ـــــــــکُمِـشـــــــــــــــــــــــــــ

ـــــــــکُمِـشـــــــــــــــــــــــــــ

بایگانی

پیدا نشد

۳۱ مرداد ۱۳۹۰

امروز یاد دوستی قدیمی افتادم. دوستی مجازی. دوستی که دوستش دارم. نمی‌دانم کیست و چه شکلی است. حتی نمی‌دانم چند ساله است! اما  دوست خوبی است. از آن‌ها که بودنشان باعث خوش‌حالی است..

یک ماهی بود چیزی ننوشته بود و پست‌های آخرش هم حکایت از ناراحتی داشت اما به خودم اجازه نداده بودم بپرسم "چته". پیش خودم فکر می‌کردم " به تو چه، اگه لازم می‌دونست خودش می‌گفت چشه". معمولا عادت ندارم از کسی بپرسم "چته"؛ به نظرم این سوال نزدیکی زیادی می‌خواهد.

از گودر آخرین پستش را در تب جدید باز کردم. فیلتر بود. فیلتر‌شکن نداشتم. با بدبختی پیدا کردم. پست را رفرش کردم...

 "صفحه‌ای با این آدرس پیدا نشد"

فکر کردم پست آخرش فیلتر شده و او هم حذفش کرده. آدرسش را تایپ کردم و اینتر...

"وبلاگی با این آدرس پیدا نشد"

...

پیدا نشد

...

پیدا نشد

...

 

۹۰/۰۵/۳۱
ــ ـکمشـــ

نظرات  (۱۶)

۳۱ مرداد ۹۰ ، ۱۳:۲۸ واعظ مامقانی
با درود
اتفاقی در بین وبلاگها پیداتون کردم آدم جالبی به نظر میرسید.یه سوال اون عکس خودتونه.منتظرتون هستم.
باسپاس
kheyli bade adam to0 bi khabari bemo0ne!
Kash azash mipor30di cheshe?in soal rabti be nazdiki nadare.

پاسخ:
جسارتا به نظر من خیلی ربط داره.
خیلی واضح گفتیدا! من کاملا متوجه شدم کی بود و آخرین پستش چی بود!
یه دفه آخر ماجرا رو هم نمیگفتید میذاشتید به عهده بیننده

پاسخ:
نه از بچه‌های این‌جا نبود. از دوست‌های قدیمی بود.
۳۱ مرداد ۹۰ ، ۱۸:۰۹ مهدی رفعتی
تو دیگه خیلی پاستوریزه ای که فیلتر شکن نداری..

پاسخ:
خب معلومه که هستم. اما دنیای نت اونقدر وسیعه که بدون فیلتر شکن هم می‌شه به خواسته‌ها رسید. در موارد نادر مثل این پست هم یه خاکی تو سرمون می‌ریزیم دیگه، یه خاک پاستوریزه.
۰۱ شهریور ۹۰ ، ۱۱:۱۱ یه نقل از سایت دختر ترشیده
سال3 کارشناسی بودم.واسه رشته تحصیلی ام، کار وجود نداشت و مشکلات دیگه ای هم بود که باعث یشد به این نتیجه برسم که تنها راهم ادامه تحصیل هست.و اما:
- مجبور بودم واسه کارشناسی ارشد در یک رشته خیلی سخت امتحان بدهم چون انتخاب دیگه ای نداشتم.اکثر درسهائی که واسه امتحان کارشناسی ارشد باید میخوندم، حتی یک واحد هم پاس نکرده بودم.دل به دریا زدم.همزمان 24واحد ترم اخر کارشناسی رو باید میخوندم و هم واسه کارشناسی ارشد.به هر جهت،وقتی رفتم سر جلسه امتحان، دیدم نمی تونم جواب بدم.آخه نتونسته بودم خودم رو در حد امتحان برسونم.سر جلسه به خودم گفتم حالا که چیزی بلد نیستم چه برگ خالی بدم، چه شانسی بزنم.شروع کردم به شانسی زدن.بعد از امدن نتایج، دیدم که رتبه من تک رقمی شده!
-در همان دوره کارشناسی ارشد بودم که یکی از اساتیدی که احساس شدید حقارت داشت،به من گفت که عمرا تو دکترا قبول بشی.من که اصلا به فکر قبولی در دکتری نبودم، مصمم شدم که کنکور بدم.همزمان تز کارشناسی ارشدم رو انجام میدادم و هم واسه کنکور میخوندم.روز این بار من تمام مواد امتحانی رو خوب خوندم.اما سر جلسه امتحان،نتونستم جواب دم!اینبار به این علت بود که طراحان سوالات از دانشگاه خودمان نبودند (در کنکور دکترا اینطوری بود که دانشجوی کارشناسی ارشد فقط جزوات اساتید دانشگاه خودش را بخواند و کمی با کتاب ان را تکمیل کند، واسه کنکور کافی است اما این بار طراحان از دانشگاه ما نبودند!).دوباره شانسی جواب دادم وبا رتبه کمتر از 5 دکتری قبول شدم.
-به فکر ادامه تحصیل در خارج نبودم.از طرفی تز دکتری ام سخت بود و مجبور بودم به خارج ایمیل بزنم و کمک بگیرم(خیلی به من کمک کردند).یکی از اساتیدی که بهش ایمیل میزدم و کمک میگرفتم،شروع به پرسیدن سوالاتی کرد مثل تو دانشجو هستی یا استاد؟انگار ایرانی هستی چون تو ایملیت ir داره.یه بار ازش پرسیدم میتونم واسه فوق دکترا بیام پیش تو؟که قبول کرد.اول فکر کردم که این آدم،در یه دانشگاه سطح پائین امریکا درس می دهد.بعد سرچ کردم دیدم که رئیس بخشی از دانشگاه ...است که جز 5 دانشگاه برتر امریکاست!الان در امریکا موفق هستم.در پناه خدا

پاسخ:
خب به من چه!؟ وقتمو تلف کردی الهی به زمین گرم بخوری
اگه خیلی دلتون واسش تنگ شده برید تو فیس بوک حتما پیداش میکنید.چون معمولا همه اونهایی که از اینجا دل خوشی ندارن تو فیس به کارشون ادامه میدن

پاسخ:
اسم و فامیل واقعیشو نمی‌دونم همه چیز کاملا مجازی بود!
مرگ وبلاگی هم به اندازه خودش تلخ است، ولی امیدواریش احتمال تولد در جایی دیگر است.

پاسخ:
و اگر جای جدید رو نفهمیم امید هم می‌میره.
آخی !!

پاسخ:
آخی به جمالت
۰۱ شهریور ۹۰ ، ۱۷:۵۲ مهدی حاجی زکی
این دفعه چهارم یا پنجم است که می آیم و نمی دانم چه بنویسم !
اما سطرهایت را که خواندم یاد حال بعداز عید خودم افتادم که معلوم نبود کدوم جهنمی رفته بودی ؟ اعصاب واس ما نذاشته بودی !
حالا از شوخی گذشته حال بدی بود !
خیلی بده آدم به بودن کسی عادت کنه و برای نبودنش هیچ پادزهری نباشه حتی اگه این عادت یه عادت مجازی باشه !

مرگ توی دنیای مجازی راحته و زنده شدن دوباره راحت تر!!! نمونه اش خودم!!!!!!!!

کمش جان واقعا خیلی گلی که به فکر دوستان هستی
موفق باشید

پاسخ:
ما بیشتر عزیز
۰۲ شهریور ۹۰ ، ۰۹:۵۸ مهدی حاجی زکی
تو خیلی بی جا می کنی از این شکرهای بسته بندی بخوری !
یعنی چی که معلوم نیست دوباره از این کارها نکنم ؟
من کلا" از این لوس بازیها خوشم نمی آد گفته باشم ..!
اگه لیچار دونیت تکمیل است بگو و الا چهارتا لیچار دیگه بزارم روش ..!

پاسخ:
ثانیا نگران نباش وقتی خواستم برم سه متر طناف فرد اعلا برات پست می‌کنم.
۰۳ شهریور ۹۰ ، ۱۵:۲۸ مهدی حاجی زکی
دایی جون قربونت برم ما مخلص شما و اخلاق با صفاتون بودیم و هستیم
باهات موافقم قول میدم باهات شوخی کنم در حد تیم ملی اکراین !!
یه دونه ای فدات شم
خیلی ممنون که نگران من بودی کمش جان...من هم خیلی دلم برات تنگ شده بود.

پاسخ:
پس یا علی بیا دیگه
پره تو خو زن و وچه داره خجالتد نکشا

جخ معلیم نی باژ چه سر و سرید دارت

همژ خا واننویسه؟؟!!؟؟!!

پاسخ:
هلا که اژوت زن به؟
چقدر بد...الان چطور ازشون خبری دارید؟

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی