یوگاهای انسان برای رسیدن به آرامش
به نظرم تو جوامعی که از نظر توسعه انسانی تو ردههای پایین هستند، آدما با تمام توان پشت تفاوتهاشون موضع میگیرند و به همین دلیل کمتر طرف مقابلشون رو درک میکنند. تو این جوامع فرد نمیتونه بپذیره طرف مقابلش طور دیگری نگاه میکنه، طور دیگری فکر میکنه. و مهمتر از اون این که نمیدونیم این تفاوتها، اغلب منشا ژنتیکی و یا تربیتی دارند و کمتر ارادی هستند. ما با توجه به ژنتیک و محیط رشدمون، نوعی نگاه پیدا میکنیم. نوعی جهانبینی و حتی نوعی پروسه تفکر. این نوع نگاه تکلیف ما رو دربرابر پدیدهها مشخص میکنه و قضاوتی از دنیا بهمون میده که موضعمون نسبت به اطراف رو شکل میده.
به نظر من این "نوع نگاه" موضوعی قابل تحلیل و بررسی و اصلاحه و هر شخص میتونه با شناخت خودش، "نوع نگاهش" رو پرورش بده. ولی چیزی که مهمه اینه که اگر این تفاوت در "نوع نگاه" رو درک کنیم و به رسمیت بشناسیم، یقینا ارتباطات انسانی و حتی گروهی و بینالمللی زیباتر و آرومتر خواهند شد.
مصطفی ملکیان سعی کرده این تفاوتها رو از دید ادیان شرقی تقسیمبندی کنه. مطلب نسبتا بلندیه اما مطمئنم اگر اراده کنید و بخونید خیلی به درد میخوره. به نظرم پایه اصلاح خود دونستن همین مطلبه. خصوصا مثالهای خیلی جالبی هم آورده که موضوع رو ملموستر میکنه.
یوگای مختلف انسانها برای رسیدن به آرامش، از دید ادیان شرقی - مصطفی ملکیان
ادیان شرقی معتقدند که این یوگاها به صورت مرکب نیز وجود دارند یعنی ممکن است کسی یوگای 1 و 2، یا 2 و 3، یا 3 و 4، یا 1 و 2 و 3، یا 2 و 3 و 4 و... را باهم داشته باشد. و از این لحاظ تعبیر بسیار دقیقتری که بعضی مثل آقای کِن ویلبِر به کار میبرند این است که میگویند هر انسانی همه این چهار یوگا را دارد،اما یکی از یوگاها در وجود او بر سایر یوگاها غلبه دارد. یعنی گویا در همه ما یوگای 1 و2 و 3 و4 جمع است ولی ممکن است در من یوگای 1، در شما یوگای 2، در شخص ثالث یوگای 3 و در شخص رابع یوگای 4 غلبه داشته باشد. ولی به هر حال باید فهمید یوگایی که در شخص غالب است کدام است و به دنبال آن یوگا برود و وقتی به دنبال آن یوگا میرود به آرامش میرسد. حال ببینیم این چهار یوگا چه چیزهایی هستند؟
یوگای اول، یوگای معرفت است. کسانی که یوگای معرفت دارند آرامش شان در کشف و اعلام حقایق هستی است. این افراد وقتی به دنبال حقایق هستی میروند و حقیقتی را به زعم خودشان کشف میکنند و سپس آنرا اعلام میکنند نوعی آرامش روانی در خودشان احساس می کنند. این سنخ، کسانی هستند که معمولا آرامش خود را فقط از طریق علوم به دست می آورند. البته علم به معنای علم تجربی مراد نیست، بلکه شاخههای مختلف علوم مورد نظر است. درباره خواجه نصیرالدین طوسی نقل کردهاند که وقتی مسئله ای را حل می کرد، از شدت شعف از خانه بیرون میآمد و میگفت أین الملوک؟ أین ابناءالملوک؟ شاهان و شاهزادگان کجایند که ببینند اگر لذتی هست لذتی است که من از حل یک مسئله ریاضی یا فلسفی به دست آورده ام! یعنی اکنون شاهان و شاهزادگان در دل شب در کاخ های خودشان چه عیش و عشرتی میکنند،اما توجه نمیکنند که این حل کردن مسئله چه لذتی میدهد. به هر حال کسی که مسئله ای را کشف یا اعلام میکند، آرامش به دست می آورد، یوگای معرفت دارد.
یوگای دوم را به یوگای ریاضت تعبیر میکنند. ولی مراد از ریاضت در اینجا ریاضت اخلاقی است، به بیانی که اکنون خواهم گفت:
کسانی که اهل یوگای ریاضت هستند، کسانی هستند که یک سلسله قواعد را در زندگی خودشان به عنوان قواعد اخلاقی پذیرفتهاند و فقط و فقط دغدغهشان در زندگی این است که چنان زندگی و سلوک کنند که از طریق سلوک آنها این قواعد اخلاقی لگد مال نشود و آنها را کاملا مراعات کنند. این یوگا در واقع نوعی ورزش یا به تعبیر بهتر نوعی ورزه است. اما ورزه و ریاضت اخلاقی. آیا میدانید این افراد فقط به چه کسی غبطه میخورند؟ اگر شما به این افراد بگویید که فلان کس چه ثروت زیادی دارد و مثلا همکلاسی تو که بیست سال پیش با تو همکلاسی بود، الان میتواند با پول توجیبیاش کل زندگی تو را بخرد، ککشان هم نمی گزد. یا اگر به این افراد بگویید که فلان کس چقدر قدرت دارد، چقدر در جامعه محبوبیت دارد، چقدر شهرت دارد، چقدر حیثیت اجتماعی دارد، یا چقدر علم دارد، باز هم ککشان نمیگزد. اما اگر بگویید فلان کس پاکتر از تو زندگی میکند، چنین چیزی برای او بسیار غبطهانگیز است. برای این قبیل افراد پاک زندگی کردن مهم است. حتی ممکن است هیچ گونه دغدغه معرفت هم نداشته باشند؛ فقط و فقط دغدغه پاک زیستی دارند. اگر مشهور شد شد و اگر نشد هم نشد. به همین ترتیب ثروت، فقر یا هیچ چیز دیگری برای آنها مهم نیست.
یوگای سوم، یوگای شهود است. یوگای شهود یوگایی است که در عارفان و کسانی که عرفان مشرب هستند وجود دارد. کسانی که میخواهند چشمشان به ورای این عالم باز شود و از هر طریق ممکن چیزی را که انسانهای عادی نمیبینند، بتوانند ببینند. نه به دلیل اینکه بر انسانهای عادی مزیتی پیدا کنند، بلکه به این دلیل که به نظرشان میرسد پشت این دیوار خبرهایی هست و حیف است که ما از این خبرها خبر نداشته باشیم. این عده در مراحل اول، مجذوب چیزهایی میشوند که امروزه به آنها میگویند new religion ،یعنی دین جدید. آنها مجذوب احضار ارواح، تسخیر جن، کفبینی، طالعبینی و... میشوند. احتمالا کسانی را دیدهاید که دائما دنبال این چیزها هستند و به این قبیل موضوعات ناخنک میزنند. این افراد مراحل اولیه این دیدگاه در درونشان هست. به این دیدگاه میگویند دیدگاه شهود. البته حالتهای خام،نَسَخته و نپخته این دیدگاه به صورتی است که گفتم؛ و الا آن دسته از این افراد که پختهتر هستند، به این قبیل امور قانع نیستند که مثلا انسان بتواند جن ببیند و تسخیر جن کند و...
یوگای چهارم، یوگایی است که گاه به آن میگویند یوگای عمل و گاه میگویند یوگای خدمت. این یوگای عمل یا یوگای خدمت، یوگای کسانی است که آرامش خودشان را از طریق کاستن از درد و رنجهای دیگران کسب میکنند. این عده کسانی هستند که در به در به دنبال دختری میگردند که جهیزیه نداشته باشد و بروند برای او جهیزیه تهیه کنند، یا پسری که پول نداشته باشد ازدواج کند و بروند برای او پول تهیه کنند. این قبیل افراد دنبال این هستند که قرضالحسنه باز کنند، شرکت تعاونی بزنند، نخود و لوبیا توزیع کنند و.... آرامش آنها مثلا در این است که میبینند امشب پسر و دختری با جد و جهدی که آنها دو سه ماه کرده بودند، به حجله رفتند. این شخص از اینکه توانسته چنین کاری انجام دهد لذت میبرد و این کار به او آرامش میدهد.
البته خود هر یک از این یوگاها بخشهای فرعی نیز دارند. و نکته ای را خدمت دوستان عرض کنم و آن این است که بعضی، یوگای شهود را با یوگای معرفت یکی کردهاند. منتها گفتهاند این معرفت یا شهود که طبق این دیدگاه یک عنوان پیدا کرده است به دو دسته تقسیم می شود:
الف)معرفت غائبانه
ب) معرفت حاضرانه
مراد از معرفت غائبانه همان چیزی است که به آن گفتیم یوگای معرفت؛ و مراد از معرفت حاضرانه چیزی است که به آن میگوییم یوگای شهود. از این جهت است که گاه میگویند سه یوگا داریم و گاهی میگویند چهار یوگا.
همه این چهار طریق زیرمجموعههایی دارند. هم معرفت، هم ریاضت اخلاقی، هم شهود، و هم عمل یا خدمت. اما در این میان، طریق عمل یا خدمت سه شاخه مهم دارد:
1-شاخه انقلابیگری
2-شاخه اصلاحگری
3-شاخه عشقورزی
معمولا این سه شاخه را سه شاخه فرعی از طریقت عمل میدانند. در طریق عمل گاه گفته میشود که کسانی در فکر کاستن از درد و رنج دیگران هستند، اما از این طریق که کل ساختار زندگی اجتماعی را به هم بریزند! به این عده میگویند کسانی که اهل عمل انقلابیاند. رابیندرانات تاگور، یکی از اشکالاتی که بر گاندی میگرفت این بود که میگفت:گاندی از من دعوت کرده که انقلابی باشم و به یوگای من توجه نکرده است. یوگای من این یوگا نیست. یوگای عمل انقلابی یکی از شاخههای یوگای عمل است. یوگایی که به نظر شخص دارنده آن تا زمانی که ساختار اجتماعی به گونهای است که هست، ما نمیتوانیم از درد و رنج دیگران بکاهیم و برای کاستن از درد و رنج دیگران باید ساختار اجتماعی جدیدی فراهم آوریم. تعبیر اجتماعی که در اینجا به کار میرود به معنای عام آن است که شامل امور اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و هر چیز دیگری که جنبه اجتماعی دارد، میشود.
یوگای اصلاحگری، یوگایی است که میگوید در هر ساختار اجتماعی میتوان از درد و رنج کاست و لازم نیست که ما دست به ترکیب نهادها و ساختارهای اجتماعی بزنیم.
یوگای سوم یوگای عشق ورزی است. تفاوت یوگای عشقورزی با یوگای انقلابیگری و اصلاح گری در این است که یوگای انقلابیگری و اصلاحگری هر دو به منشا بیرونی درد و رنج عطف توجه میکنند، یا به تعبیر بهتر میخواهند درد و رنج را از طریق حذف ماده و منبع درد و رنج کاهش دهند. اما طریق عشقورزی طریقی است که به منشا درونی عطف توجه میکنند و در پی این است که از راه مهربانی با دیگران، درد و رنج را برای آنها قابل تحمل کند.
سوال:حصر یوگاها در چهار تا چه دلیلی دارد؟ چون چیزهای دیگری غیر از این چهار مورد نیز وجود دارد که آرامش میآورد؟
پاسخ:هیچ دلیلی ندارد. فقط دلیل استقرایی است. اگر شما بتوانید قسم پنجمی پیدا کنید هیچ مشکلی ندارد. یک نمونه بسیار جالب برای شما بگویم. آنها اعتقادشان بر این است که حتی اینکه ادیان مختلف و مذاهب مختلف ظهور میکنند به دلیل همین سنخهای مختلف روانی است. یعنی میگویند اگر تعالیم بنیانگذار یک دین و مذهب بر شما عرضه شود، و شما چهار نفر باشید با چهار تیپ روانی مختلف که با کمال صداقت و جدیت خودتان را در معرض این تعالیم قرار دهید، آنگاه بدون اینکه عالما و عامدا قصد تحریف آن دین و مذهب را داشته باشید، تدین شما چهار نفر با یگدیگر متفاوت میشود. تدین یکی از شما به یک نحوی میشود، تدین دیگری به نحو دیگر و به همین ترتیب به نحو سوم و چهارم. به تعبیری شاید بتوان گفت که «کل یعمل علی شاکلته» به چنین چیزی اشاره دارد. تعالیم یک دین بر هر چهار نفر عرضه میشود ولی آن شخص قسمتی از دین برایش بزرگ و مهم و دلانگیز میشود و برای دیگری قسمتهای دیگری مهم و دلانگیز جلوه میدهد.
سوال:آیا ریشه تفاوت را می توان اینگونه تبیین کرد. مثلا هینه یانا، ماهایانا و غیره در آیین بودا؟
پاسخ:بله، بنده در مصاحبهای گفته بودم که اصلا مذاهب مختلفی که در درون یک دین پدید میآیند به همین جهت است. چنین نیست که واقعا هر کسی که فرقهای در درون دینی ایجاد میکند حتما غرض و مرضی دارد و میخواهد در دین تحریفی بکند. به طور مثال ممکن است دینداری سلمان با دینداری ابوذر متفاوت باشد و در عین حال در صداقت هیچ یک شکی ندارید و در مورد هیچ یک از این افراد نمیتوانیم بگوییم که میخواستهاند تعلیمات پیامبر را تحریف کنند اما آن چیزی که ابوذر را برمیانگیخت واقعا سلمان را برنمیانگیخت و آن چیزی که سلمان را برمیانگیخت ممکن بود ابوذر را برنیانگیزد. حتی در مورد ائمه ما به نظر میرسد که این بزرگان سنخهای روحی متفاوتی داشته اند. واقعا حضرت باقر و حضرت صادق با حضرت سجاد متفاوتاند، و حضرت سجاد نیز با امام حسین و امام حسین با امام حسن و هر دوی این بزرگان با حضرت علی.
خاطرم هست که قبل از سال 57 در اوج انقلاب زمانی که در قم بودم طلاب اعلامیهای امضا کرده بودند و به درب خانه علامه طباطبایی رفته بودند و میگفتند شما هم زیر این اعلامیه را امضا کنید. مثلا اعلامیهای بود به نفع امام و انقلاب. علامه طباطبایی استنکاف میکرد و امضا نمیکرد. بعد،خیلیها از جمله خود ما خیلی بدمان آمد! با خودمان گفتیم آخر آدم چرا باید این قدر محافظهکار باشد؟ چرا باید اینقدر در برابر ظالم بیتفاوت باشد؟ بعدها که عقلمان به اندازه یک اپسیلون رشد کرد فهمیدیم که نخیر! نمیشود کار امام را از علامه طباطبایی انتظار داشت، کما اینکه کار علامه طباطبایی را هم نمیشود از امام انتظار داشت.