ویراسباز
یادتان هست مدتی پیش دست به یقه شدیم که فارسی را پاس بداریم و درست بنویسیم و چه و چه؟ یادتان هست چهقدر بحث بیهوده کردیم و به جایی هم نرسیدیم؟ یادتان هست هر کس از راه رسید یک تودهنی به بنده نوشجانانید!؟
خب بعد که بیشتر فکر کردم دیدم حق با شما بود. این بندهی علاف خدا خیال میکرد همه مثل خودش بیکارالدولهاند که دو ساعت بنشینند و تریلیآوت دانلود کنند و نصب کنند و یاد بگیرند و هر وقت خواستند چیزی بنویسند هفتصد ساعت وقت بگذارند و برگردند نیمفاصلهها را درست کنند و نقطه و ویرگول و گیومه و هزار و یک قرطاسبازی دیگر سر متن پیاده کنند که مثلا چاهکن علافی بگوید بهبه و چهچه!
خودم خندهام گرفت که چهطور قبل از انتشار آن پست بیمعنی این موضوع ساده به ذهنم نرسید و آن را راهی سطل آشغال گوشهی دسکتاپ نکردم! آدم موجود نازنینی است؛ تا پای گور هم لازم دارد تجربه کند و بیاموزد. خدا کند در جهنم هم یک کامپیوتر و یک خط دیال آپ هامانت یا آرمان باشد تا بتوانم این تجربیات را به کار ببندم!
باری اگر جویای احوال ما هستید خدا را شکر زندهایم و در گذران عمر حیران. فقط قربون آن اوقات شریفتان بشوم تا مثل من نشدهاید بروید از فروشگاه حافظ و یا لوازمالتحریر روبروی پلدختر یک دفترچهی هزار برگ بخرید و تجربیاتتان را در آن بنویسید و هر از گاهی آنها را مرور کنید تا خوب به ذهنتان سپرده شوند و سعی کنید همیشه آن ها را به کار ببندید. یک روز مثل من به پشت سرتان نگاه میکنید و میبینید هزار بار شتر تجربه دارید که همه آکبند بار شترها ماندهاند بلا استفاده و حیفهاش را میخوریدها!
امیدوارم پیام اخلاقی بالا را آویزهی گوش کنید تا رستگار شوید اما بنده پس از سیر و سلوک بسیار در کوچه و خیابان و اینور و آنور، ویراسباز را پیدا کردم که میتواند مثل کوچههای آشتی کنان، کدورت بین ما را رفع کند تا مثل قدیم دست گردن هم بیاندازیم و همدیگر را هل بدهیم داخل جوب و اگر گوش شیطان کر برفی آمد، گوله برف داخل یقهی هم بیاندازیم و حالش را ببریم. بنده رسما آمدم منتکشی؛ این شما و کرمتان، این هم ویراسباز.
لینکمان کنید