ـــــــــکُمِـشـــــــــــــــــــــــــــ

ـــــــــکُمِـشـــــــــــــــــــــــــــ

بایگانی

یه‌هو

۱۰ فروردين ۱۳۹۲
پ.ن: این مطلبیه که تو پست قبل بهش اشاره کردم:


- این؟
- نه، اون قرمزه
- این؟
- نه نه، اون بغلیش که باله‎هاش بزرگ‌تره
- این؟
- آره آره همین
- چشم... این خدمت شما.. این اشانتیونش.. اینم عیدی من برا بچه‌ت
- اوه این که خیلی زیاد شد
- عیب نداره دیگه آخراشه باید جمع کنیم بریم...
...

- می‌شه بدی هزار تومن؟
- بابا اینا رو سه تومن می‌فروختم. حالا دو تومن زیاده؟
- باشه، دیگه آخراشه، رو دستت می‌مونه...
- پول گندمشونم نمی‌شه. بریزمشون تو رودخونه هم هزار نمی‌دم
- خب دوتاشو بده سه تومن
- واییی چه قدر چونه می‌زنی... پول یه پفکه...
- ناراحت نشو... خدا برکتت بده... به قرعان منم بیشتر ندارم
- باشه بابا وردار ببر خیرشو ببینی...
...
...

دیروز دم سال تحویل راه افتادم تو خیابون به گشت و گذار. بازار خیلی قشنگ بود. همه تو تب و تاب و بدو بدو. انگار یه فرشته‌ی بازیگوش دکمه‎ی دور تند هستی رو زده بود... انگار ملت می‌خواستند رس سال نود و یک رو بکشند. عجب سال پدرسوخته‌ای بودا...
...
سبزی مورد علاقه‌ی من گندمه. اونم با روبان پنج سانتی قرمز. تو این مورد کلاسیکم. البته خیلی وقت‌ها هم عدس و ماش با روبان صورتی یا سفید سر سفره‌مون بوده. اما این سلیقه باقی اهل منزل و حتی مادر خانم بوده. مادر خانمم خودش به نیت ما سبزی درست می‌کنه و شب عید برامون می‌فرسته.

وقتی سبزی رو بخری یا از کسی بگیری، مثل اینه که دقیقا تا 29 اسفند زمستون بوده و تا سبزی اومد تو خونه، یه‌هو بهار می‌شه. و همین، آدمو متوقع می‌کنه که یه‌هو همه چیز عوض بشه؛ یه‌هو هوا خوب بشه. یه‌هو برفا آب بشند. یه‌هو گل‌ها دربیاند. یه‌هو درختا سبز بشند... به نظرم این اصلا خوب نیست...
بیشتر که فکر می‌کنم می‌بینم ما ملتی هستیم که عادت نکردیم آروم آروم تلاش کنیم و به اهدافمون برسیم. می‌خوایم یه‌هو به آرزوهامون برسیم. یه‌هو پولدار شیم. یه‌هو باکلاس شیم. یه‌هو دموکرات شیم. یه‌هو پیشرفته شیم. یه هو باسواد شیم. یه هو هنرمند شیم. یه هو نویسنده شیم. یه‌هو خوشگل شیم. یه هو عاشق شیم. یه هو معشوق شیم. یه‌هو لاغر شیم. یه‌هو خوش‎اندام شیم؛ آخه آخر همین هفته عروسی داداشمونه و اون لباس خوشگله اندازه‌مون نیست...

تو ورزش به قول ماخونساریا چشته خورده شدیم؛
یه پاس عالی از علی دایی... خداداد عزیزی .... گلللللللللللللللللللللللللل توی دروازه...  رفتیم جام جهانی...
بازی سه سه مساویه. حالا علی کریمی.... گلللللللللل... دوباره از کره جلو افتادیم... فوتبال ما فراتر از آسیاست...
...
تو ورزش و سایر مسایلمون عادت کردیم جرقه‌ها رو شعله فرض کنیم و دائمی. و زیر سایه‎ی موفقیت‌های شانسی و گذرا بخوابیم. شایدم خودمونو به خواب بزنیم...

 تاریخ رو که می‌خونیم یه روند خیلی آروم و کند تو حرکت و پیشرفت مردم می‌بینیم. حتی عوض شدن سلسله‌ها و شاه‌ها که ناگهانی بوده، تاثیر سریعی در فرهنگ عمومی نداشته. اما باز هم انتظار تغییرات سریع داریم. هر وقت از شاهی متنفر شدیم  زمینه ورود شاه جدید رو ایجاد کردیم و براش فرش قرمز پهن کردیم. بعد ازمدتی هم از اون متنفر شدیم و رفتیم سراغ بعدی...
در یک کلام صبر نداریم. تحمل نداریم. کم‌تلاش و پرتوقعیم...

به نظر من این‌ها همه ناشی از یک چیزه: انتظارات یه‌هویی. و متاسفانه احساس می‌کنم این خصوصیت تو این بیست سال اخیر رشد جهشی کرده:
همسایمون که تا همین دیروز تو کوچه خاک بازی می‌کرد و لنجش همیشه آویزون بود، رفت ژاپن و بعد از سه سال اومد و کارخونه‌دار شد. پسر فلانی که ما پغر بارش نمی‌کنیم ‌رفت تهرون و دو سال بعد با یه پرادو برگشت. فلانی که تو کلاس قد گوساله هم نمی‌فهمید رفت بازار تهرون و یه ساله میلیاردر شد...
این استثنائات که ناشی از مشکل‌دار بودن سیستم‎هامون بوده و هست، تو ذهنمون شدند قاعده و وقتی یه پاپاسی هم ته جیبمون نیست خودمون رو پشت فرمون زانتیا فرض می‌کنیم و وقتی بهش نمی‌رسیم از بخت بد و مملکت بد آه و فغان سر می‌دیم...
...

من دست اون ماهی فروش رو می‌بوسم که یک ماه قبل از عید به فکر بوده، رفته بچه ماهی گرفته و هر روز بهشون غذا داده و ذره ذره بزرگ شدن بچه‌هاشو دیده و شب عیدی آورده داده دست خلق‌الله تا یه روزی حلال برای سور و سات عیدش به خونه ببره.
من دست اون گل‌فروشی رو می‌بوسم که ده روز قبل از عید به فکر بوده و سبزی کاشته و دم عید آورده داده دست ما تا مشکلی از مشکلات زندگیش حل کنه.
هیچ وقت هم صبر نمی‌کنم دم سال تحویل یه کم ارزونتر بخرم. پیش خودم حساب می‌کنم مگه کل این بساط برای اون چه قدر سود داشته که اینم براش زهر کنیم؟
...
امسال دو روز قبل از عید ماهی خریدم. کاش می‌شد یکی دو ماه قبل، بچه ماهی می‌گرفتم و بزرگ شدنش رو می‌دیدم. شما جایی سراغ دارید که بچه ماهی ریز بفروشند؟
امسال سبزی رو هم مادر خانمم داد. اما به نظرم نه خریدن سبزی خوبه و نه کادو گرفتنش. سبزی رو باید خودت بکاری و ذره ذره رشدش رو ببینی. ذره ذره ببینی که زمستون داره میره و بهار داره میاد.
من سال آینده خودم سبزی می‌کارم و هر شب بهش آب می‌دم و هر صبح با دخترم بهش نگاه می‌کنیم ببینم چه قدر به بهار نزدیک شدیم. و وقتی سبزی هدیه‌ی مادر خانمم رو هم گرفتم، می‌ذارم تو سفره کنار سبزی خودم؛ اون هم زحمت کشیده و به فکر ما بوده، خوشحال می‌شه سبزیشو تو سفره‌ی ما ببینه...



۹۲/۰۱/۱۰
ــ ـکمشـــ

نظرات  (۱۶)

شرمنده یانی
وقت نداران همژ ورخونان
فعلا تا بعد

پاسخ:
دشمند شرمنده بود برا...
کمش جون مون ادی وبلاگ نداران..اما به تو و ممد(وشکو) و میدی(چلچو) . استاد خسرو خان دهاقین حتما سر ادکشان

پاسخ:
افتخار هاده
خوب اگه همه سبزی بکارند پس اون سبزی کار بنده خدا چه کنه؟!!
ولی واقعا فکر خوبیه منم با خریدن سبزی کاملا مخالفم
دستتون درد نکنه با خوندن پستتون یه کم قانع شدم که اگه سر جای خودم موندم طوری نی شاید کم کم رشد کردم!!!
پناه برخدا
این تهرونیا که برمی گردند آدم دپسرده میشه این متنهای امید بخش لازمه!!!!

پاسخ:
امیدوارم اونها هم زندگی خوبی داشته باشند....
عیدتون مبارک
کمش جان خیلی نکته سنجی یا............. راسته میگن کاندید شدی برای ریاست جمهوری......... من نمیگما تموم عالم میگن .............

خب کمش خان از الآن تا شب عید سال آینده را چکار خواهید کرد ,تویه این وضعیت خاص اقتصادی باید چاره ای را بیندیشید ,البته شما بطور حتم ذخیره سازی نموده اید و آنچه شما را آرام میکند ایمانتان به رازق است .سبز باشید وسبز مرام .ایدکم الله

پاسخ:
ممنون از حضور و لطفتون. بالاخره هر چی بقیه خوردند ما هم میخوریم. تا حالاش که درنموندیم. شکر
همشو خوندم.. خیلی قشنگ دسته بندی کرده بودین.
راست می گین سبزه رو خود آدم باید سبز کنه که رشد کردن قد و قامتشو ببینه و ارزشش رو بدونه. من سبزه می کارم، پس من هستم!
عیدتون مبارک چه با زانتیا چه با پرادو چه با موتور!

برای من اینکه گندم یا عدس یا هر چیزی را که میخوام بکارم خودم خیس کنم و کم کم جونه زدنش را ببینم و بوی سبزه را حس کنم یه لذت دیگه داره و هر روز صبح اول خودم بهش سر میکشیدم و نشون دخترم هم میدادم امیدوارم دخترم هم بتونه این رشد کم کم را در زندگی بیادش بسپاره .خدا را شکر تا حالا هرچیزی را که آرزو کردم بالاخره با کمی صبر بدستش آوردم و خیلی برام جالب بود اونها را دقیقا در شرایطی بدست میوردم که در رویاهام دیده بودم .من خیلی به این معتقدم که باید مواظب آرزوهایی که میکنیم باشیم
با اجازه شما باید اینم به مطلبتون اضافه کنم که تعدادی از فروشنده ها و دست فروشها هم واقعا از آشفته بازاری چند روز آخر سواستفاده می کنند و بی انصاف میشند.

پاسخ:
چه میشه کرد زندگیه دیگه...
نوجوون که بودم فکر میکردم بزرگتر ها یا پیرتر ها واسه این صبورند که ، دیگه کاری ازشون بر نمیاد ، یا تنبل و بی انگیزه شدن!
اون روزا فکر میکردم ، باید به هرکی که حتی یه تلنگر بهت زد حمله کنی و کمترین ناملایمتی در شرایط رو با اعتراض شدید عنوان کنی!
الان فکر میکنم اگه هیچوقت هیچکی رو نبخشی ، چقدر زود خشم و نچسب و نفرت انگیز می شی. و به قول مامان :خودت می مونی و کله گرت!
و اینکه وقتی با کمترین مشکل از کوره در میری و از کوچکترین مشکلات شکایت میکنی ، و قتی اوضاع رو به راه میشه چقدر احساس جهالت و ضعف به آدم دست میده.
یعنی اینا از علت پیریه؟


ولی خدایی این که آدم بشینه یه گوشه و فقط تماشاچی باشه و هر ظلمی رو تحمل کنه ، اسمش صبوری نیستا!

به قول استاد :صبر این نیست که منفعلانه شرایطو تحمل کنی! صبر یعنی برای رسیدن به هدفت ، مشکلات سر راهتو صبورانه تحمل کنی.

وه وه وه سال جدید چندی اتنگارن!!!!!

تقدیم به کمش عزیز بابت پست زیباتون:

همیشه قرار نیست زمستان باشد. همیشه قرار نیست در دادگاه محاکمه فصول، حق با برف سنگین اسفند باشد. زمستان رفت تا همه به پاکی گل اعتراف کنند. زمستان رفت و بی گناهی قسمت باغ شد و روسیاهی به ذغال ماند. حالا در بهار، رنگین کمان هم حق اظهار وجود دارد....

http://delabad.ir/
خودم که هر وقت سر می زنم بهش کلی حالم بهتر می شه

پاسخ:
بازم ممنون
قشنگترین سبزه عیدی که کاشتم شاهی بود رو کوزه. نمیدونم واسه چی دیگه سالهاست سبزه نکاشتم؟
راستی خونسار بهشت شده بود امسال کلی بهمون خوش گذشت

پاسخ:
خواهش میکنم قابلی نداشت:))
سلام
ممنون از حمایتتون
پیامهای توهین آمیز مدتهای زیادی که برای من میاد اما اگر میبینید دارم از جمع دوستان خوانساری خدافظی میکنم به خاطر دریافت پیامهایی از طرف همین دوستان و به آدرس وبلاگشون هست
پیام خداحافظی من برای کسانی ارسال شد که برای من پیام گذاشته بودند و از من خواسته بودند این جمع را ترک کنم
من حتی از طرف وبلاگ شما هم پیام داشتم

پاسخ:
ممنون
۱۵ فروردين ۹۲ ، ۱۰:۳۶ مهدی حاجی زکی
با سلام و درود به روح لطیف حضرت کمش و با تبریک مجدد فرارسیدن سال نو و آرزوی سالی همراه با بهترین ها برای حضرت عالی عرض شود که بنده سبزه عیدمون رو خودم می کارم ...

دقت کردید وقتی دوستان وبلاگ نویس خونساری تو جمع نباشند چقد حال آدم گرفته میشه؟ انگار همه یه خانواده ایم... من نمیدونم چرا از مهمونی و مسافرت برنمیگردند! بسه دیگه!!
ما که جایی نرفتیم همش باید منتظر اونایی باشیم که رفتند سفر...
تعطیلات قبل عید که گذشت!
تعطیلات عید هم گذشت!!
حالا نوبت تعطیلات بعد عیــــد!!!
خداییش مملکت به این باحالی داریم قدرشو نمیدونیم!!!!
جدا از شوخی امیدوارم سفر همشون بیخطر باشه و به سلامتی برسند مقصد.
پاسخ:
بد هم نیست دلمون تنگ هم میشه بیشتر قدر هم دیگه رو میدونیم
۱۵ فروردين ۹۲ ، ۱۹:۴۵ مهدی حاجی زکی
بح دمت گرم
به این صلابت برگشتم
نفهمیدی مگه ؟!

پاسخ:
اگه خونه میشستی میاومدیم دیدنت میفهمیدم!:))
چه مادر زنی خوبی!!
خوشحالدون!

پاسخ:
خدا نصیبتون کنه:)
من عاشق گندم با روبان قرمز مخملیم ...

به موضوع جالبی اشاره کردید :انتظارات یه هویی ...

پاسخ:
مخملی هم قشنگه...

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی