ـــــــــکُمِـشـــــــــــــــــــــــــــ

ـــــــــکُمِـشـــــــــــــــــــــــــــ

بایگانی

گوش مفت سیری چند؟

۱۲ آذر ۱۳۹۲
یه دوربین روی سه پایه قرار گرفته و روبه‌روی اون سه نفر با هم حرف می‎زنند. یه بوم صدابرداری هم بالای سرشونه. اون‌ها رو نمی‎شناسم. اسمشون رو می‎ذارم الف و ب و جیم. پشت ویزور دوربین می‎رم و هدفون رو روی سرم می‎ذارم. حالا صدا هم دارم؛ دارند خاطره تعریف می‎کنند:

الف: چند سال پیش یه روز زمستون با دوستام رفتیم سرچشمه. کل چمنا رو برف پوشونده بود. هوا خیلی سرد بود. گفتم هر کی بپره تو آب 50 تومن بهش می‌دم. علی خر شد پرید تو آب... 
درش که آوردیم مثل سگ می‌لرزید. بهش گفتم دیوونه نزدیک بود برا 50 تومن خودتو به کشتن بدی. نگفتی سنکوپ می‎کنی؟... همین‎جور می‎لرزید و می‎خندید. بردیمش تو ماشین و بخاری رو روشن کردیم حالش یه کم جا اومد و...
...
دو نفر دیگه گوش می‌دند و به نشونه توجه سر تکون می‌دند. هنوز فعل آخرین جمله الف منعقد نشده که ب شروع می‌کنه:
پارسال رفته بودیم چشمه دیمه. کنار رودخونه چادر زدیم و رفتیم کنار تونل رضا شاه. عجب تونلی بود. یعنی چه طور اون سال‌ها تونسته بودند چنین تونلی بکنند. اونم فقط با کارگر! این هوا آب از تو کوه درمی‌اومد. آب که از اون سرپایینی پایین می‌اومد اونقدر قشنگ بود که نگو. چندتا عکسم گرفتیم... 
...
دو نفر دیگه گوش می‌دند و با حرکات سر نشون می‌دند که حواسشون به گوینده ست. 
هنوز ب حرفشو تموم نکرده که جیم شروع می‌کنه:
تابستون رفته بودیم مرغه. خیلی شولوغ شده بود. نمی‌دونم اصفهانیا این‌جا رو دیگه چه طور پیدا کردند؟ آسایش نداریم از دستشون. جا نبود زیلو پهن کنیم. ما هم سرمونو پایین انداختیم رفتیم نشستیم کنار یه خونواده اصفهانی. دو تا دخترم داشتند که سر و گوششون می‌جنبید. باباشون یه نگاهی بهمون کرد و...
...
و دوباره از اول:
الف: پارسال عید رفته بودیم مشد...
ب: پیارسال با یه تور حسابی رفته بودیم ترکیه...
ج: دادشم ارشد قبول شده هفته ‌دیگه قراره باش برم کاشون...


******

دوربین به آرومی از این جمع دوستانه فاصله می‌گیره و دور می‌شه. با بیشتر شدن فاصله صدا هم کم و کمتر شده و قطع می‌شه. فید آوت. 
فید این توی یه آرایشگاه زنونه. 

دو نفر روی صندلی نشستند و مشغول میک‌آپ شدن هستند و دو نفر هم بالای سر اون‌ها مشغول میک‌آپ کردن. سه نفر هم روی صندلی‌های انتظار نشستند و مشغول حرف زدن: الف و ب و جیم.

الف: مردشورشو ببرن، کار بلد نیست. برا عروسی نسرین می‌خواستم کاهی کنم. سرمو که شست دیدم موهام هفت رنگ شده! بهش گفتم این چه وضعیه!؟ گفت های‌لایتش کردم، بیشتر بهت میاد. گفتم به تو چه که چی به من میاد!؟ کاری که بهت گفتم بکن، من کاهی یه‌دست می‌خواستم. من...
...
هنوز حرف‌های الف تموم نشده که ب شروع می‌کنه:
ای بابا اون خرمایی هم بلد نیست دربیاره تو رفتی کاهی کنی؟ درآوردن رنگ روشن خیلی سخته. اون کوتاه کردنم بلد نیست چه برسه به رنگ روشن. من یه بار رفتم پیشش گفتم موهامو مصری ساده کوتاه کن. وقتی کارش تموم شد دیدم موهام زیادی کوتاه شده گفتم این که فانتزیه! گفت مصری دیگه مد نیست این بهتره. گفتم شوهرم دوست نداره، بهم نمیاد...
...
حالا نوبت جیمه که منتظر بوده تا حرف ب تموم شه:
این که چیزی نیست من یه بار رفتم تهران پیش آرایشگر خواهرم. آخه هی می‌گفت آرایشگرای خونسار کار بلد نیستند. منم گفتم یه بار برم اونجا ببینم چه خبره. نوبت گذاشتیم و روز نوبت آژانس گرفتیم رفتیم فرمانیه. وای چه دم و دستگاهی. منشیه خودش یه پا مانکن بود. آلبوم آورد. عجب آلبومی بود. همه مانکنای فرانسوی. گفت مدلتونو انتخاب کنید تا وسایلشو آماده کنند. انتخاب کردیم و با کلی معطلی و کلاس الکی هم موهامو خراب کرد و هم ابروهامو تابه‌تا درآورد. فقط بلدند کلاس بذارند و پول بگیرند...
...
و دوباره از اول:
الف: رفته بودیم خرید عروسی نسرین...
 ب: دیروز تو اداره رییسمون صدام کرد...
ج: هفته پیش جلسه دفاع تز دکتری فاطی بود...
...

******
...
...
...

******

معمولا توی جمع‌های دوستانه شاهد چنین صحنه‌هایی هستیم. وقتی داریم به کسی گوش می‌دیم بیش از اون‌که به حرفای اون توجه کنیم، حرفایی رو که قراره بزنیم تو ذهنمون مرور می‌کنیم و منتظر یه فرصت می‌شیم تا رشته کلام رو به دست بگیریم. ظاهرا جلسات گفتگوی دوستانه میدانی هستند برای حمله به رقیب و قاپیدن رشته کلام... 
این موضوع توی جلسات و مراسم رسمی هم دیده می‌شه. کافیه کسی پشت میکروفون قرار بگیره  دیگه ول کن نیست. انگار شهوت سخنرانی تمومی نداره. انگار اونقدر از حرف پریم که تا مجالی برای بیان پیدا می‌کنیم ول کن نیستیم... 
...
 به نظرتون ما دلمون نمی‌خواد بیش از اون‌که بشنویم شنیده بشیم؟ دقت کردید آدمایی که خوب گوش می‌کنند چه قدر کمند؟ دقت کردید خیلی از سوءتفاهم‌ها به دلیل درست گوش نکردن به وجود میاند؟...
به نظرم صرف نظر از این‌که این یه مشکل روانیه و باید اصلاح بشه، حتی می‌تونه منجر به خراب شدن رابطه‌ها و دست کم لذت نبردن از اون‌ها بشه...

بیایید از فردا بیش از آن که شنیده شویم بشنویم
تکبیر



پ.ن: در نوشتن این پست از مشاوره‌های تخصصی و ارزشمند همسر گرامی استفاده شده.‎‌





۹۲/۰۹/۱۲
ــ ـکمشـــ

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی