عشق و ازدواج
نمیدونم این اشتباه که عشق به ازدواج مربوط میشه کی وارد جامعهی ما شد!؟ خیال میکنیم چون عاشقشم میتونم باش زندگی کنم در حالی که اصلا اینطور نیست. ما با کسی میتونیم زندگی کنیم که باش تفاهم رفتاری داشته باشیم. تفاهم رفتاری موضوعیه که حتی میتونه به تفاهم فکری هم مربوط نشه.
تفاهم رفتاری یعنی طرفین بتونند طوری رفتار کنند که دیگری رو نیازارند. طوری رفتار کنند که فضای خونه فضایی امن و آرامشبخش و قابل زندگی کردن باشه. فضایی صمیمی برای گذران زندگی. اما عشق ربطی به این مسایل نداره. عشق حال و هوای خودش رو داره و اتفاقا با ازدواج کم کم از بین میره. اشتباهه عشق رو تنها پیشنیاز ازدواج قرار بدیم و زندگی مشترک رو بر کوهی از پوشال بنا کنیم. عشق تو منطق خودش شاید چیزی خاص، متعالی و حتی مقدس باشه اما نمیتونه ضمانتی برای ازدواج باشه. زندگی مشترک باید بر مبنای اصول خودش تنظیم بشه. عشق شیداییه، بیخودیه، بیعقلیه، احساسه. آدم شیدا و بیخود و بیعقل نمیتونه قرارداد ازدواج تنظیم کنه. چنین آدمی احتمالا هم خودش زیان میبینه و هم اطرافیانش.
مشکل اینه که این عشق اغلب اوایل جوانی و در اوج خامی سراغ آدما میاد یا با یه عظمتی میاد که دیگه عقلی واسه درک این حقایق نمی مونه و اطرافیان هم هرچی روشنگری کنند عاشق معشوقش رو تافته جدا بافته میدونه و تو خیالاتش اون دوتا با همه فرق میکنن.
واقعا که تفاهم رفتاری مهمترین شرطه ولی کشف همین تفاهم خیلی سخته
حتی وقتی که دوره آشنایی بعد از خواستگاری میزارن، خلا های شخصیتی باعث میشه افراد نمایشی رفتار کنند
مطلب جالبی که تازگی کشف کردم اینه که حتی دو نفر که تفاهم رفتاری دارن ممکنه بعد از چند سال دیگه نداشته باشن.عواملی مثل افسردگی یکی از طرفین یا تغییر تیپ شخصیتی بسادگی این موضوع رو تحت تاثیر قرار میده.
کلا هیچ قطعیتی هیچوقت وجود نداره و باید یاد بگیریم مثل یک روح سیال و منعطف باشیم