رسمی کم‌اعتمادند و معمولا اخبار رسمی را حمل بر غیرصحت می‌کنند مگر خلافش ثابت شود. آن‌ها نمی‌دانند مردم ما، درست یا غلط، به اخبار زیرزمینی و شایعات بیش از اخبار رسمی باور دارند. آن‌ها نمی‌دانند در هر فامیل یک ماهواره کافی است تا با توجه به زیرزمینی بودن و نیز کار حرفه‌ای رسانه‌های بیگانه، اثرش را بر کل فامیل بگذارد. آن‌ها نمی‌دانند... 
بگذریم اما این را هم بگویم که به نظر من آن خبرنگار در نهایت ضرر نکرده! او با تیزبینی خاص خونساری و با تشخیص درست سلیقه‌ی مسئولین روزنامه، مطلبی را به خورد دبیرش داده و حق‌التحریرش را گرفته؛ بالاخره آن ستون روزنامه باید پر می‌شد و حق‌التحریرش را هم باید کسی می‌خورد. چه بهتر که همشهری ما آن را خورده. نوش جانش.


ــ ـکمشـــ
۲۱ فروردين ۸۹ ، ۲۱:۵۳ ۱۳ نظر

سلام، سال نوتون جدید.




ــ ـکمشـــ
۱۴ فروردين ۸۹ ، ۲۲:۳۶ ۸ نظر
خانمم گفت سمنو بخر.
گفتم برا چی؟ گفت برای سفره‌ی هفت سین. گفتم ما که می‌ریم مسافرت، سفره نمی‌خوایم. گفت چرا می‌خوایم؛ ممکنه هر سال بریم مسافرت پس دخترمون کی سفره هفت سین داشته باشه؟
راست می‌گفت. خریدم. سفره چید. دخترم کلی کیف کرد.


این هم عادتی شده که شب عید، سال گذشته را بد معرفی می‌کنیم و امیدوار خواهیم بود سال بعد سال خوبی باشد. اما من چنین اعتقادی ندارم. به نظرم اگر شکست‌های هر سال بیش از پیروزی‌هایش باشد هم نمی‌توان آن را سال بدی دانست. معتقدم چگونگی نگاه به پیروزی و شکست مهم است نه اصل آن.
سال 88 سال خوبی بود. به نظرم دعواهای سیاسی، که بعضی مایوسانه آن را دلیل بر بد بودن سال، و برخی فاتحانه آن را دلیل بر خوب بودن سال می‌دانند، باعث بالا رفتن فهم سیاسی و محکم شدن اتحاد اجتماعی مردم شد. به نظرم کمتر کسی در تاریخ ایران به اندازه‌ی ما تحولات سیاسی و اجتماعی دیده باشد.
احتمالا یک روز کنار کرسی احتمالا هسته‌ای می‌نشینید و از زیر کرسی یک اسپرسو برای خودتان می‌ریزید و به پنجره خیره می‌شوید و شروع می‌کنید به تعریف خاطرات سال 88. احتمالا اولین کلامتان مناظره‌ی معروف خواهد بود و بعد هم بقیه‌ی مسائل. احتمالا حرفتان که تمام شد به LED روی دیوار خیره می‌شوید و منتظر عکس‌العمل بچه‌ها و نوه‌ها، چند لحظه‌ای ساکت می‌مانید. امیدوارم آن روز بتوانید موضع امروزتان را برای آن‌ها توجیه کنید. ممکن است نوه‌ها بگویند چه پدر بزرگ یا مادر بزرگ فهیمی داریم و یا برعکس.

همیشه رفتارها و کنش‌های ما همین‌طور هستند: خوب و یا برعکس. امیدوارم برعکس نباشید هیچ وقت.



افتو بیژخوسی، لحافا پس کرمین. نالیا جمع کرمین. ناشتا کرمین، راکمین کی این و اون.
رزا پر وشکو گنو. وشند خبی بومی. سال خبیو. دماغدون چاق و عیددون مبارک.

ــ ـکمشـــ
۰۱ فروردين ۸۹ ، ۰۷:۵۹ ۱۲ نظر