محرم 97
۲۸ شهریور ۱۳۹۷
امسال حس محرم ندارم. حس لذت بردن از غرق شدن تو امواج محرم؛ امواج هیئتها و دستهها، اسبها و شترها و علمها و کتلها...
امروز زورکی خودم رو کشوندم تو متن جامعه. همه چیز مثل هر سال بود، حتی با شکوهتر. مردم مشتاق و پرشمار و پرچمهای بزرگی که دوستشون دارم.. بوی اسپند و شتر و شربت آبلیمو و چای. صدای طنیندار و باشکوه موسیقی حماسی و مداح. و رنگ و روی شهر که سیاه بود و سبز و قرمز....
چیزی که نظرم رو جلب کرد بیتفاوتی حسی مردم نسبت به روضهی مداح بود. مداح از آخرین ترفندهای گریهگیری استفاده میکرد اما به جز معدودی پیرمرد و پیرزن که گریه میکردند و تباکی، کسی حسی بروز نمیداد. همه خیلی عادی نگاه میکرند. نمیدونم چشمهی اشکشون رو دیشب خالی کرده بودند یا این حرفها براشون عادی شده...
۹۷/۰۶/۲۸