ـــــــــکُمِـشـــــــــــــــــــــــــــ

ـــــــــکُمِـشـــــــــــــــــــــــــــ

بایگانی

حج آخوند

۲۴ دی ۱۳۹۰
چند روز پیش در محضر عزیزی بودم. دو حکایت جالب به نقل از پدرش تعریف کرد. این دو حکایت درباره‌ی روحانی جلیل‌­القدری بود که در خونسار قدیم به "حج آخوند" معروف بود و هم اکنون در قبرستان پشت بابا ترک مدفون است. فکر کردم شاید شنیدنش برای شما هم خالی از لطف نباشد.


اول - شخصی در شاهزاده احمد دو قبر برای خود و همسرش خریده بود و وصیت کرده بود در آن‌جا دفنش کنند. روزی به رسم تعارف به حج آخوند می­‌گوید:" حاجی من مین شازده احمده دو تا قبرم ورگفتی یکیژ شما ورگیردین". حج آخوند در جواب می­‌گوید:" نه نمگو وصیتم کرتی مین بیابونه خاکم کرنده بلکه وارونه اندان گنام بشورو".


دوم- روزی حج آخوند به پدر دوستم می­‌گوید"بش دینار گوشت از ... بخچه من هاگیر". پدر دوستم نزد قصاب مربوطه رفته و پیغام را می­‌رساند. قصاب هم یک تکه گوشت لخم و بی­‌استخوان و تمیز وزن میکند و تحویل می­‌دهد.
حج آخوند وقتی گوشت را می­‌بیند آن را برانداز می­‌کند و به پدر دوستم می­‌گوید:"گوشته ببر ری پیشخونژ نه و بیژا خجالت بکش این چیشیبو منددو؟"
پدر دوستم پیش خودش فکر می­‌کند گوشت به این خوبی! چرا حج آخوند این را نپذیرفت؟ این که مشکلی ندارد!

اما خجالت می­‌کشد نظرش را بگوید و راه می­‌افتد. وقتی پیغام را به قصاب می­‌رساند. قصاب با شرمندگی گوشت را می­‌گیرد و نصف آن را جدا می­‌کند و به جایش استخوان و چربی و خوش­‌گوشت می­‌گذارد و به دست پدر دوستم می­‌دهد و راهی­‌اش می­‌کند. وقتی حج آخوند گوشت را می­‌بیند می‌گوید:"آ بارکلا این بگنا. دسد درنکرو ببام".




۹۰/۱۰/۲۴
ــ ـکمشـــ

نظرات  (۲۱)

سلام خسته نباشی وبلاگ جالبی داری به ما هم سر بزن
نظر یادت نره !!!!

اینم وبلاگمون : emahale.blogfa.com
راستی از بخش خبری هم دیدن کن میتونی مهمترین اخبار و بروزترین اخبار رو ببینی
news.emahale.ir

موفق باشی
۲۴ دی ۹۰ ، ۲۱:۲۲ لاله اشک
سلام
این حکایت ها بسیار قابل تامل هستند. ای کاش همه ما اینگونه می اندیشیدیم که مهم نیست قبرمان کجا باشد، مهم که با چه اعمالی از این دنیا می رویم. و آن مثال دوم خیلی تکان دهنده است.
من اسم ایشون رو فقط شنیده بودم از فضائلشون اطلاعی نداشتم. اما این دو حکایت نشان از شان بالا و وارستگی اشان دارد.
یادم افتاد به پدر بزرگم خدا بیامرز که روزی دائیم او را داشته می برده تهران. در راه به او می گوید بابا اگه وسط راه مردی چکنم. پدر بزرگم می گوید "هیچی بابا همینجا کنار جاده یه چاله بکن منو بنداز توش."

پاسخ:
پدر بزرگتون اگه این حرفو جدی زده خیلی وارسته بوده.
خوانسار از این حج آخوندها زیاد داشته و داره
وقتی میشناسیمشون و قدرشون رو می دونیم که دیگه نیستند ....

پاسخ:
اگر کسی رو میشناسی خصوصا از زنده‌ها, بگی بد نیست.
سلام
بسی لذت بردم و پند گرفتم.
اینجاست که باید گفت: "کجایند مردان بی ادعا؟"
از پست خوبتون ممنونم.
موفق باشید.

۲۵ دی ۹۰ ، ۰۹:۳۵ مهدی حاجی زکی
بابا قدیمی ...
بابا فسیل ...
بابا کلا فریدون ...
اما درسهای زیادی تو همین چهارتا خط پنهونه
همین خونسار اِندان چَکیِ ما آدمای فرهیخته زیاد داشته که الان تنها خاطرات و حکایت هاشون بر جا مونده
منم حکایت های پند آموز قدیمی زیاد شنیدم که سر فرصت واست می نویسم بری حالشو ببری ...

عجب آدمی بوده ها
خدا رحمتش کنه .
.... اما من انقدر بدم میاد از اونایی که همه جا این شعر رو به کار میبرند :
در حیرتم از مرام این مردم پست ...
منظورم جنابی بودا

پاسخ:
جنابی خودت جوابشو بده.
خدا رحمتش کرو!

شهری که مردمانش همه می لنگند ، به آنکس که راست راه میرود میخندند!

ولی نزنان چوزن خوژ گوش دارت؟
آخه که اچو گوشت لخمه هادو استخون و چربی هاگیرو؟ این ظلمو به حق زن و وچه!وگرنه آدم خا چی بخچ خوژ نژگو!

حتما اینم خبر دارید که اگه دعامون مستجاب بشه ی ریگ کوچیک میچسبه به کنار قبر حج آخوند .
چند روز پیش چندتایی چسبیده بود .هی کندم که دوباره بچسبونم نشد که نشد .

پاسخ:
این دیگه فوت کاسه‌گری بود. بنده بیلمیرم!
حکایت های زیادی از خواهر زاده ایشون شنیدم .در مورد کارهاشون و حتی چیزهایی که به نظر من معجزه بوده.اگر دوستان بخواهندبعضی هاش رو مینویسم

پاسخ:
خیلی عالیه اگر بنویسید خیلی خوبه. خصوصا این که مستنده.
یادم است یک بار خود من شخصِ شخیص بهلول، یک بار حق اون قصاب رو از ظالمی ستانیدم.

پاسخ:
تو قهرمان مایی بهلول. باور کن.
خودتونو بذارید جای من.یه داستان که نه شخصیتشو میشناسم و نه میتونم قسمت های مهم داستان و بخونم.به این میگن زور زدن در کامنت دادن.این یکی و به بزرگی خودتون ببخشید

پاسخ:
یه انسان بود همین.
این بگنا.........

پاسخ:
آره ببام....
چقدر زیبا و دلنشین ,احساس حظ بردن رو شنیدید؟البته اگه با اون" ز"نوشته میشه نمیدونم ان از بی سوادی منه ولی واقعا حظ کردم و چقدر این قسم حکایت ها ی قدیمی به دل میشینه ونظر به اینکه کلا فطرت انسان کمال جو ,حقیقت طلب,دوستدار محبت و صداقت و درستییه و این علت جذب این مقوله هاست ولی چرا بعضی کمی زنگار گرفته شدند نمیدونم البته از شما یاد گرفتم من مسول رفتار خودم باشم بازم برای تلطیف فضای عاطفی این دنیای مجازی اقدام کنید ممنون و سلااااااااااااااااام!!

پاسخ:
میگم نمی‌خواید شما هم شروع کنید چیزی بنویسید؟
۲۸ دی ۹۰ ، ۱۶:۵۵ حمید حقی
بارکلا

این پسته خیلی عالی به مخصوصا حکایت اولی

آفتاب باش

تا اگر خواستی بر کسی نتابی


نتوانی


آپم

پاسخ:
چیزهای سختی از آدم میخوای‌ها!! آدم دلش می‌خواد یه وقتایی دو تا مشت بزنه تو فک یه نفر آخه چه جور آفتاب باشم!!؟
سلام
ممنون ، قشنگ بود .

پاسخ:
خواهش میکنم. خوش اومدید.
در پاسخ به سوال شما هر جوابی بدم یا دلیل تراشی و یا توجیه !لذا صادقانه میگم اگر سبک نگارش شما رو داشتم حتما شروع می کردم نوشتن تنها من قانع نمیکنه دوست دارم وقتی نوشتم و کسی وقت برای دیدنم گذاشت بتونم تاثیر بگیرم و یا تاثیری بگذارم که البته شق دومش با خوانندگان فهیمی چون شما حاصل آید لیک من در مانده شق اولم و همچنان اگر بخوانم و ببینم و ...به نظر شایسته تر است.و ممنون از توجه شما

پاسخ:
البته این فقط یه پیشنهاد بود. که البته روش فکر شده بود. امیدوارم به این نتیجه برسید که امتحانی بکنید.
ببخشید برعکس نوشتم شق اول حاصل اید!!این هم از عوارض بیسوادی چه میشه کرد!!بناست سطح تکمیلی نهضت به ثبت نامم!!!!!بدرود

پاسخ:
اختیار دارید. پیش میاد.
سلام و درود خسته نباشید

پاسخ:
به به رفیق قدیمی
افتابه که میتونی باشی؟؟!!

پاسخ:
نه قربونت این فضولیا به ما نیومده!
اول اینکه بسیار ممنون از مطلب خوبی که گذاشتید . ایشان چندین سال پیش نماز مسجد رئیسان بودند و مردم از ایشان به عنوان انسانی بسیار وارسته و دارای خلوص نیت یاد می کنند. تا انجا که بسیاری از مردم هنوز اعتقاد دارند که دعا بر سر مزار ایشان حتما مستجاب خواهد شد .
حتما به زودی مطالب کاملتری درباره زندگی ایشان در وبلاگم قرار خواهم داد

پاسخ:
لطف می‌کنید. خیلی کار خوبیه. لازمه بعضی وقتها چیزهایی بادآوری و ثبت بشند.
ممنون.زیبا بود.

پاسخ:
ممنون

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی