ـــــــــکُمِـشـــــــــــــــــــــــــــ

ـــــــــکُمِـشـــــــــــــــــــــــــــ

بایگانی

من خیلی خوبم

۲۶ مهر ۱۳۹۰

از صفاییه که بخواهی وارد خیایبان اصلی شوی، درست مقابل ورودی زنانه‌ی حسینیه چشمه آخوند، روی یک دیوار سفید مرمری با خطی درشت و سیاه نوشته شده"خوبی که از حد بگذرد نادان خیال بد کند".

هر وقت از این‌جا می‌گذرم این جمله را می‌بینم و درباره‌اش خیال‌پردازی می‌کنم؛ چه کسی این را نوشته؟ منظورش چه بوده؟ چرا این‌قدر درشت نوشته؟ چرا این‌قدر جلوی چشم نوشته؟ چرا با سیاه نوشته؟...

حدس‌هایی هم می‌زنم: پسری یا دختری از نامزدش نامردی دیده، دوستی از دوستش پر‌توقعی دیده، همسایه‌ای از همسایه عملی خلاف انتظار دیده و... خلاصه کسی به دلیلی خواسته این جا دلش را خالی کند. احتمالا این‌جا مسیر فرد مورد نظر هم بوده و با دیدن این جمله منظور نویسنده را می‌فهمیده. 

احتمالا با نوشتن این جمله دل نویسنده خالی شده و یقینا تا حالا فرد مورد نظر این جمله را بارها دیده و احتمالا آدم شده و توبه کرده. یا شاید به غیرتش برخورده و رفته خودکشی کرده و جواب دندان‌شکنی به نویسنده داده یا شاید با ساربان شترهای محرم پارسال به بیابان زده و کیمیا‌گری پیشه کرده... 

شاید هم هر بار از این‌جا می‌گذرد می‌خندد و توی دلش می‌گوید" خوب دهنشو صاف کردما، حقش بود. تا اون باشه دیگه پاشو از گلیمش درازتر نکنه، پرررررو"... 

نمی‌دانم کدام این‌ها درست است و کدام غلط اما آن چه توجه مرا جلب کرده معنی جمله است: 

"من خوبی کردم و او نادان بود و دچار سوءتفاهم شد و خیال کرد کسی است." 

به نظرم ما خونساری‌ها معمولا خود را محق می‌دانیم، قدی خاصی داریم، سربزرگیم، فکر می‌کنیم نباید به کسی رو بدهیم، برایمان مهم است که کم نیاوریم، فکر می‌کنیم نقص و عیبی نداریم و اگر هم داریم به کسی مربوط نیست و لازم نیست بابت اشتباهاتمان از کسی عذر بخواهیم، خیال می‌کنیم اگر جلوی کسی کوتاه بیاییم سوارمان می‌شود، خیال می‌کنیم آدم نباید خودش را از تک و تا بیاندازد، خیال می‌کنیم...

خیلی کم شنیده‌ام کسی بگوید تقصیر من بود، من اشتباه کردم، حق با او بود. یا حتی بگوید تقصیر من هم بود، من هم اشتباه کردم، من هم برخورد درستی نداشتم. کم شنیده‌ام کسی بگوید اشتباهم را جبران می‌کنم، حقش را ادا می‌کنم، از دلش درمی‌آورم. کلا کم دیده‌ام کسی خودش را نقد کند و عیب‌هایش را بشمرد. معمولا درباره‌ی عیوب دیگران حرف می‌زنیم. عیوب دوست، نامزد، همسر، بچه، پدر، مادر، خانواده‌ی شوهر، خانواده‌ی زن، همسایه، رییس فلان اداره، کارمند فلان بانک، فلان وبلاگ نویس... خلاصه ما یک چنین مردم نازنینی هستیم؛ بیایید قربون خودمان برویم دسته جمعی!



پ.ن:حالا که حرفم تمام شد می‌بینم خود این پست هم مشمول حکم کلی‌ای شد که در پاراگراف آخر دادم! چه می‌شود کرد من هم مال همین آب و خاکم دیگر! پس بگذارید حالا که این طور شد به رسم مالوف خونساری‌ها و البته کلیه‌ی آدم‌های جلوی دوربین صدا و سیما، برویم سر بحث شیرین نتیجه‌ی اخلاقی: 

چرا معمولا خود را آدم خوب ماجرا می‌دانیم؟ چرا خود را بهتر از بقیه می‌دانیم؟ چرا خیال می‌کنیم هیچ کس مرام ندارد؟ چرا تصور می‌کنیم همه پرتوقعند و اگر انگشت عسل داخل دهان کسی بگذاری گاز می‌گیرد؟ چرا می‌گوییم هیچ کس حدش را نمی‌شناسد؟ چرا...

واقعا ما این‌قدر خوبیم؟ واقعا دیگران این‌قدر بدند؟ ممکن نیست قسمتی از تقصیر هم به گردن ما باشد؟ می‌شود ما در تمام مسایل و روابط و معاملات ذی‌حق باشیم؟ یعنی ما یک چنین انسان‌های کاملی هستیم؟ 

پ.ن بعد: این نوشته مخاطب خاص ندارد فکر می‌کنم ما خونساری‌ها به صورت ژنتیک و عمومی کم و بیش چنین خصوصیتی داریم. 





۹۰/۰۷/۲۶
ــ ـکمشـــ

نظرات  (۲۴)

جالب بود.خوبی که از حد بگذرد نادان خیال بد کند: شاید اون بنده خدایی که اینو نوشته بود بار ها و بار ها انگشتشو تا مچ کرده بود تو عسل و تا آرنج کرده بود تو حلق یکی دیگه و اون یکی مثل گوشت خواران قبیله گومبا گومبا دستش را تا بازو گاز گاز کزده و بود جویده بود و در آخر تف کرده بود.ما چه میدونیم.فقط خدا میدونه.حالا بریم سر نتیجه گیری.اینو به جد میگم که ما خونساری ها واقعا خاصیم.غرور، تکبر، خود بزرگ بینی، دیگر کوچک بینی، ترس،خیانت ، زود رنجی و خیلی خصوصیات منفی دیگه رو در کنار کوهی از هوش و استعداد و نبوغ هر روز با خودمون این ور اون ور میبریم.خیلی جالبه اگر فقط یک بار امتحان کنیم و قضاوت خودمون در مورد دیگران رو در حد فرضیه نگه داریم و بعد از صحبت با خودشون و جویا شدن علت انجام یک فعل شروع کنیم به نظریه سازی و بعد ها ایراد تئوری و ثبت قانون (در صورت با جنبه بودن طرف مقابل) هیچ کدوم از این برنامه ها پیش نمیاد و برادر کمش به جای این قبیل پست ها میتونه به راحتی به معضل(اینطوری مینویسن؟؟) آلودگی هوای تهران و دلایل عدم فعالیت آتشفشانی قله دماوند بپردازه

پاسخ:
درسته اولین قدم قضاوت درست اینه که از دیدگاه طرف مقابل به قضایا نگاه کنیم. دیگر کوچک‌بینی هم درسته. یا بهتره بگیم نمی‌تونیم بالاتر از خودمون رو ببینیم.
این دقیقا یکی از روشهای نابود کردن خوشبختیست!
آخرین کتابی که خواندم خوشبختی بی قید و شرط به این نکته اشاره میکرد که بیشتر مواقع هنگام بروز مشکل اکثر آدمها بجای شناخت درست و حقیقی مسئله شروع میکنند به ساختن قصه ای غم انگیز برای خود و دچار حس دلسوزی برای خود میشوند!
و این ماجرا حد اقل 2 اثر مخرب دارد:
1-بدلیل سرگرم بودن به قصه ساخته ذهن خودمان فرصت نمی کنیم اصل قضیه را دریابیم و درصدد رفع ان بر آییم.
2-بدلیل مظلوم پنداری و معصوم پنداری خودمان دچار سیاهنمایی دیگران شده و درهای قلبمان را محکم برویشان میبندیم، و حتی اگر آنها بخواهند در حل این مسئله به ما کمک کنند ما این امکان را دریغ می کنیم!

یکی از راههای عملی بیرون آمدن از اینچرخه فریب ذهنی ، علم به این موضوع است کهذهن ما همیشهحقیقت را نمی گوید و اساس ما به زندگی ملهم از قصه ذهنمان است! پس با سوال کردن از ذهن میتوانیم تاثیر فریبکاری های ذهن را کمتر یا خنثی کنیم!سوالهایی نظیر چرا من فکر میکنم او چنین قصدی دارد؟ آیا واقعا حقیقت دارد! این باور چه تاثیری روی زندگی من میتواند داشته باشد؟بدون اینفکر من چه احساسی دارم؟اگر او خلاف عقیده ام ثابت شد چی؟

چقدر تایپیدم!

پاسخ:
درسته این احساس مظلومیت و دلسوزی برای خود به همین دلایلی که گفتید خیلی مخربه و باعث احساس ضعف و در نتیجه ضعیف شدن می‌شه. راه درمانش هم همینه که گفتید و البته نیاز به برسی و مطالعه‌ی خود داره. هر انسان یه کیس خاصه.
سلام بر جمع

کل حرفای شما درست و متین
اما اگه شما یه عمر به کسی که ادعای برادری داشت خوبی کردید و معرفتو در حقش تموم کردید و حتی از آبروتون براش گذشتید و انتظار جبران نداشتید و فقط و فقط می خواستید که بعد از مدت ها جلوی پاتون سنگ نندازه و البته که اون این کار رو کرد چه حسی بهتون دست می داد ؟؟؟ چکار میکردید ؟؟؟
آیا جز این بود که دائم با خودتون میگفتید :

دوستی با هرکه کردم خصم مادر زاد شد .............................

سلام
اولاَ: حساب منو از بقیه جدا کنید چون من خوبم و شکی درش نیست.
ثانیاَ: این خود محوری و غرور خاصی که ازش حرف زدید فکر کنم ریشه در ژن خرسی ما خونساریا داشته باشه.
ثالثاَ: شما که واسه یه دیوار نوشته، پست بلندی آپ کردید، اگه قرار بود برای همه دیوار نوشته ها نقد بنویسید چی میشد؟!
و در آخر میشه این نوشته رو اینطور هم تعبیر کرد: لطف مکرر، حق مسلم می شود.

۲۶ مهر ۹۰ ، ۱۷:۱۲ مهدی حاجی زکی
آقا ما بد ...
ما عوضی ....
ما پست ...
ما بی غیرت ....
ما نا برادر ....
ما آشغال کله ....
شما که خوبی چه گلی به سر ما زدی فدات شم؟
الان اعصاب معصاب ندارم داداش! بحث کارشناسی باشه واسه بعد ...

۲۶ مهر ۹۰ ، ۱۷:۲۶ حمید امینی
هدف ما از این پس این است:1- تقویت قوه‏ی آگاهی و شناسایی ماند و اینکه امواج ماند تازه‏ای دریافت نکنیم.2-خود نیز امواج ماند آزاد نکنیم.پس از مدتی به تطهیر و پاکیزگی روح خواهیم رسید.

خوب همین خصوصیات اخلاقی باعث شده دوست دار مردم خوانسار باشم دیگه!!! منکه هیچ بدی و مشکلی نمی بینم همه شون خوبند!! این چیزایی هم که گفتند من قبول ندارم!! اصلاً هم مربوط به مردم خوانسار نیست مربوط به سایر ایالات متحده است!!

مردم همه جای ایران این خصوصیات رو دارند چیزی که هست ما خوانساری ها همه هم رو میشناسیم و همین باعث شده این خصوصیات خیلی مشخص باشه

به اینم دقت کردین که نویسنده جا کم اورده و به صورت "میرای نمایی" فونت نوشتش به صفر میل کرده؟
شاید منظوری داشته... شایدم نه...
شایدم به خاطر این که خودشم در این جرگه میگنجیده اینجوری شده...
خدا رو چه دیدی؟
لب کلام: روز به روز بیشتر به خرسیت خودم پی می برم!

در ادامه ی نظر قبلی:
آنقدر در من خرسیت در غلیانه که مصدرساز عربی رو به زور به پارسی چسباندم.

۲۷ مهر ۹۰ ، ۰۸:۴۳ مهدی حاجی زکی
فی الواقع حرفهایت مثل همیشه درست و دقیق و حساب شده بودند؛ ما مردم خیلی از خودمان متشکریم و خیلی خودمان را دوست می داریم و جگر خودمان را خام خام می خوریم تا گیر کسی نیافتد!
یکی می گفت این رشته کوهی که سالهاست دید ما را گرفته مزید بر علت است و مردم فهیممان تا نوک دماغشان را بیشتر نمی بینند!
البته گستردگی دید؛ دل را هم روشن می کند اما اینکه کوه سبب محدود شدنش شده قدری اغراق آمیز است.
این خاصیت جوامع کوچکی چون خوانسار است و مختص شهر و زادگاه ما نیست
با همه این تفاسیر؛ حقیر بارها به اشتباه خود پی برده و عذرخواهی نموده ام
حتی بارها اشتباه دیگران را به گردن گرفته تا آشوبی را بخوابانم
پس نمی توان مدعی شد که همه مثل هم هستند
به نظرم بدترین اخلاقی که داریم این است که وقتی از کسی دلخوریم مثل آدم نمی رویم به او بگوییم: فلانی من به این دلیل از تو دلخورم! اصلا" شاید سوتفاهام باشد! شاید حل شود
همیشه دنبال سوژه می گردیم حرفمان را به کنایه هم شده به گوش طرف برسانیم
حالا یا روی دیوارش می نویسیم
یا توی جمع ضایعش می کنیم
یا جواب سلامش را نمیدهیم
یا حتی توی دنیای مجازی برایش خط و نشان می کشیم یا غیر مستقیم حالش را می گیریم
واما اینکه حاضر نیستیم از خودمان انتقاد کنیم را هم قبول ندارم
حتی اگر فقط من یکی باشم! اصلا" بگذارید به حساب خودبینی
من هیچ گاه از گفتن حقایق ابائی نداشته ام مخصوصا" حقایق شخصیت خودم
باز هم این قسمت را بگذارید به حساب خودبرتر بینی:
اگر کسی را برنجانم! حتی اگر رنجش از طرف من نباشد و طرف خیال کند من باعث رنجش بوده ام؛ نه خواب دارم نه خوراک و تا از دلش در نیاورم حالم جا نمی آید
(کمش جان خودت شاهد این قسمت ماجرا تا اندازه ای بوده ای...!)
در مجموع به نظرم شروع هنجار شکنی (یا بهتر بگویم ناهنجار شکنی) از جامعه مجازی ایده خوبی است که ممکن است دامن دنیای واقعی امان را هم بگیرد.
بیایید بدون ترس و واهمه کدورتهایتان را بریزید روی دایره و به مخاطبتان اجازه بدهید توضیح دهد
بیاید خودمان را نقد کنیم ...این اولین قدم در شکست ناهنجاری هاست ...
روده درازی حقیر را ببخشید ...
نکته قابل تاملی بود
همیشه همه ما از مشکلات و ایرادات خودمون خبر داریم و حرف می زنیم اما پای عمل که میرسه همه جا میزنیم .چون هیچکس حاضر نیست زیر بار حرف دیگری بره.
تو دنیای هنر و مخصوصا تئاتر شهر هم همین ی دندگی باعث خسارت زدن به فرهنگ ما شد .

پاسخ:
مشکلات یکی دوتا نیست شهاب جان. ولی بالاغیرتا این تاترو راه بندازید. می‌رم دارون زندگی می‌کنما؛ لااقل سینما داره.
"بیایید قربون خودمان برویم دسته جمعی!" مطمئن باش داریم می ریم که اینجوری هستیم...
ما نه فقط خوانساری ها بلکه خود پای مال و منال که میاد مرغ همسایه غازه اما پای اخلاقیات که میشه ما از ما بهترونیم.... و هیشکی عقلش به قد عقل ما نمی رسه..
چکنیم پس؟

۲۷ مهر ۹۰ ، ۱۰:۴۹ محمد جدیدی
همشهری خوبم سلام
هربار میام خونسار حداقل یکی دو بار از مقابل این نوشته رد میشم و
انگار بادیدن این نوشته و خوندنش تموم غم وغصه هام تازه میشه .
این نوشته برام خیلی دردناکه ،چونکه برا بعضی هامون دلیل خوبیه واسه مهربون نبودن!
شاید بعضی هامون این مطلب رو خوندیم و پیش خودمون گفتیم
پس ابی دوست داشتن ومحبت و مهربونی وهرچیزی تو این مایه ها... تعطیل!
این نوشته شاید برا بعضی هامون توجیهی باشه برا منشمون که فقط توش خودم وخودیت موج میزنه !
منم وقتای زیادی رو به این نوشته فکر کردم و خیال پردازیهایی باش کردم وحتی تو تعر یفام و صحبت هام بش اشاره کردم !
چراهای زیادی وعلت های فراوونی رو براش توذهنم تصور کردم ...
تو این شهری که فعلا سعادت دارم وتوش دارم زندگی میکنم پشت یه تاکسی متضاد نوشته فوق چشمها رو نوازش میده :
محبت کن که شاید فردایی نباشد...........

خیلی خوبه که به این موضوع ها فکر کنیم.شاید بتونیم این خصوصیات بد رو در خودمون کاهش بدیم

پاسخ:
دقیقا خودمون
خیلی وقتها هم از بس که به خودمون مطمئن هستیم دست پیش میگیریم که پس نیفتیم

با هیاهو و جنجال و مظلوم نمایی خیلی از کارها رو میشه به ظاهر درست جلوه داد
اما باز باطن اون کار خرابه
چون شاید بشه با خیلی چیزا و کارها ظاهر رو درست کرد
اما ......

پاسخ:
کاملا درسته می‌خوایم به ظاهر درست کنیم اما...
۲۷ مهر ۹۰ ، ۱۳:۰۶ کمش به مهدی
دیدی یه دوش چه طوری حالتو جا آورد؟
واقعا حرفت حسابه و من بارها تو وبلاگستان دیدم که با ما خونساریا لااقل تو این مورد خاص فرق داری. با این پیشنهاد هم موافقم؛ خوبه ما مجازیا که نسبتا مدعی هم هستیم از خودمون شروع کنیم. البته مهم نیست به جامعه هم برسه یا نه لااقل خودمون که بهره می‌بریم!
بابام همیشه میگه:

خوبی و محبت زیاد انتظار ایجاد میکنه
×××××××××××××××××××××××××××××××××××
گفته بودید روی دیوار بنویسم دیوار خوب سراغ ندارم اینو روش بنویسم لطفا شما خودتون پستشو بذارید تا ببینیم دیوار مناسبی پیدا میشه

۲۷ مهر ۹۰ ، ۱۹:۱۵ حمید امینی
کمش جان امواج ماند این هست.
امواج ماند یا منفی: (شیطان)موج روحی و روانی منفی،"ماند"نام دارد که این نام از مکتب راه هندو گرفته‏شده‏است و از محیط دریافت‏می‏شود."ماند"مخرب روح و روان است و روح و روان را آزار می‏دهد. به دو دسته‏ی: مستقیم و غیر مستقیم تقسیم می‏شود.

همه ی چیزایی که نوسان دارند، مثل موج و فنر و .... وقتی شرو به حرکت می کنند اگه تقویت نشد، به تدریج از حرکت وایمیسند، درست؟
این تدریج که ازش حرف زدم، همون میرایی نمایی که در طبیعت وجودداره.

اصلا مگه من گاوسم؟؟؟ یا منو با آلبرت اشتباه گرفتی؟ جناب گودریست! کمی سرچ کن بابام جان!

پاسخ:
ممنون اما چرا این‌قدر عصبانی!؟ عشقم کشید از تو سوال کنم. بده؟
من که بد جوری افسرده ام

http://hamidhaghi.blogsky.com

پاسخ:
خوب می‌شی نگران نباش چیز زیادی از عمرمون باقی نمونده....
به نظر شما جالب نیست که نظرات حاکی از این است که بله اینگونه است ولیکن اگر از همین افراد سوال شود که ایا حاضرید اینگونه نباشید چه پاسخ خواهند داد ؟و دیگر انکه هر کدام از ما چقدر خودمان را می شناسیم و بر وجود خودمان اشراف داریم ؟ایا از نوع احساسات و نحوه بروز انها در خودمان اگاهیم؟پس سزاست عزم خود جزم در جهت یک بسیج همگانی در حوزه خود آگاهی !و ایضا دست مریزاد و خدایت پشتیبان

پاسخ:
به نظرم بسیج فردی کفایت می‌کنه تجربه نشون داه ما کار جمعی‌بکن نیستیم. معمولا احاله به جمع بهانه‌ای برای عدم انجامه!
خوب بودن وخوبی کردن بسیار عالیست هرکس به اندازه شناخت ومعرفت خود عمل میکند
ولی به نظر من خوبی کردن بسیار لذت بخش است حتی اگر ابله خیال بد کند

پاسخ:
این دیگه واقعا رتبه‌ی بالاییه. این سلامت روانی رو می‌رسونه.
واقعا لحن عصبانی از نوشته ام برداشت می شد؟؟؟؟
عشقتو عشقه!!!!

پاسخ:
قربون اقا
آقای کمش همسرم باز منو صدا زد و گفت بیا این پست رو بخون....خوشحالم واقعأ خوشحالم که همسرم از نقد شدن فرار نمیکنه (درسته نظری نمیده اما همین که منو صدا میکنه بیام این پستو بخونم یعنی نقد پذیره) و خوشحالم که هرچند مجازی با یک انسان متفاوت آشنا شدم....
راستی یکی از اولین جملات مادر همسرم که بعد از آشناییمون از ایشون به یاد دارم این بود"ما خیلی خوبیم" ....

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی